به گزارش خبرنگار مهر، کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین به قلم دکتر شریف لکزایی، دانشیار گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی نوشته شده است. در ادامه در یادداشتی به قلم نویسنده مروری بر مباحث کتاب و فلسفه سیاسی ملاصدرا خواهیم داشت:
اگر پذیرفته شود در حوزه علوم انسانی با مشکلات و دشواریهایی مواجه هستیم و سالهاست که از نابسامانی در این حوزه رنج می بریم، به طور آشکار در حوزه مطالعاتی علوم سیاسی، اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی این دشواریها بیشتر است. به نظر میرسد پس از مواجهه با اندیشههای مدرن، به ویژه از دوره مشروطیت، سَنَد دانش خود را که از سالها قبل به دلایلی دچار کمرمقی و کم رونقی شده بود، گم کردیم و البته تلاشها برای رفو و نوزایش آن نیز همواره با دشواری و مصائبی همراه بوده است. با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به تعبیر فیلسوف و متأله معاصر، آیتالله جوادیآملی، اگرچه تعدادی از زندانیان سیاسی هم آزاد شدند، مهمتر از آن این بود که علوم اسلامی آزاد شد و راه برای رشد و شکوفایی این دانشها فراهم شد.1
در این میان به نظر میرسد در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز اقدام چندان جدی و درخوری برای تأسیس، تولید و بسط دانشهای بومی ـ اسلامی انجام نگرفت و با اینکه به نظر میرسید برخی شرایط برای بسط و توانمندی علوم و دانشهای اسلامی فراهم بود، طرح مشخصی برای این منظور پیگرفته نشد یا شاید باید زمان میگذشت تا به طرحهایی در این زمینه دست یابیم. با این وصف، پژوهشهای پراکندهای با سلایق مختلف آغاز شد؛ اما این اقدامات نتوانست جایگاه درخوری در حوزه دانشهای معمول جامعه و مراکز رسمی علمی کسب کند. این طرحهای پراکنده به مرور به گونهای سمتوسو یافتند و به مقطعی رسیدند که به نظر میرسد میتوان با توجه به پشتوانه نیروی انسانی توانمند، باانگیزه و بااراده، از طرحهای جدیدی که همراه با خلاقیت و ابتکار و مبتنی بر مبانی منابع معرفتی اسلامی است سخن گفت.
چنین ایدهای به طور ضمنی بر این دیدگاه نیز صحه میگذارد که نظریات و دیدگاههای غربی و غیراسلامی و غیربومی، مناسب جامعه اسلامی و ایرانی با پیشینه استوار فکری و فرهنگی چند هزار ساله نیستند و نمیتوانند تمام مشکلات جامعه ما را حل کنند، از اینرو ضروری است به سمتی حرکت کنیم که ضمن سیراب شدن از مبانی معرفتی و فلسفی اسلامی و بومی بتوان مسائل و دشواریهای موجود را حل و فصل کرد. این نگاه به کنار نهادن تمامی اندوختههای دیگری و غربی را در سر نمیپروراند، بلکه در اندیشه تعامل با دنیا و جهان غرب است و راه تحول و پیشرفت را هم در چنین تعاملی میبیند؛ اما تعاملی که ما نیز در آن حرفی برای ارائه داریم و به معنای واقعی تعامل است و می توانیم از پشتوانه غنی معرفتی خویش به سمت و سوی تعالی حرکت کنیم.
اگر این مفروض پذیرفته شود که هر تمدن و حتی هر نظام سیاسی، مولود اندیشه و فلسفه سیاسی ویژهای ولو اجمالی است، این پرسش قابل طرح خواهد بود که فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی ایرانی که جهانی را متحیر و متحول کرد، چیست؟2 طبیعتاً تبیین این فلسفه سیاسی به منظور باز کردن و حل و فصل مشکلات و خلأهایی است که پیشروی انقلاب اسلامی قابل طرح خواهد بود. بدین منظور نیازمندی به فلسفه سیاسی برخاسته از فرهنگ بومی و اسلامی و ایرانی که در انقلاب اسلامی تأثیراتی بر جای گذاشته است، به وضوح نمایان است. در واقع نیازمند آن هستیم که برای حل مسائل نظری در حوزه سیاست، دست به دامن فلسفه سیاسی شویم و از این منظر با پیریزی و ارائه و تبیین بنیادی برای سیاست، بتوانیم کاستیها را جبران و راه را برای تحول، پیشرفت و تکامل جامعه فراهم کنیم.
در این زمینه بر این نظر هستیم که به طور اجمالی این راه طی شده و انقلاب اسلامی معطوف و متأثر از حکمت متعالیه است و این حکمت به مثابه پشتوانه فلسفی انقلاب اسلامی نقش ایفا کرده و در جهت استمرار آن نیز میتواند نقشآفرینی کند. بنابراین تبیین تفصیلی و آشکارسازی فلسفه سیاسی انقلاب اسلامی ضروری است و این کار مستلزم کاوش در سرمایههای فکری و فلسفی است که در اختیار داریم. برای این منظور سعی و تلاش ویژهای باید شود تا با بازشناسی، بازخوانی و بازنگری انتقادی وضعیت موجود و بازسازی و ارائه فلسفه سیاسی متناسب زمانه بتوانیم به سمت وضعیتی مطلوب حرکت کنیم. این مهم جز با بررسی مکاتب فلسفه اسلامی همانند حکمت مشاء، حکمت اشراق و حکمت متعالیه ممکن نیست. در این بررسی باید نقاط قوت و ضعف هر یک به دقت شناسایی شوند و به منظور تأسیس و توانمندسازی اساسی جدید در حکمت و فلسفه سیاسی مورد توجه و بهرهبرداری قرار گیرد.
نکته مهم دیگر این است که بومیشدن و اسلامیشدن علوم به نوعی مبتنی بر این مسئله است که دانشهای رایج در جامعه دارای پشتوانه و بنیادی فلسفی باشند. برای این منظور نمیتوان بنیاد اندیشه غربی را برای حل و فصل مسائل جامعه اسلامی تدارک ببینیم. این مسئله نیازمند آن است که این پشتوانه برآمده از دل فرهنگ و آموزههای پذیرفته جامعهای باشد که ضمن برقراری ارتباط با آن بتواند مسائل و مشکلات آن را حل کند. از این رو نیازمند توجه به داشتههای فکری و فلسفی بومی خود هستیم تا بتوانیم به پیریزی و تبیین و ارائه چنین بنیادی دست یابیم.
