خبرگزاری مهر، گروه سیاست - حسام رضایی: تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در روز ۲۹ اسفندماه سال ۱۳۲۹ و پس از آن، اجرایی شدن این قانون در اردیبهشت ماه سال ۱۳۳۰، سرآغاز جنگی تمام عیار میان ملت ایران با استعمارگر پیر یعنی بریتانیای کبیر بود. انگلیس که خیال نداشت منافع سرشار چندین ساله خود در راهبردی ترین منطقه جهان را از کف بدهد، سعی کرد با اعمال فشارهای بی امان علیه دولت و ملت ایران، مسیر نهضت ملی شدن نفت را منحرف کند و به نقطه آغاز بازگرداند.
در این میان ایالات متحده آمریکا، در ظاهر، سعی در ایفای نقش میانجی میان ایران و بریتانیا داشت؛ این نقش البته با گذر زمان وجه تخریبی به خود گرفت و در نهایت به مشارکت و هم دستی این کشور در ماجرای کودتا که نقشه اش، محصول فکر و ذهن انگلیسی ها بود، منجر شد.
در این گزارش سعی داریم به این سوال پاسخ دهیم که مقامات آمریکایی برای نقش میانجیگری خود به چه حربههایی دست یازیدند؟
چرا میانجیگری؟
پس از خاتمه جنگ جهانی دوم، دوران ستیز میان آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی که از آن به عنوان «جنگ سرد» یاد میشود، آغاز شد؛ در این دوران، دو قطب مزبور سعی می کردند تا حوزه نفوذ خود در جهان را بسط و گسترش دهند. یکی از این مناطق که اهمیت فوق العاده ای برای طرفین داشت، ایران، به عنوان یکی از بزرگ ترین ذخیره گاه های انرژی جهان بود.
بنابر این استدلال، طبیعی و بدیهی بود که در مناقشه نفتی، آمریکا جهت حفظ منافع خود در برابر شوروی و جلوگیری از غلطیدن ایران در دامان کمونیزم، گزینه میانجیگری و تلطیف فضا میان ایران و انگلیس را انتخاب کند. بر اساس همین راهبرد بود که آمریکایی ها برای فیصله دادن به مناقشه نفتی، وارد عرصه گفتگو و چانه زنی با مقامات ایران و البته انگلیس شدند.
ماموریت فرستاده ویژه ترومن
نخستین گام آمریکاییها جهت خاتمهدادن به درگیری میان ایران و انگلیس، اعزام «اورل هریمن» فرستاده ویژه هری ترومن رئیسجمهور آمریکا، به ایران بود. ماموریت اصلی هریمن در تهران، قانعکردن مصدق به مذاکره با انگلیسیها بود. هریمن در تیرماه سال ۱۳۳۰ وارد تهران شد. وی همراه با «والتر لِوی» کارشناس نفتی، چندین نوبت به دیدار مصدق رفت. هریمن و لوی در این دیدارها سعی داشتند به مصدق بقبولانند که ایران از نظر داشتن تکنولوژی، تکنسین و امکانات دیگر، توانی برای اداره مستقل پالایشگاه آبادان ندارد.
لوی در یکی از این دیدارها خطاب به مصدق گفت: «تقریبا هیچ ایرانی آموزشدیدهای برای اشغال مناصب اداری و فنی پالایشگاه وجود ندارد. ایران همچنین برای انتقال نفت به بازارهای جهانی، نفتکش در اختیار ندارد.» پس از برگزاری چندین جلسه، مذاکرات لوی و هریمن با مصدق به بنبست کشید.
هریمن پس از شکست مذاکرات با مصدق، به سراغ شاه رفت. حقیقت اما این بود که شاه در آن ایام، از قدرت کافی و وافی برای اثرگذاری بر معادلات داخلی و حتی خارجی ایران برخوردار نبود. نداشتن قدرت اثرگذاری، به وضوح در پاسخ شاه به هریمن قابل دریافت و برداشت است؛ محمدرضا خطاب به هریمن که خواسته بود ماجرای نفت ایران را حل و فصل کند گفت: «در مقابل افکار عمومی نمیتوانم یک کلمه علیه ملی شدن نفت بگویم.» آخرین شانس هریمن، گفتگو با آیتالله ابوالقاسم کاشانی بود.
