خبرگزاری مهر- گروه فرهنگ: همه چیز با «خونآشام» ها آغاز شد. سیامک گلشیری بود که برای نخستین بار، رمانهایی در ژانر وحشت نوشت و با نگارش این رمان پنجگانه یعنی «تهران، کوچه اشباح؛ ملاقات با خون آشام؛ شبح مرگ؛ جنگل ابر و شب شکار»، دل نوجوانهای ایرانی را به دست آورد و عنوان پرفروشترین مجموعهرمان تاریخ ادبیات کودک و نوجوان ایران را از آن خود کرد.
امروز هم، داستانهای ترسناک، پرخوانندهترین داستانها در نه تنها ایران که در سراسر جهان هستند و اگر یک روز تنها مترجمان بودند که بهترینهایِ ژانر وحشت را انتخاب و ترجمه میکردند، امروز بسیاری از نویسندگان کودک و نوجوان هم به این گونه رمانها روی آورده و به نگارش مجموعههای ترسناک پرداختهاند. اما هستند مترجمان و نویسندههایی که رواج ژانر وحشت برای مخاطب کودک و نوجوان را نمیپسندند و انتقاداتی بر آن دارند. در این میان، بسیاری هم براین باورند که داستانها و رمانهای ترسناک، پرکشش و جداباند و هم بچهها را با کتاب آشتی میدهند و هم فضایی را فراهم میآورند تا هیجانات آنها تخلیه شود.
سیامک گلشیری، نویسنده آثاری چون مجموعه «خونآشامها»، «خانهای در تاریکی»، «خفاش شب» و «کابوس» در قالب ژانر وحشت بوده است؛ او در پاسخ به اینکه علت گرایش روزافزون کودکان و نوجوانان به ژانر وحشت کدام است میگوید: اگر قصه ما جذاب باشد، خواننده پیدا میکند و این یه سبک و گونه آن بداستان، ارتباط ندارد؛ بنابراین اگر نوجوانان، ژانر وحشت را بیش از گونههای دیگر دوست دارند به این خاطر است که داستانهای وحشتناک، جذاب و پرتعلیقاند؛ برای مثال، آنچه «فرانکنشتاین» اثر مری شلی را خواندنی میکند، همین است. قصه، آنقدر پرکشش است که خواننده، نمیتواند رهایش کند و تا پایان کتاب، یکنفس، ماجراها را دنبال میکند.
برخی معتقدند مطالعه داستانهای ترسناک، تاثیرات منفی بر روح و روان بچهها میگذارد و موجب افزایش ترس و نگرانی در آنها میشود؛ گلشیری براین باور است که یکی از رسالتهای هنر و ادبیات، نشان دادن زشتیها و کاستیهاست. تا وقتی ما بدیها را نشناسیم، نمیتوانیم کمرنگشان کنیم. به عبارتی، ادبیات، آینهای در برابرمان میگذارد تا خود و جهان پیرامونمان را بهتر و بیشتر بشناسیم. از سوی دیگر، برای هنر و ادبیات، نمیتوان حد و مرز تعیین کرد. بلکه باید این مجال و فضا را برای نویسنده فراهم آورد که تخیلش را رها کند؛ انگار پس از این رهایی است که قالب و شخصیت ها شکل میگیرند.
به گفته نویسنده رمانهای پنجگانه «خونآشام»، ما نه میتوانیم نویسندگان را محدود کنیم چه بنویسند و چه ننویسند نه میتوانیم نوجوانها را به خواندن آن چیزی که خودمان دوست داریمف مجبور کنیم. ما باید بهترین و جذابترین قصه را در اختیار مخاطب خود بگذاریم و به او این فرصت و در عین حال این آگاهی را بدهیم که خود، کتاب دلخواهش را انتخاب کند وگرنه با توسل به زور نمیتوان از بچهها خواست سراغ ژانر وحشت نروند. همانگونه که پند و استدلالهای بی اساس به کارشان نمیآید. از سوی دیگر، در این سالها کتابهایی نوشته و فیلمهایی ساخته شده که ربطی به آثار ترسناک نداشته و تنها خواستهاند با نشان دادن بدنهای تکهتکهشده، ترسی گنگ و بی اساس را به مخاطب القا کنند؛ به گمان من اینگونه آثار، کارهای بسیار مبتذلی هستند و قطعاً با استقبال طولانیمدت مخاطبان، روبهرو نمیشوند.
داستانهای ترسناک ما را با ترسهامان روبهرو میکنند
محمدرضا شمس، هم از جمله نویسندگانی است که به ژانر وحشت روی آورده؛ به گفته او بهتر است نویسندگان خود را به یک قالب خاص محدود نکنند و در سبکهای مختلف بنویسند. چراکه انسان با حسهای ضد و نقیض سر و کار دارد. غم و خوشحالی و ترس و دلهره در آدمها وجود دارد و ما نمیتوانیم فقط از شادی بنویسیم و فراموش کنیم که ما از مرگ و بیماری و از دست دادن عزیزان خود و بیکاری میترسیم. اتفاقا شاید نوشتن داستان و رمان در ژانر وحشت، راهی برای مقابله با این ترسها باشد.