به نظر میرسد ارائه چنین نگرشی میتواند در سه بعد داخلی، منطقهای و بینالمللی (جهانی) مؤثر و مفید باشد. اهمیت بعد داخلی در این است که پاسخی منطقی به خواست ملتی است که در سال 1357 دست به انقلابی عظیم و گسترده زد. در نتیجه باید جان و ضمیرش با حکمت و سیاستی که برخاسته از آموزههای اصیل است آمیخته شود تا بتواند فردای روشنی را پیش چشم خویش تصویر و ترسیم کند. بنابراین انتظار این است که حکمت و فلسفه سیاسی اسلامی تبیین و ارائه شود. از سویی با توجه به الهامبخشی انقلاب اسلامی در جهان اسلام، ارائه حکمت و فلسفه سیاسی اسلامی، خواسته و نیازی اسلامی در سطح منطقه و جهان اسلام به شمار میآید؛ زیرا جنبشهای مردمی امروزه در سطح منطقه مطالباتی را مطرح کردهاند که جز با طرح و بسط سیاستی اصیل و راستین نمیتوان به آنان کمک کرد. افزون بر این با توجه به سیاست بیمارگونه بینالمللی شایسته است پرداختی فلسفی از سیاستی که مورد نظر انقلاب اسلامی است ارائه شود تا ضمن اصلاح رویکردها و تلقیها از سیاست، مسیر حرکت به سمت تعالی و پیشرفت، به گونه روشنی پیموده شود و ملتهای آزادیخواه به سمتوسویی حرکت کنند که در آن صلاح و رستگاری ممکن باشد.
بدیهی است نمیتوان در این میان از تقویت دانش و اندیشهورزی در حوزه حکمت و فلسفه سیاسی اسلامی نیز غفلت کرد. با توجه به اینکه جامعه ما جامعهای مسلمان با داعیههای اسلامی و انسانی است، نیازمند آن هستیم که به طور مداوم برای تولید دانش متناسب با زمان، برنامهریزی و تلاش کنیم تا بتوانیم مسیر جامعه را همواره به راهی روشن رهنمون شویم و مطالبات خویش را جامه عمل بپوشانیم. ضمن اینکه نباید در چنین مسیری ادعاهای منطقهای و جهانی انقلاب اسلامی را از یاد ببریم. به هر حال این مسئله هم از نظر داخلی و هم از نظر منطقهای و جهانی قابل تحلیل و ظرفیتسنجی است.
با فرض نیازمندی به تبیین و ارائه چنین حکمت و فلسفهای است که نوشته حاضر پا گرفته است تا بتواند به نوعی به طرح مسائل و نیازهای انسان معاصر در حوزه فلسفه سیاسی بپردازد و راه را برای توانمندسازی فلسفه سیاسی اسلامی فراهم کند. برای این منظور باید توجه کرد در حوزه فلسفه اسلامی، فلاسفه انگشت شماری دارای برجستگی علمی و صاحب نظریه و مؤسس مکتب هستند. این فیلسوفان فارابی، ابن سینا، سهروردی، میرداماد و ملاصدرا هستند. دیگر فیلسوفان به نوعی تابع، پیرو، شارح و مدرس مکاتب فلسفه اسلامی مشاء، اشراق سهروردی و متعالیه صدرایی شمرده می شوند و فاقد مکتبی جدید در فلسفه اسلامی هستند. از سویی میتوان گفت ملاصدرا در دوره خود برآیند و برآمد همه فیلسوفان گذشته است. ایشان با درک و فهم فلسفه گذشته، به ویژه فلسفه مشاء و اشراق که فلسفههای رایج دوران وی بودند و در تعامل با استاد خویش، میرداماد به تأسیس و نظام و قوامبخشی فلسفه متعالیه اقدام کرد. گرچه این فلسفه در دوره خود ملاصدرا کمتر توانست جایگاهی بیابد، یک قرن پس از ملاصدرا توجه گستردهای به آن شد و رونق یافت. فلسفه متعالیه در دورههای بعدی از رونق فلسفه مشاء که مهمترین فلسفه اسلامی رایج بود، کاست؛ اگرچه اهمیت آن به ویژه برای ورود به حکمت متعالیه دو چندان شد.
حضور حکمت متعالیه به صورت دستگاه فلسفی در جامعه علمی و پذیرش آن نزد اهالی فلسفه نمیتواند سببی جز قوت و غنای فلسفه متعالیه داشته باشد. در واقع با توجه به اینکه به نظر میرسد برخی از فلسفهها، با توجه به دیدگاهشان درباره رابطه نفس و بدن3، تا حدی مبنای جدایی دین از سیاست را پیریزی میکنند، فلسفه متعالیه با تأکید بر اینکه شریعت، روح سیاست است از جسارت بیشتری در پرداختن به مسئله سیاست دارد که به نظر میرسد با آموزههای اسلامی شیعی نیز سازگاری بیشتری داشته باشد. با توجه به بیماری سیاست در جهان معاصر، حکمت متعالیه بر این ایده پافشاری میکند که درمان سیاست همانا چنگ زدن به ریسمان محکم دیانت و شریعت است؛ زیرا در این حکمت به سان دیگر حکمتهای اسلامی، هم به معنا و هم به ماده توجه میشود و نیازهای معنوی، دنیوی و اخروی انسان یکجا لحاظ میشود. از این رو با توجه به اینکه در حکمت متعالیه، شریعت، روح سیاست شمرده میشود، به دنبال پالایش و تعالی سیاست حرکت میکند. طبیعتاً با چنین تلقی و دیدگاهی، سیاست، دنیوی، معنوی و اخلاقی میشود و فلسفه متعالیه نیز در پی دینی، اخلاقی و معنوی کردن سیاست است.
فلسفه متعالیه با توجه به قوتها و رونقی که داشت، پای ثابت دروس فلسفه در حوزه های علمیه شد، اما بخش بازپسین حکمت متعالیه برای مثال در برخی از آثار مانند الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه و المبدأ و المعاد (در سفر چهارم با نگاه سیاسی و فلسفه سیاسی)، به دلیل اینکه سیاست متعالیه مبتلابه جامعه نبود، کمتر مطرح شد و مورد توجه قرار گرفت و این انقلاب اسلامی است که چنین خواست اصیلی را طرح و برجسته ساخته است. با چنین نگاهی تعبیر آزادی علوم و معارف وحیانی که استاد متأله حکمت متعالیه معاصر، آیتالله جوادیآملی به کار گرفته، رنگ و بوی دیگری مییابد. در واقع میتوان گفت مشهد پنجم کتاب الشواهد الربوبیه نتیجه همه مباحث مشهدهای قبل است و چهار مشهد قبل به مثابه مقدمه برای بحث اصلی هستند.4 همچنین میتوان یادآوری کرد سه سفر نخست از اسفار اربعه، جنبه مقدماتی برای سفر چهارم دارند که در فقدان سه سفر پیشین، سفر چهارم عقیم خواهد ماند. به هر حال انقلاب اسلامی زمینه، مطالبه و نیاز و در نتیجه فرصتی را فراهم کرد تا این اندیشه دوباره بازخوانی و از منظر متفاوتی به آن پرداخته شود و حل مسائل و مشکلات فکری و نظری جامعه عمدتاً با نگاه به آثار و متون فلسفی بومی و اسلامی مورد توجه قرار گیرد. در این میان با توجه به نیازمندی جامعه و انقلاب اسلامی به ارائه و تبیین فلسفه سیاسی، به مباحث مختلفی توجه شد که مهمترین آنها بازشناسی، بازخوانی و بازنگری آثار و آرای صدرالمتألهین و دیگر حکمای حکمت متعالیه بود که باید از منظر اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی بررسی شوند.