هریمن تصور میکرد خواهد توانست از طریق کاشانی، مصدق را به حضور پای میز مذاکره با انگلیسی ها وادار کند. پاسخ آیتالله کاشانی به درخواست هریمن اما جالب بود؛ «هیچ ایرانی با عزت نفسی هرگز با سگهای انگلیسی ملاقات نمیکند و آمریکا با ارائه چنین پیشنهادی خود را به دشمن ایران تبدیل کرده است. اگر مصدق تسلیم شود، خونش مانند رزمآرا ریخته میشود.»
آمریکا، شرمنده انگلیس
انگلیسیها برای ایجاد دستانداز در مسیر نهضت نفت ایران، به هر کاری که میشد دست زدند؛ از جمله خرابکاری و از کارانداختن دستگاهها و ماشینآلات پالایشگاه آبادان. این اقدامات، پالایشگاه را از کار نمیانداخت، به شرطی که تکنسینهایی برای اداره آن یافت میشد. به همین منظور، شرکت نفت ایران برای به کارگرفتن تکنسینهای زبده، در چند روزنامه و نشریه تخصصی اروپایی، آگهی استخدام منتشر کرد.
دیپلماتهای انگلیسی، برای اطمینان از اینکه پای هیچ کدام از تکنسین ها به ایران نخواهد رسید، به فعالیت پرداختند؛ از جمله اینکه دولتهای سوئد، اتریش، فرانسه و سوئیس را برای جلوگیری از صدور مجوز خروج متقاضیان علاقهمند، متقاعد کردند. در این میان، یک شرکت آمریکایی، استخدام ۲۵۰۰ تکنسین آمریکایی برای اداره پالایشگاه نفت را به دولت ایران پیشنهاد داد اما پس از آنکه وزارت خارجه آمریکا این پیشنهاد را «مغایر منافع انگلیس و موجب شرمندگی ایالات متحده» برشمرد، پیشنهاد خود را پس گرفت!
مصادره، نَه ملیکردن!
ماموریت هریمن آشکارا به شکست انجامید. هر چند هریمن به عنوان واسطه از طرف ترومن به ایران آمده بود اما در اصل، ماموریت داشت با اعمال فشار سیاسی علیه ایران، منافع شرکت سابق نفت ایران و انگلیس را تامین کند. در همین زمینه، هریمن پس از وقوف کامل از بی فرجام ماندن ماموریتش در ایران، در تاریخ ۲۹ مردادماه سال ۱۳۳۰ خطاب به مصدق نوشت: «نظر دولت من این است که قبضه مایملک یک شرکت خارجی به وسیله دولتی، بدون پرداخت غرامت فوری و مکفی و موثر و یا دادن ترتیبی که مرضی الطرفین بوده باشد، باید مصادره نامیده شود نه ملی کردن!»
ترومن مهربان!!
پس از شکست ماموریت هریمن، اتلی نخستوزیر انگلیس هم بر آن شد تا شانس خود در مذاکره با مصدق را بیازماید. برای همین، شخصی به نام «استوکس» را مامور مذاکره با نخست وزیر ایران کرد. استوکس در مردادماه سال ۱۳۳۰ وارد تهران شد.
استوکس دستور داشت به مصدق بگوید که «شرکت نفت، اصل تعلق نفت به ایران را میپذیرد و مایل است منافع خود را بر پایه ۵۰-۵۰ با ایران تقسیم کند.» استوکس همچنین صریحا اعلام کرد که «انگلیسیها باید کنترل حفاری، پالایش و عملیات صدور نفت را همچنان در دست داشته باشند.» مصدق با این پیشنهاد هم مخالفت کرد.
اتلی پس از این، طی اطلاعیهای، شکست مذاکرات را کاملا متوجه طرف ایرانی ساخت و تاکید کرد: «اکنون تنها راه پیش رو حمایت کامل و رسمی ایالات متحده از موضع دولت فخیمه بریتانیا است.» رئیس جمهور آمریکا اما در واکنش به اظهارات اتلی، طرفین را به مماشات دعوت و تصریح کرد: «نه بریتانیا و نه آمریکاییها نباید گام در راهی بگذارند که در تضاد با آرمانهای مشروع مردم ایران به نظر رسد!»
