ما هم در حال غرق شدن هستیم. در دنیای رقت‌انگیز خودمان. ۴۰ سال بعد از بزرگترین انقلاب آرمانخواهانه قرن.کودکان یمنی تکه‌تکه شدند و ایران تکانی نخورد.

خبرگزاری مهر؛ گروه فرهنگ- حمیدرضا بوالی

در میانه فیلم «ماتریکس»، فیلم مهم انتهای دهه نود میلادی؛ مورفیس در ابتدای ملاقات با نیو، ادامه حقیقت‌شناسی را به اختیار او گذاشت.«می‌تونی کپسول آبی رو برداری قصه تمومه. تو تختت بیدار میشی و به باورهات ادامه میدی. اما اگه کپسول قرمز رو برداری تو سرزمین عجایب میمونی و می‌فهمی که لانه خرگوش چقدر عمیق هست.»

 «نیو»، قهرمان داستان به نیروهای شورشی ضدماتریکس می پیوندد. انتخاب می‌کند که از دنیای خیالی و نمادین زندگی روزمره بالاتر رود و به درک و یاری واقعیت حقیقت بشتابد.در این هنگام است که «مورفیوس» دست او را می‌گیرد و  چهره واقعی دنیا، شهر لس آنجلس را به او نشان می‌دهد، آنجا چیزی نیست جز خرابه‌هایی ترسناک، یک کابوس تمام عیار. مورفیوس؛ نیو را مورد خطاب قرار می دهد و از او با این جمله استقبال می کند:"به برهوت حقیقت خوش آمدی  "...

سه روز پیش یک قتل‌عام وحشتناک در منطقه زندگی ما رخ می‌دهد. کمی‌ پایین‌تر از خلیج فارس در سرزمینی تاریخی به نام یمن یک اتوبوس سرویس مدرسه کودکان بمباران می‌شود و ۵۱ کودک به شکل فجیعی در آتش می‌سوزند و قطعات تکه تکه شده بدن آنها در اطراف پراکنده می‌شود. امروز صبح یک منبع در وزارت دفاع یمن جزئیاتی را درباره قتل عام اخیر دهها کودک یمنی فاش کرد؛ کودکانی که با بمب یکی از هواپیماهای ائتلاف سعودی در بازار «ضحیان» استان صعده به خاک و خون کشیده شدند.

این منبع اعلام می‌کند: بمبی که دانش آموزان خردسال یمنی را به خاک و خون کشید، ساخت آمریکا و از نوع بمب «ام کی ۸۲» بود.این جنایت وحشیانه ۵۱ شهید و ۷۹ زخمی برجای گذاشت که ۱۵ جسد هنوز شناسایی نشده است.

این واقعیت صریح و بی‌فاصله امروز ماست. نیازی نیست مثل واچوفسکی‌ها به دنیاهای موازی معتقد باشیم، نیازی به اعتقاد به یک شبیه‌ساز قدرت‌مند برای آفریدن واقعیتی مجازی به جای حقیقت دنیا هم نیست.کافی است دنیای امروزمان را نگاه کنیم ، پیش‌فرض‌های رسانه‌های جریان اصلی را بزداییم و از  الگوهای زندگی در دنیای قدیم، یک دهکده جهانی با کدخدایی به نام آمریکا بگریزیم. دیدن کودکان قطعه قطعه شده یمنی اما نیاز به انتخاب کپسول قرمز دارد. تا بهشت برینی که رسانه‌ها، فیلم‌ها، موزیک‌ها و... از آمریکا ساخته بودند، از دنیای تحت سلطنت آمریکا، از یک رویای آمریکایی که دنیا را آباد و شاد و آزاد خواهد کرد رها شویم و خرابی و وحشت را ببینیم.

حالا در این شرایط انگار ما ایرانی‌ها قرص آبی را انتخاب کرده‌ایم. تصمیم گرفته‌ایم که در تخت‌مان بیدار شویم و به باورهای ساختگی‌مان ادامه دهیم.

××

چه بلایی بر سر ایرانی‌ها آمده است؟ آدم‌های آرمانگرایی که روزگاری غم و اندوه دیگری را غم و اندوه خود می‌دانستند و برمی‌آشفتند از دیدن هر ظلمی علیه دیگری؛ امروز اینگونه منفعلانه غرق در دنیای بالارفتن یا پایین آمدن قیمت دلار و طلا هستند، چنین فاجعه‌ای  را در کنار خود می‌بییند و کوچکترین تکانی نمی‌خورند و سر شده به صفحه تلویزیونی چشم می‌دوزند که تصاویر وحشت‌زایی از بقایای به جامانده از این کودکان پخش می‌کند. دعواهای سیاسیون بر سر ماجراهای استیضاح وزیر و سهم‌خواهی‌های وکلا همچنان ادامه دارد. نبردهای روی سکوهای فوتبال تبدیل به دعواهای نژادپرستانه خشونت‌باری شده است. صفحات اجتماعی روزنامه ها و خبرگزاری‌ها هر روز حداقل یک خبر از کشف احتکار انبار کالا در یک «شهرستان» می‌دهد و مردم کماکان بهت‌زده نظاره گرند.

آیا ارتباطی بین وضعیت اقتصادی مردم یک جامعه و انسانیت آنها وجود دارد؟ تناسبی بین سیاسی کاری‌های یک فضای عمومی در جامعه و مرگ نوع‌دوستی وجود دارد؟ در حال گذراندن دوران سختی هستیم.