بر اساس این ضروت بود که به نگارش «فلسفه سیاسی صدرالمتألهین»5 دست زدم. پژوهش در این زمینه از آن رو اهمیت دارد که به رغم همه کاستیها و خلأها، حکمت و فلسفه متعالیه در زمانه ما فلسفه رایج و جاری در مراکز علمی است. این موضوع با توجه به نپرداختن به ابعاد سیاسی و اجتماعی این فلسفه قدری اعجابآور است؛ از این رو شایسته است در تحقیقی مستقل به این موضوع پرداخته شود که مؤسس حکمت متعالیه چنان که دستگاهی فلسفی و نظری سامان داده است، دستگاه فلسفی و نظری او واجد ظرفیت سیاسی و اجتماعی و بلکه فلسفه سیاسی خاصی است که میتوان از آن با عنوان فلسفه سیاسی متعالیه یاد کرد.
لازم به ذکر است در توجه به پیشینه مبحث فلسفه سیاسی ملاصدرا تاکنون کار مبسوط و مستقلی انجام نشده است که بتواند وجوه و ابعاد مختلف مباحث فلسفی سیاسی را پوشش دهد و ابعاد مختلف فلسفه سیاسی صدرالمتألهین را مطرح و معرفی کند. اگرچه کوششهایی در این زمینه انجام شده، از جمله اینکه تاکنون دو نوشته به طور خاص با عنوان اندیشه سیاسی صدرالمتألهین6 و اندیشه سیاسی ملاصدرا7 نگارش و منتشر شده که به بخشی از مباحث سیاسی او اشارههای خوبی کردهاند، اما این آثار مباحث ملاصدرا را در قالب اندیشه سیاسی ارائه کرده اند. تحقیق نجف لکزایی در زمینه اندیشه سیاسی صدرالمتألهین که از فضل تقدم و از عمق و غنای خوبی برخوردار است، تدوین اندیشه سیاسی ملاصدرا را به نوعی مقدمهای برای ورود به فلسفه سیاسی وی بر شمرده است.
کتاب درآمدی بر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین8 نیز در پی آن است که به مباحث ملاصدرا در جایگاه فیلسوف سیاسی توجه کند و برخی زوایای فلسفه سیاسی وی را واکاود؛ البته متن منتشر شده، به بسیاری از مباحثی که در فلسفه سیاسی از آنها بحث میشود توجه نکرده و همان طور که از عنوان آن بر میآید، درآمدی بر این موضوع است.
همچنین مجموعه مقالات همایش سیاست مدن در حکمت متعالیه با عنوان فلسفه سیاسی در حکمت ملاصدرا را که بنیاد حکمت اسلامی صدرا9 چاپ و منتشر کرده اگرچه گرفتار پراکندگی مقالات و نبود انسجام لازم میان آنها و تکرار برخی از مباحث است، در نشان دادن ابعاد مختلف فلسفه سیاسی ملاصدرا گامهای نخستین خوبی برداشته است، البته یادآوری این نکته شایسته است که در بیشتر مباحث، دانشآموختگان علوم سیاسی در گرایش اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی، کمتر در نگارش مقالات همکاری کردهاند. در هر حال توجه به این بحث و نیز پرداختن به این موضوع را میتوان از محاسن این اثر به شمار آورد. در زمینه مورد نظر کارهای دیگری که به فلسفه سیاسی ملاصدرا نزدیک است با مدیریت نگارنده انجام شده که میتوان برای نمونه از مجموعه سه جلدی نشستها و گفتگوهای سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه10 و مجموعه چهار جلدی مقالات سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه11 یاد کرد که در قالب همایشی با همین عنوان به این بحث پرداخته است.12
این مجموعه به همراه تحقیقهای مستقل دیگری13 که با نظارت و مدیریت اینجانب در پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به انجام رسیده، به رغم تنوع و غنای بالای مطالب و مقالات، تا رسیدن به مطلوب فاصله دارد، ضمن اینکه بحث اصلی در مجموعه کارهای مذکور، حکمت متعالیه و نه صرفاً آرای صدرالمتألهین بوده است. از این رو افزون بر موارد برشمرده شده، تاکنون بحث مستقلی در زمینه فلسفه سیاسی ملاصدرا به فارسی چاپ و منتشر نشده است.14 آنچه تاکنون در این زمینه مورد توجه بوده پژوهشهایی است که در زمینه اندیشه سیاسی ملاصدرا انجام شده است. کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین با توجه به موضوعش که مقدمهای مبسوط برای تبیین منسجم فلسفه سیاسی ملاصدرا است، در برخی جهات از این نوشتهها فاصله میگیرد. اگر اندیشه سیاسی را به تعبیر برخی از اندیشمندان دارای تعریفی عام تلقی کنیم، فلسفه سیاسی به همراه فقه سیاسی و کلام سیاسی در ذیل آن قرار میگیرند.
بنابراین کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین بر آن است پژوهشی مستقل درباره فلسفه سیاسی ملاصدرا ارائه کند و در تبیین این فلسفه گامی به جلو بردارد. نوآوری پژوهش در این بخش خودش را بیشتر نمایان میکند که تلاش دارد نمای کلی و ابعاد اصلی فلسفه سیاسی ملاصدرا را بازخوانی کند و به تبیین برخی مباحث فلسفه سیاسی او بپردازد که در دیگر آثار به آنها توجه نشده است. شاید بتوان گفت کارهایی که تاکنون انجام شده، به این انگیزه نبوده است که بگوید ملاصدرا واجد فلسفه سیاسی است؛ در حالی که کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین ضمن اثبات شأنیت و ظرفیت فلسفه سیاسی ملاصدرا بر آن است این نکته را مطرح و برجسته سازد که ملاصدرا هم واجد فلسفه سیاسی است و هم این فلسفه را بر قیاس فلسفه او میتوان فلسفه سیاسی متعالیه نامگذاری کرد. این فلسفه در واقع نقطه تجمیع و تعالی همه مکاتب و مشارب حکمی، کلامی، عرفانی و اخلاقی پیشین و برآمد همه آنهاست.15
حال در این مجال مروری بر فصلهای این اثر خواهیم داشت:
گفتار اول: حیات علمی، سیاسی و اجتماعی ملاصدرا
در این گفتار بر آن بودم ضمن نگاهی مختصر بر حیات علمی، سیاسی و اجتماعی صدرالدین شیرازی و اشارهای به استادان و شاگردانش، به طور اجمالی بر آثار وی تمرکز یابم و برای نخستین بار اختصاصات سه دوره از زندگی وی را به طور اجمال مطرح کنم. آنچه در این بررسی اجمالی میتوان یادآور شد این است که ملاصدرا در آغاز حیات علمی خویش به مشی رایج علمی زمانه عمل کرده و در ابتدا به اشراف کاملی بر تفکرات موجود به ویژه دو مکتب فلسفی مشاء و اشراق رسید است؛ آنگاه در مرتبهای دیگر با چرخشی بسیار مهم از اصالت ماهیت به اصالت وجود روی کرده و مکتب فلسفی متعالیه را نظام و قوام بخشیده است.