ترومن پیش از این، در خردادماه سال ۱۳۳۰ با طرح انگلیسیها مبنی بر حمله به خوزستان مخالفت کرده بود. دلیل مخالفت ترومن با این عملیات که از آن با عنوان «دزد دریایی» یاد می شد، ترس از شوروی و اقدام متقابل این کشور در پیاده کردن نیروهایش در شمال ایران بود.
چهره واقعی
ترومن رئیسجمهور آمریکا با تشرزدنهای ظاهری به مقامات انگلیسی، قصد داشت اولا، وجهه نسبتا مناسب خود و به تبع آن، کشورش نزد رجال ایرانی را حفظ کند و ثانیا، بر اساس استراتژی «سد نفوذ» -این استراتژی برای جلوگیری از نفوذ کمونیزم به سایر نقاط دنیا در سال ۱۳۲۶ از سوی مقامات آمریکایی تئوریزه شد- جلوی نفوذ همسایه شمالی ایران یعنی شورویِ کمونیست را بگیرد. اما با بررسی مواضع آمریکاییها، یک ماه پس از تصویب قانون ملی شدن نفت در مجلس شانزدهم و یک ماه پیش از روی کار آمدن دولت مصدق، درمییابیم که تضاد و تناقضی میان منافع و حتی دیدگاههای آن ها با انگلیسیها وجود نداشته است.
دولت آمریکا در تاریخ ۲۵ فروردین سال ۱۳۳۰ در بیانیهای که از سوی وزیر خارجه این کشور قرائت شد، تاکید کرد: «آمریکا علنا و کرارا همدردی خود را نسبت به آمال مردم ایران برای تسلط یافتن بر منابع طبیعی خود اظهار داشته است! عقیده راسخ آمریکا این است که می توان اساسی را برای موافقت پیدا کرد. قویا امیدوارم که ایران در اقدامات کنونی خود تجدیدنظر کرده و به کارشناسان انگلیسی اجازه داده شود که در ایران باقی بمانند.»
این بیانیه نشان میدهد که دولت آمریکا تا جایی با ملیشدن نفت ایران توافق داشت که صرفا به انحصار نفتی دولت بریتانیا در ایران پایان داده شود نه اینکه به حیات شرکت نفت ایران و انگلیس و منافع حیاتی انگلیس در ایران پایان داده شود. به همین جهت است که در این دوران، راه حل مناسب را در گفتگو و مذاکره میداند و خود در این میان، نقش میانجیگر را ایفا میکند.
دفاع از خرابکاران
همانطور که عرض شد، انگلیسیها برای توقف در مسیر ملی شدن صنعت نفت ایران، دست به خرابکاری و از کارانداختن ماشینآلات پالایشگاه نفت آبادان زدند. دولت ایران هم در واکنش به این حرکت، در روز ۵ مهرماه سال ۱۳۳۰، کلیه کارکنان شرکت سابق نفت ایران و انگلیس را از کشور اخراج کرد. این اخراج به مذاق انگلیسیها خوش نیامد؛ برای همین، از ایران به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کردند. مصدق در روز ۱۴ مهرماه برای پاسخگویی به این شکایت، در راس هیاتی عازم آمریکا شد.
نکته جالب در جلسه شورای امنیت سازمان ملل، نوع موضعگیری نماینده آمریکا بود. نماینده آمریکا در این جلسه ضمن دفاع از شکایت دولت انگلیس از ایران گفت: «موضوع نفت ایران نه تنها از نظر خاورمیانه بلکه از جنبه جهانی اهمیت دارد و نمیتوان آن را یک امر داخلی دانست.»
دو پیشنهاد برای دورزدن ایران
مصدق در طول ۴۷ روز اقامتش در آمریکا، با «هری ترومن» رئیسجمهور، «دین آچِسُن» وزیر خارجه و «جرج مکگی» معاون وزارت خارجه در امور خاور نزدیک و میانه آمریکا دیدار و گفتگوهایی صورت داد. این گفتگوها منجر به پیشنهاد دو طرح از سوی آمریکاییها -که البته هر دو، مورد موافقت مصدق قرار نگرفت- شد. پیشنهاد اول، ایجاد شرکت یا موسسهای بینالمللی برای به عهدهگرفتن «عملیات تولید و تصفیه» نفت ایران و تحویل آن با «تخفیف عمده» به شرکت سابق نفت ایران و انگلیس بود.