××

سلبریتی‌ها و رسانه‌ها چه می‌کنند؟

در یک داستان نمادین در شوروی سابق یک کارگر آلمانی، از آلمان غربی در سیبری کار پیدا می‌کند . او می‌داند که سانسورچی‌ها در سیبری قبل از فرستادن نامه‌ها همه آن‌ها را می‌خوانند، به دوستانش می‌گوید که بیایید یک قرار بگذاریم؛ یک رمز تعیین کنیم؛ اگر نامه‌ایی که از طرف من دریافت می‌کنید با مرکب آبی معمولی نوشته شده بود، بدانید که هر آنچه در آن نوشته‌ام حقیقت است و درست. ولی اگر نامه را با مرکب قرمز نوشته بودم بدانید که هر آنچه در آن نوشته ام سراپا دروغ است ."

یک ماه بعد دوستانش اولین نامه را دریافت می‌کنند که در آن با مرکب آبی نوشته شده است: «اینجا همه چیز عالی است ، مغازه ها پر ، غذا فراوان ، آپارتمانها بزرگ و گرم و نرم ، سینما ها فیلمهای غربی نمایش میدهند و تا بخواهید دختران زیبا رو – تنها چیزی که نمی‌توان پیدا کرد مرکب قرمز است.»

آیا موقعیتی بهتر از این برای نمایش آنچه امروز در دنیای آزاد می‌گذرد وجود دارد؟ شخص در ابتدا اذعان می‌کند که از همه آزادی‌هایی که می‌خواهد برخوردار است؛ اما در انتها یک نکته کوچک هم اضافه می‌کند: فقط مرکب قرمز نداریم. ما احساس می‌کنیم که آزادیم چون آنچه نداریم دقیقا بیان آزاد نبودن‌مان است.به این ترتیب است که همه آنچه امروز درباره اش حرف می‌زنیم قابل تفسیر به همین داستان ساده است. جنگ علیه تروریسم، دموکراسی و آزادی و حقوق بشر اصطلاحاتی هستند که در ابتدای نامه ما با مرکب آبی ذکر می‌شود اما نامه ادامه دارد؛ ما بیان آزاد نبودن مان را از دست داده ایم. این‌ها عبارتی دروغین هستند که فقط وضعیت را مبهم‌تر می‌کنند و شناخت چیزی به نام حقیقت را سخت‌تر می‌کنند.

این اتفاقی است که امروز در کشوری به نام ایران به وضوح در حال رخ دادن است. سلبریتی‌ها ساده لوح ایرانی چیزی بیشتر از نیمی از نامه را نخوانده‌اند. چند روز پیش رئیس جمهور سرانجام در یک گفتگوی تلویزیونی حاضر شد. چند سلبریتی به شکل هماهنگ نشده‌ای نقدهای متلک‌واری روانه رئیس‌جمهور کردند که در آنها کلید واژه «سوئیس» مشترک بود. رسانه‌های ایرانی چه می‌کنند؟ غرق در انتزاعی جدید هستند.

××

این را دیگر هر ژورنالیست نه چندان معتبری هم می‌داند که شکل جنگ افروزی در دنیای جدید تغییر کرده است. همان کاری که اکنون در یمن صورت می‌گیرد. جنگنده دیگر یک سرباز که انواع و اقسام تجهیزات جنگی را به خود آویخته است نیست؛ یک متخصص رایانه ای است که در اتاق مخصوصی نشسته است و کیلومترها دورتر فقط دکمه‌ها را می‌فشارد. جنگ فوق‌العاده پیشرفته‌ای که بمباران و... بدون دخالت مستقیم نیروی زمینی صورت می‌گیرد. آیا این روند بی شباهت با آنچه امروز در کشورمان در حال رخ دادن است نیست؟ متخصصان اقتصادی آمریکایی کیلومترها دورتر از سرزمین ما، در یک اتاق دربسته تصمیماتی می‌گیرند که زندگی میلیون‌ها نفر را در اینجا تحت تاثیر قرار می‌دهد. در هر دوی آنها یک انتزاع در درون یک وضعیت واقعی حک شده است. تصمیم‌هایی گرفته می‌شودکه با زندگی میلیون‌ها نفر ارتباط مستقیم دارد اما تصمیم‌گیران از درک پیامد این تصمیم‌ها عاجزند؛ چرا؟ چون انتزاع سرتاسر زندگی و کارشان را دربر گرفته است.

این انتزاع روز به روز در حال گسترش یافتن است و دیری نیست که تمام دنیا را تحت تاثیر قرار دهد و حالا به نظر می‌رسد که ما ایرانی‌ها نیز در حال فرو رفتن در انتزاعی مشابه و در عین حال متفاوت هستیم. انتزاعی که در آن دلار و طلا، آقازاده و رانت‌خوار و اختلاس، توهم دنیای آزاد و مرفه غرب و... همه‌مان را آنچنان دربرمی‌گیرد که کودکان قطعه‌قطعه شده یمنی را هم نمی‌بینیم. چندان تفاوتی هم نمی‌کند. ما هم در حال غرق شدن در دنیای خودمان هستیم. ۴۰ سال بعد از بزرگترین انقلاب آرمانخواهانه قرن.