در واقع ملاصدرا در دوره دوم حیات خویش که به سمت حکمت متعالیه گام برمیدارد، بر آن است تا به نوعی فلسفه را در کنار کتاب و سنت ببیند و به آشتی این دو بپردازد. به رغم این، ایشان در دوره سوم، فلسفه را با کتاب و سنت میبیند و از این رو به تعبیر آیتالله جوادیآملی، آثار قرآنی و روایی وی صبغه فلسفی دارد. صدرا در دوره دوم ضمن نظام و قوامبخشی به حکمت متعالیه، نگاهی انتقادی به مکاتب فلسفی رایج دارد و مسیر دستگاه فلسفی خودش را از آنها متمایز میکند. از سویی البته میتوان گفت صدرالمتألهین در حالی طی سیر تکاملی است که وی را به طور برجسته به قرآن و روایات رسانده است. این سیر تکاملی و متعالی از مکاتب فلسفی رایج مانند مشاء شروع شده و با عبور از مکتب فلسفی اشراق به حکمت متعالیه رسیده است. در خود حکمت متعالیه نیز این سیر تکاملی و متعالی تداوم یافته و به قرآن و روایات رسیده است.
گفتار دوم: مفهوم شناسی
در فرآیند تأسیس حکمت متعالیه، شاهد اطلاق حقایقی جاودانه بر اوضاع و احوال و نیازهای جدید در برهه خاصی از سنتی اصیل و پویا هستیم که از طریق خلاقیتی تمام عیار انجام شده است. این فرآیند به گفته دکتر سیدحسین نصر، موجبات پیدایش مکتبی را فراهم آورد که هم جدید است و هم در تداوم سنت کهنی قرار دارد که از آن نشئت گرفته است. حکمت متعالیه شاخه جدیدی از درخت تناور اندیشهورزی اسلامی است که به قصد آماده شدن برای پاسخگویی به نیازهای فکری بخشی از جامعه اسلامی در برهه خاصی از زمان و دوره ای از تاریخ پدید آمد که تا زمان ما تداوم یافته است.16 اکنون نوبت آن است تا با طرح و بسط فلسفه سیاسی متعالیه در امتداد سنت حکمت متعالیه به نیازهای فکری جامعه اسلامی به طور جدیتر و عمیقتر نگاه شود و فضای خردورزی را رونقی افزون بخشد؛ به دیگر سخن اکنون دوران بالندگی و رونق فلسفه سیاسی متعالیه آغاز شده است.
امروزه حکمت متعالیه، به عنوان یکی از سه شاخه اصلی فلسفه اسلامی، تداوم بخش حیات فلسفی در جهان اسلام و ایران به شمار میآید و به خانواده بسیار وسیع فکری و فلسفیای تعلق دارد که در مقاطع زمانی و مکانی دور و نزدیک زیستهاند. ملاصدرا نه فقط به معنای رایج کلمه وارث آنهاست، بلکه حیاتبخش این میراث بسیار اصیل فکری و حافظ صلابت و قدرت آن است.17 با این حال صدرالمتألهین به سمت قوام و نظام بخشیدن به دستگاه فلسفی دیگری حرکت میکند که امروزه از آن با عنوان حکمت متعالیه یاد میشود. به تعبیر برخی صاحب نظران، صدرالمتألهین یکی از مواقف اصلی در سیر تحول فلسفه اسلامی است و نباید او را صرفاً دنبالهرو فیلسوفان پیشین به شمار آورد. او حتی الهامبخش حکمای پس از خود است. صدرالمتألهین نه تنها مهمترین حلقه ارتباطی میان حکمای متقدم و متأخر است، بلکه آثارش افزون بر ارائه نکات بدیع و تازه در قالب حکمت جدیدالتأسیس متعالیه، به تنهایی امکان جمعبندی و هماهنگسازی جلوههای مختلف فرهنگ و معارفی را که از زمانها و شاید گاهی از مکانهای دور به او رسیده است فراهم میآورد، به طوری که نمیتوان درباره آن وصف التقاطی را به کار برد؛ زیرا التقاط در مورد اندیشه کسی صادق است که با مطالب و معارف فراهم آمده بیگانه باشد و نتواند عمق مسائل را دریابد و به نحو درونی و باطنی در ساحت عالم نفسانی اصیل خود درباره کموکیف و اعتبار آنها و مهمتر از همه امکان انسجام واقعی آنها به تأمل و تفکر بپردازد.18
از این رو است که گفته شده مباحث صدرالمتألهین چنان در قالب حکمتی جدید پیچیده شده که تجزیه آن به حکمتهای مشاء و اشراق ممکن نیست و تنها میتوان آن را در قالب حکمت متعالیه و با تأکید بر عناصری چون اصالت وجود، حرکت جوهری، تشکیک مراتب وجود و سایر مشخصههای حکمت متعالیه مطالعه کرد.19 صدرالمتألهین که به نوشته دکتر کریم مجتهدی «بدون شک اصیلترین و مؤثرترین متفکر دورههای متأخر کشور ماست»، فراتر از اینکه صرفاً مدرس و محققی رسمی و فرمایشی باشد، با توجه به اقتضائات زمانه با نوآوری به ساخت و پرداخت حکمتی مبادرت کرد که پاسخگوی مسائل و نیازهای معاصر او بود؛ چیزی که ما نیز امروز سخت بدان نیازمندیم.
کتاب فلسفه سیاسی صدرالمتألهین با مفروض انگاشتن اینکه حکمت متعالیه یک دستگاه فلسفی متمایز از دیگر دستگاههای فلسفی است و با توجه به نگاهی که در مفهوم فلسفه سیاسی ارائه شد، بر آن است به مثابه درآمدی بر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین وارد بحث و گفتگو شود و بر این نوع فلسفه سیاسی تمرکز یابد. ناگفته نماند این بحث امروزه در کانون توجه مراکز علمی و پژوهشی است و بحثی زنده به شمار می رود. ما نمیتوانیم گذشته خود را نادیده بگیریم، همچنان که نمیتوانیم اکنون و آینده را فراموش و صرفاً در گذشته سیر کنیم. مهم این است که با چشمانی باز به تواناییهای گذشته خود بنگریم و با نگاهی انتقادی در پی تحول بر اساس الزامات زمانه باشیم.