پیشنهاد دوم، طرح اتحادیه همکاری بینالمللی بود. بنابر این پیشنهاد، اتحادیه مزبور که وابسته به شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل بود، قرار بود از ۳۹ کشور تشکیل شود. به موجب این پیشنهاد، قرارداد سه جانبهای میان ایران، شرکت سابق و اتحادیه بینالمللی منعقد میشد که بر اساس آن، سازمان جدیدی برای اداره و بهرهبرداری از نفت ایران تاسیس میشد. هیئتمدیره این سازمان را سه نفر ایرانی، سه نفر از طرف شرکت سابق و سه نفر از کشورهای مصرفکننده تشکیل میدادند.
این دو پیشنهاد، به نوعی دورزدن نهضت ملی شدن نفت ایران بود چراکه «اداره» و «بهرهبرداری» از تاسیسات نفت ایران را به گروههایی خارج از اراده دولت ایران میسپارد. مکگی که از حصول توافق با مصدق ناامید شده بود، در آخرین دیدارش با وی گفت: «متاسفم که باید به شما بگویم ما نمیتوانیم شکاف میان شما و انگلیسی ها را پُر کنیم. این برای ما، همچنان که برای شما، مایه دلسردی است.»
درخواست های اقتصادی مصدق از آمریکا
مصدق پس از انجام مذاکرات طولانی با مقامات آمریکایی و در آخرین ساعات حضورش در این کشور، در دو نوبت خواستار کمکهای مالی و اقتصادی آمریکاییها شد. یک بار طی سخنرانی در «باشگاه ملی مطبوعات» و دیگری در نامهای که برای ترومن مرقومه کرد.
در مذاکرات میان مصدق و مقامات آمریکایی، قرار بر آن بود تا وام ۱۲۰ میلیون دلاری به دولت ایران تخصیص داده شود؛ هدف مصدق از دریافت این وام، عبور از تحریمهای انگلیس بود. نهایتا اما پس از ۲۵ روز مذاکره، با دخالت دولت انگلیس و هشدار به آمریکاییها، وام به مصدق داده نشد. حتی مصدق تقاضا کرد تا از محل اصل ۴ ترومن، حدود ۲۳ میلیون دلار به ایران کمک شود اما آمریکاییها با این درخواست هم مخالفت کردند.
مصدق در نامهای خطاب به ترومن نوشت: «وخامت اوضاع اقتصادی ما فعلا طوری است که اگر یک چاره فوری نشود، جریان امور مملکت دچار تشنج و اختلال خواهد شد. این وضعیت می تواند دولت آمریکا را با توجه به مسئولیتی که در امور بینالمللی به عهده دارد، دچار مشکلات خطیری کند.»
وی در بخش دیگری از این نامه خواستار کمکهای مالی از طرف آمریکا شد و تصریح کرد: «از هر محل سهلالحصولی که مقتضی بدانید، مساعدتی فوری و موثر به کشور ایران بفرمایید، بسیار به موقع و لازم خواهد بود. مقصود گرفتن هدیه و کمک بلاعوض نیست و هر کارگشایی که بفرمایید از اولین برداشت عایدات نفت ما استرداد خواهد شد. در پایان ادعیه خالصانه خود برای سلامت و سعادت ملت دوست آمریکا را تقدیم میدارم.»
روزنامه «داد» (روزنامه نزدیک به دولت) در شماره ۲۳ آبان ۱۳۳۰، اولین نامه مصدق به ترومن را اینگونه توصیف کرد: «دکتر مصدق شخصا نامهای خصوصی برای ترومن فرستاده و در آن تقاضای کمک مالی آمریکا به ایران را داده است. گفته میشود شاید متن این نامه از طرف رئیسجمهور آمریکا منتشر شود و یک نامه خفتآور برای ملت ایران محسوب شود.»
