به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر جلسه شانزدهم از سلسله مباحث مهدویت است که توسط حجت الاسلام سیدمحمدباقر علوی تهرانی ایراد شده است.
عنوان دوم روایت در اثبات تداوم رهبری در ائمه اطهار این است که می فرماید «زمین از حجت خالی نمی ماند.» ذیل این عنوان هم تعداد زیادی از روایات وجود دارد.
ابان ابن تغلب از امام صادق نقل می کند که «الْحُجَّةُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ» این همان استمرار است که می فرماید حجت خدا پیش از مخلوقات بوده است، با مخلوقات است و بعد از مخلوقات هم خواهد بود.
فرمایش دیگری از حضرت زین العابدین(ع) روایت شده است که امام ذیل آیه «نور علی نور» می فرماید «نُورٌ عَلی نُورٍ یَعْنِی إِمَاماً مُؤَیَّداً بِنُورِ الْعِلْمِ وَ الْحِکْمَهِ فِی إِثْرِ إِمَامٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ع وَ ذَلِکَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَهُ. فهؤلاء الأوصیاء الذین جعلهم الله عز و جل خلفاءه فی أرضه و حججه علی خلقه لا تخلو الأرض فی کل عصر من واحد منهم.»
یعنی نُورٌ عَلی نُورٍ یعنی امامی که بنور علم و حکمت مؤید باشد و در آثر امامی دیگر از آل محمد و این امر از نزد و پیش آدم بوده تا آنکه قیامت بر پا شود پس این گروه اوصیاءاند که خدای عز و جل ایشان را خلیفه های خود گردانیده در زمین خود و حجتهای خود بر خلق خود که زمین در هر عصر و زمانی از یکی از ایشان خالی نباشد.
روایت دیگر این است که سعد اشعری می گوید «قَالَ دَخَلْتُ عَلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِی مُبْتَدِئاً یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ وَ لَا یُخَلِّیهَا إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَهُ مِنْ حُجَّهٍ لِلَّهِ عَلَی خَلْقِهِ بِهِ یَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ بِهِ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ بِهِ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ»
یعنی بر امام عسکریّ وارد شدم و می خواستم از جانشین پس از وی پرسش کنم. او سخن، آغاز کرد و فرمود: ای احمد بن اسحاق؛ خدای تعالی از زمان آدم زمین را خالی از حجّت نگذاشته است و تا روز قیامت نیز خالی از حجّت نخواهد گذاشت، به واسطه اوست که بلا را از اهل زمین دفع میکند و به خاطر اوست که باران میفرستد و برکات زمین را بیرون میآورد.
دسته سوم از روایات که عنوان آن این است «الحجة امام ظاهر مشهور او مستتر مغمور» یعنی یا آشکار است و به نام و یا پنهان است و گمنام؟
در کتاب نهج البلاغه آمده است «اللَّهُمَّ بَلَی، لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلهِ بِحُجَّه إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ، أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّی یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ»
یعنی آری خدایا، زمین از کسی که به حجّتی برای خدا قیام کند تهی نمی ماند؛ آشکار و مشهور، یا ترسان و پنهان، تا دلایل الهی و بیّناتش باطل نشود. اینان چند نفرند، و کجایند به خدا قسم عددشان اندک، و نزد خداوند از نظر منزلت بسیار بزرگند، خداوند دلایل و بیّناتش را به وجود آنان محافظت میکند تا به افرادی شبیه خود بسپارند، و بذر آن را در دل هایشان کشت کنند.
این سوال مطرح است که چرا سلسله امامت ادامه پیدا نکرد و چرا غیبت رخ داد؟ بحث بر این است که نظام خلقت بر اساس حکمت طراحی می شود و اجرای این حکمت الهی به خواست مردم است. هیچگاه بر اساس زور نیست. یعنی اگر خدواند می خواست انسان ها را هدایت کند نمی توانست مثل مورچه ان ها را بیافریند که فقط حرف گوش دهند؟ ولی آنهمه کمالاتی که به او می دهد دیگر نبود.
اگر انسان بخواهد یک وجود ارزشی باشد باید انتخاب و اراده کند. غیبت بر اساس یک حکمت است. بخشی از بحث غیبت این است که ما می خواهیم یک جامعه عدالت پیشه و بر محور عدالت خواهی ایجاد کنیم. این جامعه سه عنصر می خواهد. یکی رهبری که خودش عادل باشد، دوم مواضع عدالت را داشته باشد و بداند و سوم هم این است که مردم آن عدالت را بپذیرند.
در دوره حکومت امیرالمومنین دو عنصر از این سه وجود داشت ولی جامعه عدالت پذیر نبودند. کسانی بودند که در جنگ ها در رکاب حضرت بودند اما در خوراج در مقابل امیرالمومنین ایستادند. برای اینکه انسان ها به کمال لایق برسند یک مقطعی وجود دارد که اراده بکنند و آن دوران غیبت است.
ذیل عنوان سومی که عرض کردیم باید گفت که یکی از ثمرات امام و حجت این بود که آثار گذشتگان و پیامبران را حفظ کردند. یکی دیگر از آثار آن را در روایت دیگری می خوانم.
امام زین العابدین فرمودند «وَ لَمْ تَخْلُ اَلْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اَللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِیهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَ لاَ تَخْلُو إِلَی أَنْ تَقُومَ اَلسَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِیهَا وَ لَوْ لاَ ذَلِکَ لَمْ یُعْبَدِ اَللَّهُ» یعنی از روزی که خداوند آدم را آفرید،زمین خالی از حجّت نیست که ظاهر و مشهور است و یا غایب و نهان و تا روز قیامت از حجّت خدا خالی نخواهد بود، و اگر چنین نبود خداوند پرستیده نمیشد.