نویسنده «قصههای خبیث»، نوشتن داستانهای ترسناک را یک روش جبرانی برای کمرنگ کردن ترس میداند و میگوید: همانگونه که نمیتوانیم حسی را حذف کنیم مجاز به نادیده گرفتن یک ژانر و توجه نکردن به آن هم نیستیم. ما باید با ترسهای خود روبهرو شویم و ژانر وحشت، گونهای است که به ما امکان میدهد تا هیجانات خود را تخلیه کنیم و ترس هامان را بشناسیم.
به گفته شمس، لازم است نویسندگان، مخاطب خود و سلیقهاش را بشناسند از طرف دیگر، نمونههای خوب داخلی و خارجی در هر ژانر را بخوانند. همچنین باید با بستر اجتماعی جامعهای که در آن زندگی میکنند آشنا باشند تا بتوانند داستان خوب و تاثیرگذاری بنویسند. با توجه به همه این موارد، میتوان نتیجه گرفت که خود من، بر خلاف برخی که معتقدند در جامعه پر استرس امروز، روی آوردن به ژانر وحشت، کار درست و خوشایندی نیست بر این باورم که این ژانر میتواند خاصیت جبرانکننده داشته باشد و نیازهای روحی بچهها به امنیت و آرامش را تامین کند.
بافت اجتماعی و روانی ما با غربیها تفاوت دارد
اما محبوبه نجفخانی از جمله مترجمانی است که تمایل چندانی به ترجمه و انتشار داستانهای ترسناک ندارد و فکر می کند: برای از بین بردن خشونت نباید به نشان دادن خشونت اغراق شده پرداخت. همان گونه که نباید بدبختی و سیاهی را هم نشان داد. بگذریم از این که امروز، فیلمهای بسیاری ساخته و در خارج از ایران نشان داده میشود که جز سیاهنمایی، چیز دیگری نیست در حالی که بهتر است این فیلمها نمایش داده نشود چراکه جز عادیسازی فقر و فلاکت، چیز دیگری نیست همانگونه که گفتن و نوشتن و نشان دادن خشونت، صورت خوشی ندارد.
به گفته مترجم مجموعه «جودی دمدمی»، از آنجا که فضای جامعه و به طور ویژه مدارس ما برای کودکان و نوجوانان خوشایند نیست و کسلکننده است، بچهها به ادبیات فانتزی و داستانهای ترسناک رو میآورند تا احساسات خود را ابراز و هیجانات خود را تخلیه کنند از سوی دیگر بیشتر ناشران هم دنبال سود بیشتر برای خودند و طبیعی است که از کتابهای ژانر وحشت استقبال کنند، به همین خاطر هر روز به تعداد آثار منتشر شده در این ژانر افزوده میشود.
نجفخانی به تفاوتهای فرهنگی کودکان و نوجوانان ایرانی با بچههای غربی اشاره و بیان میکند: از آنجا که ما قانون کپیرایت را نپذیرفتهایم، حداقل دستمزد را به «کارمند- مترجم» ها میپردازیم تا مجموعهای را ترجمه کنند که با استقبال روبهرو شده، حال آنکه بیشتر این مترجمان و ناشران غیرحرفهای هیچ گونه مطالعه، شناخت و پژوهشی در ژانر وحشت ندارند و بسیاری از نکات و ظرایف کار را رعایت نمیکنند و اصلا نمیدانند کودکان و نوجوانان ما از نظر فرهنگی تفاوت بسیار زیادی با کودکان و نوجوانان غربی دارند.
به گفته مترجم آثار رولد دال، بچهها در غرب در فضای بازتری زندگی و از مدارسی استفاده میکنند که سیستم آموزش و تدریسشان، کاملا متفاوت با ایران است؛ در نتیجه دانشآموزان غربی، دنیا دیدهتر از بچههای ایرانی هستند؛ از اینرو نمیتوان گفت نسخهای که برای آنها جواب میدهد حتماً برای فرزندان ما هم در این جامعه با فرهنگ و آداب و رسوم متفاوت و فضای آموزشی بسته و خستهکننده هم جواب میدهد.
نجفخانی براین باور است که بچهها هیجان را دوست دارند و عمده هدفشان از خواندن داستانهای ترسناک، تجربه کردن این هیجان است. بنابراین بهتر است ناشران و مترجمان، کتابهایی را در ژانر وحشت انتخاب کنند که درونمایه قوی داشته باشند و در نهایت پیامی را به مخاطب منتقل کنند نه اینکه تنها به ترویج و گسترش ترس و بیرحمی در بین نوجوانان بپردازند و خشونت را در آنها نهادینه کنند.