با وجود ابراز تقاضای خاضعانه مصدق، آمریکاییها هیچ یک از درخواستهای وی را اجابت نکردند. مصدق بعد از این بیاعتنایی، به ایران بازگشت و در جلسه روز ۳ آذر مجلس شورای ملی، ناامیدانه خطاب به مجلس گفت: «از مساعی ما برای جلب موافقت دیگران نتیجهای حاصل نشد.»
مصدق قصد داشت با توصیف وضعیت بحرانی اقتصاد ایران، آمریکاییها را به تمهید کمکهای مالی تحریک کند اما آنچه برای ایالات متحده اهمیت داشت، نه دولت ایران که منافع مشترکش با بریتانیا بود؛ بنابراین، آمریکاییها، ارسال کمکهای مالی خود به ایران را منوط به مساعدت و معاضدت مصدق با دولت انگلیس قرار دادند.
کویت جای ایران
در حدفاصل روزهای ۱۹ تا ۲۹ فروردین ۱۳۳۱، کنفرانسی با حضور نمایندگان دولت انگلیس و شرکت نفت ایران و انگلیس، نمایندگان دولت آمریکا و نمایندگان هفت شرکت بزرگ نفتی آمریکایی در شهر واشنگتن برگزار شد. در این کنفرانس انگلیسی ها سعی کردند تا حمایت آمریکا را در مخالفت با مصدق و تلاش برای سقوط او جلب کنند. آمریکایی ها در این کنفرانس به صراحت مخالفت خود را با نهضت ملی نفت ایران اعلام و راه حلی برای جایگزینی نفت ایران برای دولت انگلیس ارائه کردند. با پیشنهاد آمریکاییها، شرکت نفت ایران و انگلیس امکان یافت جهت پایداری در برابر نهضت ملی نفت ایران، نیاز بازارهای خود را تا حدود زیادی از نفت کویت تامین کند.
جرقه کودتا زده شد
فردای قیام مردمی ۳۰ تیرماه سال ۱۳۳۱ که به بازگشت مصدق به سریر قدرت انجامید، دادگاه دادگستری بینالمللی(لاهه) عدم صلاحیت خود برای ورود به منازعه نفتی میان ایران با شرکت سابق نفت ایران و انگلیس را اعلام کرد. رای دادگاه لاهه در حقیقت پیروزی دیپلماتیک بزرگی برای مصدق و ضربه سنگینی به هیمنه بریتانیا بود؛ ضربهای که باعث شد بارقه اقدامی سختتر علیه مصدق و دولتش، در اندیشه انگلیسیها زده شود. این اقدام سختتر، همان «کودتا» بود!
«جرج میدلتون» سفیر انگلیس در تهران در تلگرافی به وزارت خارجه نوشت: «به نظر میرسد تنها راه سقوط ایران به دامن کمونیستها کودتا باشد.» طرح کودتا اما یک مخالفت سرسخت داشت؛ آمریکا! با وجود اهتمام انگلیسیها برای کودتا علیه مصدق، آمریکاییها نمیخواستند وجاهت خود نزد مقامات ایران را از دست بدهند. از طرف دیگر، آن ها تصور میکردند با کودتا علیه مصدق، کشور وارد ورطهای آشوبناک شده و همین مساله میتواند به راحتی ایران را از بلوک غرب خارج و به بلوک شرق وارد کند.
ظهور جمهوریخواهان
در پاییز سال ۱۳۳۱، «دوایت آیزنهاورِ» جمهوریخواه، جانشین ترومنِ دموکرات در کاخ سفید شد. راهبرد دولت جدید آمریکا بر مبنای نظریه سناتور «جرج مک کارتی» معروف به نظریه «مک کارتیسم» بنیان گذاشته شد. مککارتی ضمن رد نظریه «سد نفوذ»، خواهان «رهایی از کمونیزم» شد. بنا بر اظهارات مک کارتی، خط مشی سدبندی، تدافعی بود در حالیکه آمریکا باید در پی «حذف» و «رهایی» از شر کمونیزم میبود. بر مبنای این نظریه بود که آیزنهاور در پی تشدید جنگ سرد با شوروی، مقابله با جریانات استقلالطلبی و اساسا هر جریانی که از دید وی به کمونیزم مربوط میشد، برآمد.