عنوان چهارمی که وجود دارد تحت این مسئله است که «کلما غاب نجم طلع نجم» یعنی هرگاه ستاره ای ناپدید شود ستاره دیگری طلوع کند. ذیل این عنوان هم روایات متعددی ذکر شده است.
فردی از امام باقر نقل می کند که «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِی هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مَثَلُ نُجُومِ اَلسَّمَاءِ کُلَّمَا غَابَ نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ.» یعنی شنیدم امام پنجم علیه السلام میفرمود رسول خدا(ص) فرمود اهل بیتم در این امت مانند ستارههای آسمانند هر آنگاه ستارهای فرو رود ستارهای درآید.
حدیث دیگر این است که جابر جعفی می گوید «قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ: لِأَیِّ شَیْءٍ یُحْتَاجُ إِلَی اَلنَّبِیِّ وَ اَلْإِمَامِ؟ قَالَ: لِبَقَاءِ اَلْعَالَمِ عَلَی صَلاَحِهِ، وَ ذَلِکَ أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَرْفَعُ اَلْعَذَابَ عَنْ أَهْلِ اَلْأَرْضِ إِذَا کَانَ فِیهَا نَبِیٌّ أَوْ إِمَامٌ، قَالَ اَللَّهُ تَعَالَی: وَ ما کانَ اَللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ قَالَ اَلنَّبِیُّ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: اَلنُّجُومُ أَمَانٌ لِأَهْلِ اَلسَّمَاءِ، وَ أَهْلُ بَیْتِی أَمَانٌ لِأَهْلِ اَلْأَرْضِ؛ فَإِذَا ذَهَبَتِ اَلنُّجُومُ أَتَی أَهْلَ اَلسَّمَاءِ مَا یَکْرَهُونَ، وَ إِذَا ذَهَبَتْ أَهْلُ بَیْتِی أَتَی أَهْلَ اَلْأَرْضِ مَا یَکْرَهُونَ.»
یعنی جابر بن یزید جعفی حدیث کند که گفت: به حضرت باقر علیه السّلام عرض کردم: بچه سبب نیاز و احتیاج به پیغمبر و امام هست؟ فرمود: برای آنکه جهان به صلاح خود باقی بماند، و این برای آن است که خدای تعالی تا زمانی که پیغمبر و امام در زمین باشد عذاب را از اهل زمین بردارد، خدای تعالی فرماید: «و خدا ایشان را عذاب نمیکند و حال اینکه تو در میان ایشانی، سورۀ انفال آیه ۳۳» و پیغمبر فرمود: ستارگان امان اهل آسمانند، و اهل بیت من امان اهل زمینند؛ چون ستارگان از میان بروند به اهل آسمان رسد آنچه را ناخوش دارند، و چون اهل بیت من از میان بروند به اهل زمین رسد آنچه را خوش ندارند.
پس آنچه ذیل عنوانی که عرض شد استنباط می شود این است که «نجوم» به طور کلی به معنی «نشانه هدایت بودن» است. هدایت گری لطف خداست و لطف خدا هرگز تمامی ندارد.
پنجمین دسته از روایات این است که «فی کل خلف عدل عالم من اهل بیت النبی» یعنی در هر عصری دادگری عادل از اهل بیت پیامبر وجود دارد. ذیگر این عنوان هم روایاتی وجود دارد.
ما این پنج عنوان را ذکر کردیم تا از رهگذر روایات بگوییم نگرش شیعه، تداوم در رهبری و استمرار امامت است. استمرار می تواند به صورت غیب یا آشکار باشد.
امام صادق از پیامبر نقل می کند «أَنَّ النَّبِیَّ ص قَالَ فِی کُلِّ خَلَفٍ مِنْ أُمَّتِی عَدْلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَنْفِی عَنْ هَذَا الدِّینِ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ الْمُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الْجُهَّالِ وَ إِنَّ أَئِمَّتَکُمْ وَفْدُکُمْ إِلَی اللَّهِ فَانْظُرُوا مَنْ تُوفِدُونَ فِی دِینِکُمْ وَ صَلَاتِکُم.»
یعنی پیامبر اکرم فرمودند: در هر گروه از امت من که پس از من میآیند، یک نفر از اهل بیت من در میان ایشان خواهد بود که تغییرات منحرفین و یاوهسراییهای گمراهان و تأویل و توجیههای نادانان را از میان میبرد. همان ائمه و پیشوایان شما، راهبر و راهنمای شما هستند که با آنها به پیشگاه پروردگار خواهید رفت. پس بنگرید که چه کسی را برای دین و نماز خویش چه کسی به رهبری می گیرید.
امام صادق از پیامبر روایتی شبیه به روایت قبلی را نقل می کند که جمله انتهایی آن این است «وإنّ أئمتکم قادتکم إلی الله، فانظروا بمن تقتدون فی دینکم و صلاتکم»
ثمره این پنج دشته از روایاتی که عرض کردم، تداوم است. کسانی که این مسئله را انکار می کنند می خواهند تداوم امامت را انکار کنند که انکار تداوم، استمرار را و سپس استقرار نبوت را زیر سوال می برد. چراکه آیه خطاب به پیامبر می فرماید اگر مسئله را امامت را مطرح نکنی «فما بلغت رسالته»، با عدم معرفی امامت آنچه باعث استقرار رسالت می شود از بین می رود.
ما انگیزه این انکار را متوجه شدیم اما حالا کسانی که این مسئله را انکار می کنند چه مستنداتی دارند؟ می گویند ما به تاریخ مراجعه می کنیم چیزی از ولادت امام عصر نقل نشده است که این مسئله را در جلسات بعد ادامه خواهیم داد.