گفتار سوم: مبانی
در ابتدای این گفتار به مبحث هستیشناسی فلسفه سیاسی صدرالمتألهین پرداخته شد. در این بررسی بیش از هر چیز از مسئله وجود بحث و تأکید شد اصالت وجود از بنیادیترین اصول فلسفه متعالیه است. همچنین درباره این بحث که جامعه، واجد چه نوع وجودی است، این وجود به نوعی وجودی اعتباری تعیین شد. در واقع بخش مهمی از مباحثی که در فلسفه سیاسی از آن گفتگو می شود، به مسئله حاکمیت در جامعه بازمیگردد و در نتیجه از این منظر نحوه شکلگیری و هستی جامعه مهم میشود. به همین دلیل متفکران مسلمان از فارابی تا ملاصدرا به موضوع مدینه پرداختهاند و این بحث واجد ادبیات فربهای در این تفکر است. در این بحث این موضوع مورد تأکید قرار گرفت که وجود فلسفه سیاسی اعتباری است؛ زیرا به موضوعاتی مانند جامعه، مدینه، نظام، حکومت و دولت میپردازد و قوام مباحث فلسفه سیاسی بر چنین اعتباریاتی مبتنی است. این اعتباری بودن به معنای گسست از حقایق نیست و بر اساس آنچه آمد اعتباریات با حقایق ارتباط وثیق و محکمی دارند که در نتیجه آن زمینه ارتباط علوم اعتباری و فلسفه فراهم میشود؛ از این رو صدرالمتألهین بر این نظر است که همه پدیدههای هستی به وجود بازمیگردند و حیات اعتباری ما با وجود مرتبط است. جامعه نیز از این حیث با وجود مرتبط است و از آن جدا نمیشود.
در ادامه این گفتار از منابع معرفتی و ملاک مطلوبیت در آرا و آثار ملاصدرا پرسش شد و در آن به چهار منبع معرفتی عقل، وحی، شهود و تجربه اشاره شد و به این امر تصریح شد که حکمت متعالیه از نوعی تکثر معرفتی برخوردار است. از سویی این منابع میتواند با نگاه تشکیکی هم مورد توجه قرار گیرند. در ادامه امکان و حدود شناخت و مراتب و منابع شناخت، بررسی و تأکید شد که در فلسفه سیاسی ملاصدرا اصل و امکان شناخت ممکن است؛ ضمن اینکه منابع شناخت نیز دارای مراتب هستند. اساساً برای این فلسفه شناخت جز در پرتو وحی حاصل نمیشود و وحی در کنار عقل و حس از اهمیت وافری برخوردار است.
طرح مباحث روششناسی در فلسفه ملاصدرا به این پرسش میپردازد که فیلسوف متعالیه که دارای منابع معرفتی متنوعی است، از چه روشی برای بهرهگیری از منابع استفاده میکند. گذشته از اینکه ملاصدرا به منبع وحی اهتمام ویژهای دارد، روش دریافت و فهم وی در منابع وحیانی از طریق عقل صورت میگیرد. این روش حتی در مواردی که متفکر، اثر نقلی هم دارد، قابل ردیابی است که نگاه عقلی در آنها غلبه دارد، نقل باید از زیر تیغ عقل بیرون آید. در واقع حکمت متعالیه از درهم تنیدگی برهان و عرفان و قرآن سخن میگوید و بر این اساس روشهای سهگانهای با تأکید بر عقل تولید میکند که به معنای عدم وجود تعارض میان عقل و نقل و کشف است. به هر حال میتوان گفت همه روشها در یک روش خلاصه میشوند که صورتها و مراتب مختلفی دارد که باید در جای خود مورد توجه قرار گیرد.
بر اساس مبانی انسانشناسانه در فلسفه ملاصدرا میتوان به داشتن نگاه توحیدی و ایمان و فطرت الهی و نیز دو ساحتی دیدن ابعاد وجودی انسان در دو بعد مادی و معنوی اشاره کرد. این انسان، ضمن اینکه به مادیات تعلق دارد، از سویی واجد ظرفیت الهی شدن است، از این رو است که برخی از حکمای حکمت متعالیه از «حَیِّ متأله» سخن به میان آوردهاند. افزون بر اینکه این انسان واجد درجات سهگانه احساس، خیال و عقل است و در عوالم سهگانه حس، تخیل و تعقل زیست میکند. آنچه به انسان برتری میدهد این است که خود را به مرتبه و درجه عقل برساند و در عالم تعقل زیست کند. همان طور که در ادامه بحث هم گفته شد، انبیاء، مرسلین و صدیقین به چنین مقاماتی میرسند و از این رو بین عالم معقول و محسوس استقرار مییابند. آنچه روشن است این است که مصداق تام و اتم چنین نگاهی، انبیاء، مرسلین و صدیقین هستند؛ اما اینکه دیگر طبقات انسانها در کجا قرار میگیرند، جای بررسی و تأمل بیشتری در آثار ملاصدرا دارد. در هر حال ملاصدا از چهار نوع انسان، یعنی انسان حسی، انسان خیالی، انسان حیوانی و انسان حقیقی سخن به میان میآورد و بر آن است تا جایگاه انسان حقیقی را نشان دهد. همان گونه که اشاره شد، انسان حقیقی، جانشین خداوند است و از این رو رفتار و عمل او باید براساس آن چیزی باشد که مورد رضای پروردگار است، این نکته قابل توجه است که براساس آنچه گفته شد، انسان بر مبنای اراده و اختیار خویش وارد فضای شدن میشود و به سمت و سوی خاصی حرکت میکند و تحول مییابد. «اختیار»، مبنای انسانشناسی مهمی است که ملاصدرا به خوبی به آن توجه کرده است.
گفتار چهارم: اختیار
به رغم اینکه مسئله جبر و اختیار در مکاتب مختلفی بحث و بررسی شده، این مسئله در حکمت متعالیه از آن رو که به باور صدرالدین شیرازی خداوند متعال در عمق زندگی فردی و اجتماعی آدمی حضور جدی و اصیل دارد، قابل توجه و اساسی است. عناصر اصلی هستی در این فکر شامل خدا، انسان و طبیعت است. همان گونه که به رابطه انسان با انسان و انسان با طبیعت توجه میشود و انسان خلیفه خدا بر روی زمین قلمداد میشود و در عین اینکه حاکمیت اصلی از آن خداست، انسان با اختیار خویش به سمت او در حرکت خواهد بود. در این حکمت، انسان مختار، مسافری است که از سوی خدا آمده و به سوی او در حرکت است و دنیا یکی از منازل و مراحل سفر انسان است. پیامبران، امامان و عالمان دینی موظف به هدایت و راهنمایی این مسافر از سوی خداوند هستند.