یک قدم پیشتر تا کودتا
یک سال پیش از آغاز تغییرات در هیئت حاکمه آمریکا، محافظهکاران در انگلیس، عنان کار دولت را در دست گرفته بودند. انتخاب مجدد «وینستون چرچیل» در پاییز سال ۱۳۳۰ به عنوان نخستوزیر انگلیس، حامل و ناقل پیام دلگرمکنندهای برای رجال ایرانی نبود. چرچیل خواستار افزایش فشارها علیه ایران بود اما دولت ترومن با توجه به دلایلی که در سطور قبل به آن اشاره شد، همراهی شایستهای با انگلیس در این زمینه به عمل نیاورد. روی کار آمدن جمهوریخواهان در آمریکا اما آغازی بر همافزایی دولتین انگلیس و آمریکا بود.
بر همین اساس، دو هفته پس از آغاز به کار آیزنهاور در کاخ سفید، یک هیئت انگلیسی برای مذاکره با برادران دالِس -فاستر دالس وزیر خارجه و آلن دالس رئیس سیا- وارد واشنگتن شد. محور گفتگوها طرح ساقط کردن دولت مصدق بود. آیزنهاور برخلاف برادران دالس، در تقابل با ایران، طبع ملایمتری داشت!
آیزنهاور هم مانند چرچیل، نسبت به نهضت ملیشدن نفت ایران خوشبین نبود اما برخلاف نخستوزیر انگلیس یا حتی برخی همکارانش در کاخ سفید، حضور دولت مصدق در ایران را بر گسترش نفوذ کمونیزم در ایران -و از آنجا به کل منطقه خاورمیانه- ترجیح میداد؛ به همین دلیل بود که آیزنهاور در ابتدای حضورش در کاخ سفید، سیاستهای دولت قبلی، یعنی دولت دموکرات ترومن را ادامه داد.
دست رد به خرید شِکر!
مصدق در آخرین تلاشها برای جلب نظر آمریکاییها جهت دریافت وام، در واپسین روزهای سال ۱۳۳۱، از «لویی هندرسون» سفیر آمریکا در ایران، درخواست کرد تا تقاضا برای خرید ۱۰۰ هزار تن شکر را به دولت آمریکا اطلاع دهد اما پاسخ هندرسون منفی بود! مصدق وقتی جواب منفی را دریافت کرد، عاجزانه از سفیر آمریکا پرسید: «به عقیده شما من چه باید بکنم؟» اما باز هم با پاسخ مناسبی از سوی سفیر مواجه نشد.
مجابشدن آیزنهاور
در اسفندماه سال ۱۳۳۱، کنفرانسی در شهر واشنگتن با حضور وزرای خارجه انگلیس و آمریکا و مشاوران آنها برگزار شد. در این کنفرانس عرضه شد که گفتگو و مذاکره، دیگر راه به جایی نمیبَرَد و تنها راه باقیمانده، استفاده از قوه قهریه یعنی «کودتا» علیه دولت مصدق است. نتیجه این کنفرانس به اطلاع آیزنهاور رسید و رئیسجمهور آمریکا به طور کامل مجاب شد که همدست و همداستان با انگلیسیها، طرح کودتا را پیش ببرد.
...و اما ۳۶ روز بعد
در شرایطی که آیزنهاور و تیم وزارت خارجه و سازمان جاسوسی سیا، مشغول نهایی کردن طرح کودتا برای ساقط کردن دولت مصدق بودند، نخست وزیر ایران در خردادماه سال ۱۳۳۲ در نامهای خطاب به رئیسجمهور آمریکا، ضمن بیان مشکلات اقتصادی ایران، خواستار کمکهای مالی از آیزنهاور شد. مصدق در بخشی از نامهاش نوشت: «در اثر اقدامات شرکت سابق نفت و دولت انگلیس ملت ایران در برابر مشکلات اقتصادی و سیاسی بزرگی قرار گرفته است که ادامه این وضع از نظر بینالمللی ممکن است عواقب خطیری داشته باشد.»