از آنجا که راهبران الهی در حیات دنیوی، هدایت انسان را بر عهده دارند، دین و دنیا، دین و سیاست، دنیا و آخرت و عالم ماده و معنا، مکمل یکدیگر و بلکه لازم و ملزوم همدیگرند. به تعبیر صدرالمتألهین سیاست بدون شریعت همچون جسد بدون روح است. انسان در حکمت متعالیه، غایت مدار، فضیلتگرا، هدف محور و مختار است. در این تفکر، همه عناصر فکری و عملی به سوی خدا، قیامت و خیر و سعادت و تکامل انسان تنظیم شدهاند. بالاترین علم، علم الهی است و بهترین نیتها و انگیزهها، از نیتهای الهی نشئت میگیرند. هر کس به خدا نزدیکتر است، سکاندار جامعه و رهبر و هادی آن است. مقصود اصلی از وضع قوانین و مقررات و تشکیل حکومت، سوق دادن انسانهای مختار و آزاد به سوی باری تعالی است.
وقتی همه چیز با نگاه الهی و معنوی درآمیخته شد، دیگر دنیا هدف نخواهد بود، بلکه ابزاری است برای رسیدن به آخرت. بر این اساس و به تعبیر صدرالمتألهین، آنچه موجب حفظ حیات میشود، در شمار افضل اعمال دنیوی است. بنابراین در حکمت متعالیه نباید به امور دنیوی بیتوجه بود؛ زیرا بدون سامان درست امور دنیوی نمیتوان به سامان امور اخروی مبادرت کرد.20 به یاد داشته باشیم که سد باب معیشت مردم از دید صدرالمتألهین در شمار گناهان کبیره قرار میگیرد. از این رو میتوان توجه به دنیا را در این دیدگاه جدی تلقی کرد و همان طور که در روایات آمده و در فرمایش ملاصدرا نیز مشاهده میشود، واقعاً دنیا را مزرعهای برای آخرت به شمار آوریم.
گفتار پنجم: شرایط، اوصاف و ویژگیهای رهبران
در این گفتار شرایط، اوصاف و ویژگیهای ریاست مدینه بیان شد و براساس دستگاه حکمت متعالیه بر اجتماع فقه و فلسفه و عرفان تأکید و تصریح شد. در واقع براساس مستندات و آثار موجود بر این نکته تأکید شد که رهبری جامعه از منظر صدرالمتألهین باید واجد و جامع سه عنصر فقاهت، حکمت و عرفان باشد. در این مسیر مباحث در باب عرفان پیگیری شد و خصلتهای دوازدهگانه حکیم، فقیه و عارف در نظر ملاصدرا برشمرده شد. این خصلتها اگرچه اشتراکهای بسیاری با نظرات فارابی دارند، اما با بحثهای اختصاصی ملاصدرا تکمیل شدهاند. ضمن اینکه صدرالمتألهین بر ولایت حکیم و توجه به حکمت و عرفان و فقه، تأکیدهای مستقیمی دارد که به برخی از مستندات آن اشاره شد.
گفتار ششم: مقام نبی و فیلسوف
در این گفتار جایگاه نبی و تفاوتهای آن با فیلسوف در اندیشه و فلسفه سیاسی ملاصدرا بحث و تأکید شد که نبی در این نگاه، واجد خصلتهای سهگانهای است و از این رو است که خلیفه خداوند به شمار می آید؛ زیرا برترین فرد برای برعهده گرفتن این منصب است. ملاصدرا بر این نظر است که چنین انسانی ناچار باید مبعوث از طرف خدا و دارای نشانههایی برای تمایز از دیگر انواع انسانها باشد. فیلسوف مبعوث از جانب خداوند نیست و در نتیجه از این نظر با نبی تمایز مییابد. افزون بر اینکه نبی باید دارای شواهد و نشانههای دیگری هم باشد که باز هم او را از فیلسوف جدا میکند. نبی به تعبیر ملاصدرا حکیمی از حکمای الهی است و نحوه اکتساب علم در او نیز متفاوت از فیلسوف است. در هر حال براساس آنچه در این گفتار آمده با بررسی دیدگاه صدرالمتألهین میتوان به دیدگاهی روشن درباره رابطه نبی و فیلسوف در دستگاه فکری او دست یافت.
گفتار هفتم: مدینه فاضله
ملاصدرا با ارائه بحث مدینه فاضله در صدد است نگاهی را ارائه دهد که در آن کثرتها در کنار وحدتها میتوانند حضور داشته باشند و به حیات خویش ادامه دهند. ایشان برای این منظور بحث اجتماعات کامل و ناکامل را مطرح میکند. ملاصدرا بر این نظر است که میتوان اجتماع کاملی در حد جهانی داشت در عین اینکه این اجتماع کامل، محصول و ساخته دست انسانها و اجتماعات ناکامل بسیاری است. جوامع ناکامل با یکدیگر و با اراده خویش می توانند اجتماع کاملی را بسازند و درون آن به حیات خویش استمرار بخشند. در غیر این صورت همان طور که انسان عنصر ناقص تلقی میشود، اجتماعات ناکامل نیز چون ناقص به شمار میروند، نمیتوانند به تکامل جوامع کمک کنند. اجتماعات ناکامل در روند تکامل خویش به سمت کمال پیش میروند و وقتی در سطح و گستره جهانی به وحدت و همبستگی برسند، میتوان گفت که جامعه فاضله کاملی به وجود آمده است.
گفتار هشتم: رابطه شریعت و سیاست
تحلیل رابطه شریعت از سیاست به سبب اهمیت آن واجد گفتگو و بحث است؛ زیرا این مسئله در اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی هر اندیشمند، تأثیرات مهمی بر جای میگذارد و ما را در فهم اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی او یاری میکند. میتوان از تحلیل نوع رابطهای که اندیشمند بین نفس و بدن ایجاد میکند، پی به اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی او برد. طبیعتاً جدا دیدن این دو از یکدیگر میتواند به جدایی دین از سیاست ختم شود و همراه دیدن این دو به نوعی به پیوند و فقدان جدایی دین از سیاست و همبستگی این دو منتهی شود.
گفتار نهم: محبت
محبت، یکی از مباحثی است که تأثیرات بسیاری بر ایجاد همبستگی اجتماعی دارد و توجه به آن برای فیلسوف شایسته و بایسته است، البته ملاصدرا در مباحث خویش این موضوع را بسط داده و در آن از رابطه دو طرفه میان خلق و خالق سخن گفته و بر رابطه این دو در موضوع محبت تأکید کرده است. ملاصدرا از سویی نیز به رابطه محبت آمیز میان پیامبر اکرم(ص) با مردم اشاره کرده و بر این نظر است که این رابطه نمی تواند جدای از محبت ورزی باشد؛ از این رو می توان گفت نتیجه و پیامد محبت ورزی موجود در جامعه می تواند موجبات همبستگی اجتماعی را افزایش دهد و به انسجام جامعه کمک بی شماری کند؛ افزون بر اینکه در نشانه های هشت گانه رهبران راستین نیز مصادیق بیشتری از محبت را می توان سراغ گرفت و دریافت که ابعاد آن به طور گسترده در ذهن و قلم ملاصدرا مورد توجه بوده است.