آیزنهاور ۳۶ روز بعد، وقت پاسخدادن به نامه مصدق را پیدا کرد! فیالواقع در گرماگرم تدارک برنامه کودتا، دیگر مجالی برای پاسخ به مطالبات مصدق از سوی رئیسجمهور آمریکا باقی نمیماند. آیزنهاور خطاب به مصدق، دلیل تاخیر ارسال نامهاش را مشورت با مشاورینش از جمله فاستر دالس عنوان کرد! و در جواب نخستوزیر ایران که خواهان کمکهای مالی شده بود نوشت: «هرگاه حکومت دول متحده(آمریکا) بخواهد به میزان متنابهی از طریق اقتصادی به ایران کمک کند، در حق مودیان مالیاتی آمریکا شرط انصاف را رعایت نکرده است!»
آیزنهاور در نامه خود به مصدق، در حالی کمک اقتصادی به ایران را بیانصافی در حق مودیان مالیاتی مردم آمریکا دانست که یک ماه بعد از کودتا در شهریورماه، ۲۳ میلیون دلار و چند روز بعد، ۴۵ میلیون دلار به دولت دستنشانده سپهبد فضلالله زاهدی کمک کرد.
اطلاع مصدق از کودتا
شاید برای خواننده جالب باشد که بداند مصدق از برنامه انگلیسیها و آمریکاییها برای اجرای کودتا علیه دولتش کاملا مطلع بوده است. «محمود مصدق» نوه محمد مصدق در خاطراتش، درباره اطلاع پدربزرگش از طرح کودتا مینویسد: «چند هفته پیش از کودتا، در منزل یک دیپلمات ایرانی در واشنگتن مهمان بودم که در آنجا ناخواسته استراق سمع کردم و از زبان همسر سرهنگ عباس فرزانگان، وابسته نظامی ایران در سفارت که در فهرست مزدبگیران سیا بود، شنیدم که با افتخار میگفت همسرش در طرح توطئهای دخالت دارد که به زودی او را در مقام وزارت خارجه خواهد نشاند.»
محمود مصدق در ادامه خاطرهاش مینویسد: «روز بعد، این خبر مهم را به دکتر مصدق تلگرام کردم. چند روز بعد، پس از آن کودتا، از او پرسیدم که تلگرام مرا دریافت کرده بودی؟ و او گفت:البته که دریافت کردم. وقتی از او پرسیدم چرا کاری در مورد آن انجام ندادی، پاسخ داد که کاری نمیتوانسته انجام دهد!»
بیمحلی به ایران
با وجود اطلاع از طرح کودتا، مصدق در روز ۱۹ مردادماه ۱۳۳۲ طی تلگرافی به «اللهیار صالح» سفیر ایران در آمریکا، دستور داد تا مقدمات دیدار با معاون وزارت خارجه این کشور را فراهم و در این دیدار نسبت به سیاستهای آمریکا در قبال ایران انتقاد کند. صالح فردای دریافت تلگرام، به دیدار «جرنگان» قائممقام معاون وزارت خارجه آمریکا رفت.
سفیر ایران در این دیدار، از سردی روابط، بهانهتراشی مقامات بلندپایه آمریکا در مقابل تلاش سفیر ایران برای تماس با آنها و همچنین محرومکردن ایرانیها از کمکهای مالی خود گله کرد. مقام آمریکایی هم ضمن تایید سردی روابط، کمکهای مالی آمریکا به دولت مصدق را منوط به حل مساله نفتی دانست و همچنین از بهادادن دولت ایران به کمونیستها شکایت کرد.
همانطور که گفته شد، صالح در این دیدار، از بهانهتراشی مقامات آمریکایی برای دیدار با او گله کرد. صالح این گله مندی را در نامه خود به مصدق بازتاب داد. وی در نامه روز ۲۱ مردادماه خود به مصدق نوشت: «پس از وصول تلگراف جنابعالی، از وزارت خارجه آمریکا تقاضا کردم تا ظرف امروز و فردا، موقعی را برای ملاقات با آقای ژنرال بیدل اسمیت معاون کل وزارت خارجه تعیین و اطلاع دهند. بعد از نیم ساعت جواب رسید که متاسفانه آقای اسمیت گرفتاری زیادی دارند و از ملاقات معذور است، آقای بایرود معاون هم در شهر نیست(ظاهرا به مرخصی رفته) لذا آقای جرنگان قائممقام بایرود ساعت یازده و نیم صبح روز سه شنبه(دیروز) شما را خواهد پذیرفت.»
صالح در ادامه نامه خود چنین آورده است: «عکسالعمل باطنی خودم این بود که ازملاقات با جرنگان خودداری کنم و از رفتن به وزارت خارجه صرف نظر کنم اما چون جرنگان از ۱۲ سال قبل که برای اولین دفعه به آمریکا آمدم، جزء دوستان نزدیک این بنده بود و همیشه آنچه میتواند در کمک به کارهای ما، مضایقه ندارد و ممکن بود دلتنگ شود! به علاوه چنین اقدامی از طرف اینجانب در این موقع به خصوص در بهبودی مناسبات بین دو کشور مقتضی نبود بلکه احتمال داشت تاثیرات سوئی هم داشته باشد، به این جهت دعوت ایشان را پذیرفتم.»
تیر خلاص
روز سهشنبه ۲۷ مردادماه سال ۱۳۳۲، یعنی یک روز پیش از اجرای طرح کودتا، خیابانهای تهران، مشوش، تبآلود و آکنده از نیروهای مخالف و موافق مصدق بود؛ طبعا شلوغی خیابانها و معابر میتوانست جلوی پیشروی نیروهای کودتا را بگیرد؛ پس لازم بود خیابانها پاکسازی شود. «کرمیت روزولت» عامل اصلی سازمان سیا در کودتا، راه حل را در گفتگو با مصدق دید. روزولت، لویی هندرسون سفیر آمریکا در تهران را برای مذاکره با مصدق در نظر گرفت. روزولت به هندرسون گفت: «پیشنهاد من این است که از ارعاب آمریکاییها در اینجا شکایت کنی، از تلفنهای ناشناس که میگویند آمریکایی به خانهات برگرد! یا به آنها ناسزاهای رکیک میگویند. حتی اگر بچهای گوشی تلفن را بردارد، با این ناسزاها و دشنامها روبهرو میشود...»
عصر همان روز، هندرسون به دیدار مصدق رفت و برای تحت تاثیرقراردادن روحیه وی، دروغهایی که روزولت برایش سرهمبندی کرده بود را برای مصدق بازگو کرد؛ وی درباره وضعیت بد آمریکاییها در ایران به مصدق گفت: «باید به شما بگویم که هممیهنان من به شکل نامطبوعی در معرض ارعاب قرار میگیرند، نه فقط به آنها تلفنهای تهدیدآمیزی میشود بلکه غالبا به بچههایشان هم که گوشی را برمیدارند سخنان زشتی میگویند که بچهها نباید حتی به گوششان برسد. هنگام عبور از خیابان نیز ناسزا میشنوند. علاوه بر پرخاشهای لفظی به اتومبیلهای آنها نیز هر جا که گذاشته میشوند، آسیب میرسانند. لوازمشان به سرقت میرود، چراغهای آنها شکسته و تایرهایشان از باد خالی میشود و اگر آن را قفل نکنند تودوزیهایشان پاره میشود. عالیجناب چنانچه این تهدید و ارعابها متوقف نشود، ناچار میشوم از دولت خود بخواهم که همه وابستگان اعضای سفارت و نیز کسانی که حضورشان در اینجا به سود منافع ملی ما نیست، فراخوانده شوند.»
با وجود بدقولیها و رویگردانیهای متعدد، مصدق همچنان نسبت به آمریکاییها موضع نرمی داشت؛ همین هم باعث شد تا پس از خاتمه اظهارات هندرسون، مصدق به سرعت طی تماسی تلفنی با پلیس، فرمان پاکسازی خیابانها را به نیروهای انتظامی صادر کند. این دستور باعث شد تا بسیاری از نیروهای وفادار به نخستوزیر، در روز کودتا خانهنشین شوند و عرصه را برای جولان نیروهای پیاده نظام کودتا آماده کنند. این طور شد که کودتای آمریکایی-انگلیسی «آژاکس» در روز ۲۸ مردادماه ۱۳۳۲ در سکوت کامل خیابانها به سرانجام رسید.