گفتار دهم: قدرت
تأکید بر حکمت و معرفت در مسئله قدرت در نگرش فلسفی و سیاسی صدرالمتألهین از آن رو است که میتواند چند پیامد داشته باشد:
نخست اینکه انسان را بر انجام اموری توانا میکند که در فقدان معرفت تحقق آن امور با موانع و دشواریهایی همراه است. بنابراین آدمی با دانش، توانایی خاصی به دست میآورد و انجام برخی امور بر او آسانتر میشود. این مسئله البته فرع بر آن است که این توانایی که ما از آن با عنوان قدرت یاد میکنیم، در راه خیر و مثبت استفاده شود یا اینکه در راه منفی و شر بهره گرفته شود.
دوم اینکه معرفت، دانایی و آگاهی با توجه به تفاوت درجات و مراتبی که دارد، میتواند افزون بر نظارت و کنترل بر رفتار آدمی در کنترل و نظارت بر قدرت سیاسی نیز به کار گرفته شود. هر چه جهل انسان در سطوح و مراتب مختلف کاهش یابد، میتواند در تأثیرگذاری بر قدرت و حتی کنترل قدرت در سطح سیاسی به انسان توانایی بخشد. این وضعیت با نگاه به جامعه و عمومی شدن این مسئله قابل توجه و تأمل است. ترس سلطانها و حاکمان از حکما و عالمان روشنضمیر بیتوجه به این مسئله نبوده است. انتظار حداقلی که میتوان از این وضعیت داشت این است که تا اندازهای جامعه را از تعرض ایمن و مصون نگاه دارد و قدرت سیاسی را در راهی که به صواب نزدیک است رهنمون باشد.
سوم اینکه معرفت به مثابه قدرت، موجب تأثیر بر دیگران میشود، قدرت تأثیرگذاری معرفت با توجه به آنچه در مفهوم و اوصاف قدرت ذکر شد، غیر قابل انکار است. از آنجا که این تلقی، تلقی عامی از قدرت است، طبیعتاً میتوان آنرا به مباحث سیاسی و اجتماعی سرایت داده و این تأثیر را در حوزه سیاسی و اجتماعی هم به شمار آورد. این تلقی البته با بحثهایی که از آیتالله مرتضی مطهری و امام خمینی به میان آمد، تقویت شد.
چهارم اینکه چنان که صدرالمتألهین تصریح میکند، قدرت، تمکن قادر و تمکین مقدور است. میتوان گفت هر تأثیرگذاری، تأثیرپذیری هم در خود دارد، در غیر این صورت نمیتواند واجد عنصر قدرت باشد. در واقع قدرت همواره از دو لایه نفوذ و پذیرش برخوردار است. به تصریح صدرالمتألهین علم و معرفت اگر نافذ هم باشد و مورد پذیرش قرار نگیرد، در شمار قدرت ظاهری و عینی قرار نمیگیرد. بنابراین از منظر اجتماعی و سیاسی، دو سویگی قدرت از اوصاف اصلی آن است که از یکسو قادر بر اعمال قدرت تمکن داشته باشد و از سوی دیگر مقدور هم این تأثیر را پذیرا باشد تا وصف قدرت کامل شود.
مجموع مباحث صدرالمتألهین در ذیل مفهوم قدرت از آن رو شایسته تأمل و مداقه است که غالباً فیلسوفان مسلمان در پی آن هستند که انسان را به سعادت نائل برسانند. رسیدن به سعادت همانا رسیدن و نزدیک شدن به عقل فعال، رسیدن به ملکوت و دور شدن از مادیات است که فیلسوفان مسلمان مدعی ارتباط با آن هستند، به ویژه اینکه صدرالمتألهین بحث سفرهای چهارگانه را پیش میکشد و در آخرین سفر، فیلسوف و عارف به میان خلق باز میگردد و به هدایت خلق میپردازد. در حقیقت عارف و فیلسوف بی آنکه این مرحله را طی کند و بی آنکه از میان خلق بگذرد نمیتواند به مرحله نهایی کمال دست یابد و مدعی سیر و سلوک باشد. بنابراین هر چه معرفت آدمی افزون شود، دستیابی به سعادت هموارتر و نزدیکتر شده و هم اوست که باید با حضور در میان خلق، تغییرات مثبتی را سبب شود.
صدرالمتألهین با تأکید بر این رکن شناختی، به این نکته توجه میدهد که این رکن میتواند، انسان و جامعه را تعالی ببخشد و بی آنکه فعالیتهای جاری و ضروری انسان و جامعه را به تعطیلی کشاند، آنها را به جلو هدایت کند. بر پایه معرفت، هم میتوان خود را ارتقا بخشید و هم میتوان در اجتماع تأثیر گذاشت و نقش ایفا کرد. این تلقی از معرفت مطابق نگرهای است که از صدرالمتألهین به یادگار مانده است. ایشان بر این باور بود که هر چیزی که تأثیر نداشته باشد از دایره مفهوم قدرت خارج است و از این رو حتی اگر علم نتواند تأثیری در فرد و جامعه ایجاد کند از حضور اجتماعی محروم میماند21؛ اما با توجه به تحلیل ارائه شده و نیز ویژگیهای برشمرده شده و ورود عنصر تأثیرگذاری به مفهوم قدرت، میتوان امیدوار بود این عنصر از جایگاه شایستهای برخوردار شود و در فرد و اجتماع مؤثر افتد. چنین قدرتی به عنوان قدرت غیرمادی میتواند نقشی مهم ایفا کند. در واقع قدرت در این نگاه از ابعاد مادی و سخت به ابعاد غیرمادی، نرم و معنوی حرکت میکند و وصف وجودی مییابد.
در گفتارهای گذشته در قالب تحلیل مبحث رئیس مدینه فاضله به این بحث پرداخته شد که چه کسانی واجد و عامل چنین قدرتی هستند و براساس دیدگاه صدرالمتألهین میتوانند در نقش حاکم، سیاستمدار و مهمتر از همه خلیفه خداوند ظاهر شوند.
گفتار یازدهم: عدالت
به نظر ملاصدرا عدالت در جامعه بسیار نقشآفرین است و میتواند بنیاد و پایههای تمدن را پیریزی کند. عدالت در مباحثی که اشاره شد، به معنای اعتدال، تعادل، تعدیل و عدل و مسبب ثبات، امنیت، ایمان و پایداری است. به تعبیر صدرالمتألهین «در حِصن عدالتش جهانیان در امن و امان»22 است. ملاصدرا بدین سان عدالت را علت یا عین امنیت و امان می داند23؛ از این رو است اگر عدالت تحقق یابد، میتوان امیدوار بود تمدنی پایهریزی شود و جامعه از ثبات و اعتدال برخوردار شود. سعادت جامعه در گرو جریان عدالت در جامعه است. موضوع عدالت، گسترده است که میتوان مبسوطتر به آن نگریست، به ویژه آنکه از نسبت آن با دیگر مفاهیم پرسید و سیر مفهومی آن در فلسفه سیاسی را بررسی کرد. با توجه به مبحث حد وسط که ارسطو مطرح کرده است، میتوان از وجوه تأثیرپذیری حکمای مسلمان از حکمای یونان در این زمینه سخن گفت و ابعاد بحث را مورد سنجش و بررسی قرار داد.24 در هر حال آنچه در فلسفه سیاسی اسلامی مورد توجه بوده، مبحث عدالت است که رسیدن به سعادت به نوعی با آن همراه شده است.
گفتار دوازدهم: سعادت
ملاصدرا به منظور دستیابی انسان به سعادت، نه از امر معاش میگذرد و نه از امر معاد غفلت میکند. او هم بر ابعاد نظری، معرفتی، معنوی و هم بر ابعاد عینی و عملی تأکید میکند. به منظور راهیابی انسان به سعادت، ملاصدرا منظومهای طراحی میکند و بر آن است تا به همه ابعاد تأثیرگذار بر زندگی آدمی توجه دهد. این تأثیرات گاهی معرفتی و علمی و گاهی جسمی و خارجی و مهمتر اینکه هم شامل امور دنیوی است و هم شامل امور معنوی و اخروی. از این رو انسان برای رسیدن به سعادت هم باید زندگی دنیوی مناسب و مطلوبی داشته باشد و هم به لحاظ معرفتی و نظری واجد ویژگیهای مطلوبی باشد. معرفت و توجه به عناصر فرهنگی در فلسفه سیاسی ملاصدرا از درجه و اولویت مهمی برخوردار است که در مبحث سعادت باید به آن توجه شود. بنابراین میتوان در دستگاه فلسفی وی نگاهی منسجم و کامل درباره بحث سعادت ترسیم کرد که در آن به خوبی بر همه ابعاد مسئله سعادت تأکید شده است.
پی نوشتها:
1. شریف لکزایی، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، دفتر اول، ص 125.
2.رجوع شود به مقاله «حکمت متعالیه و انقلاب اسلامی»، فصلنامه علمی ـ پژوهشی جستارهای سیاسی معاصر(شماره 8، تابستان 1392).
3.یکی از قوتهای حکمت متعالیه ترسیم رابطه منسجم میان نفس و بدن و روح و جسم است.
4.آیت الله جوادی آملی بر این نظر است که بحثهای صدرالمتألهین در کتاب الشواهد الربوبیه اهمیت بسیار زیادی دارد. کسانی که می خواهند درباره سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه مطالعه و تحقیق کنند و کاری عالمانه انجام دهند... باید به طور خاص مطالب پنجاه صفحه این کتاب را سطر به سطر مباحثه کنند؛ چرا که این بخش، مطالب بسیار بلند و مهمی را در بر دارد.» (شریف لک زایی، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، دفتر اول، ص 137). همچنین ایشان بر این نظر است که ملاصدرا بر آن نبوده است تا کشکول بنویسد و در انتهای آن هم بحثی در باب سیاست بیاورد. (همان، ص 95 ـ 96)
5. شریف لکزایی، فلسفه سیاسی صدرالمتألهین، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، زمستان 1395.
6. نجف لکزایی، اندیشه سیاسی صدرالمتألهین، قم؛ بوستان کتاب، 1381، ش.
7.عقیل یوسفی، اندیشه سیاسی ملاصدرا،قم؛ کاشف الغطاء، 1383ش.
8. سید خلیل الرحمان طوسی، درآمدی بر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین، قم؛ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1393ش. پیش از این نیز کتاب درآمدی بر اخلاق فلسفی از منظر حکمت متعالیه را پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی (قم، 1392) به عنوان پیش درآمدی بر این اثر چاپ و منتشر کرده است.
9.سیدمحمد خامنه ای (زیر نظر)؛ فلسفه سیاسی در حکمت ملاصدرا (مجموعه مقالات منتخب نهمین همایش داخلی حکیم ملاصدرا، اول خرداد 1385)؛ تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، 1386. ش.
10. شریف لکزایی، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه (نشستها و گفتگوها)؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر اول، 1387ش، دفتر دوم، 1390ش و دفتر سوم: 1391ش. گفتنی است دفتر چهارم این مجموعه نیز در حال آماده سازی برای چاپ و انتشار است.
11. همو، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه (مجموعه مقالات)؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج 1:1388ش، ج 2:1389ش، ج 3 و 4: 1390ش.
12. این همایش در سوم بهمن 1387 با اشراف و سخنرانی آیت الله جوادی آملی در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در قم برگزار شد.
13. علیرضا صدرا؛ مفهوم شناسی حکمت متعالی سیاسی؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1389ش. ابوالحسن حسنی؛ مقدمه ای بر حکمت سیاسی متعالی؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی،1389ش. احمدرضا یزدانی مقدم؛ انسان شناسی در فلسفه سیاسی؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1391ش. سید خلیل الرحمان طوسی؛ اخلاق فلسفی در حکمت متعالیه؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1392ش. همو، درآمدی بر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین؛ قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1393ش.
14. گفتنی است در زمینه فلسفه سیاسی صدرالمتألهین افزون بر کتاب درآمدی بر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین که پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی چاپ و منتشر کرده، به زودی یک اثر به زبان انگلیسی از سید خلیل الرحمن طوسی توسط نشر راتلج چاپ و منتشر خواهد شد.
15. ر.ک: علیرضا صدرا، مفهوم شناسی حکمت متعالی سیاسی.
16. سیدحسین نصر، صدرالمتألهین شیرازی و حکمت متعالیه، ص 153.
17. صدرالدین شیرازی، المشاعر؛ با مقدمه هانری کربن، ص 2.
18. همان، ص 3 ـ 4.
19. همان، ص 11.
20. به تعبیر علامه جوادی آملی، بهشت را هم باید خودمان بسازیم. (ر.ک: شریف لک زایی، سیاست متعالیه از منظر حکمت متعالیه، دفتر اول، ص 81) صدرالمتألهین در این زمینه در برخی از آثار خویش اشارات صریحی دارد از جمله اینکه امر معاش در دنیا از ضروریات امر معاد است. (ر.ک: صدرالدین شیرازی؛ الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه؛ ترجمه و تفسیر جواد مصلح؛ ص 494). صدرا همچنین بر این نظر است که فلسفه جهاد برای دفع و رفع اموری است که موجب تشویق اسباب دیانت و معیشت می گردد. (همان، 495) از نظر ملاصدرا سد باب معیشت مردم یکی از گناهان کبیره است، زیرا موجبات فقدان کار و تلاش در زندگی مردم را پدید می آورد. (همان، ص 507)
21. صدرالدین شیرازی، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش و تصحیح محمد خواجوی، ج 2، ص 36 ـ 37.
22. همو، مبدأ و معاد، ص 1.
23. علیرضا صدرا، مفهوم شناسی حکمت متعالی سیاسی، ص 308.
24. سید خلیل الرحمان طوسی در کتاب خود به طور مختصر به این مباحث پرداخته است. ر.ک: سید خلیل الرحمان طوسی، درآمدی بر فلسفه سیاسی صدرالمتألهین، ص 94 ـ 100.