چرا حسین(ع)
چرا امام حسین، این کار را بکند؟ چون زمینه انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد. اگر این زمینه در زمان امام حسین پیش نمىآمد، مثلاً در زمان امام علىالنقى (ع) پیش مىآمد، همین کار را امام علىالنقى (ع) مىکرد، حادثه عظیم و ذبح عظیم تاریخ اسلام، امام على النقى (ع) مىشد. اگر در زمان امام حسن مجتبى یا در زمان امام صادق (ع) هم پیش مىآمد، آن بزرگواران عمل مىکردند. در زمان قبل از امام حسین، پیش نیامد، بعد از امام حسین هم در تمام طول حضور ائمه تا دوران غیبت، پیش نیامد.
تکلیف حسین(ع) چه بود؟
... به طور طبیعى انجام این واجب، به یکى از دو نتیجه مىرسد، یا نتیجه اش این است که به قدرت و حکومت مىرسد؛ اهلاً و سهلاً، امام حسین حاضر بود. اگر حضرت به قدرت هم مى رسید، قدرت را محکم مىگرفت و جامعه را مثل زمان پیغمبر و امیرالمؤمنین اداره مىکرد. یک وقت هم انجام این واجب، به حکومت نمىرسد، به شهادت مىرسد. براى آن هم امام حسین حاضر بود.
اسلام بر قلب مقدس پیغمبر اکرم نازل شد، نماز را آورد، روزه، زکات، انفاقات، حج، احکام خانواده، ارتباطات شخصى، جهاد فىسبیل اللَه، تشکیل حکومت، اقتصاد اسلامى، روابط حاکم و مردم، و وظایف مردم در مقابل حکومت را آورد. اسلام، همه این مجموعه را بر بشریت عرضه کرد، همه را هم پیغمبر اکرم بیان کرد.
«ما من شىء یقربکم من الجنة و یباعدکم من النار الا و قد نهیتکم عند و امرتکم به»؛ پیغمبر اکرم (ص)، همه آن چیزهایى را که مىتواند انسان و یک جامعه انسانى را به سعادت برساند، بیان کرد، نه فقط بیان، بلکه آنها را عمل و پیاده کرد. خوب، در زمان پیغمبر، حکومت اسلامى و جامعه اسلامى تشکیل شد، اقتصاد اسلامى، پیاده شد، جهاد اسلامى برپا و زکات اسلامى گرفته شد، یک کشور و یک نظام اسلامى شد. مهندس این نظام و راهبر این قطار در این خط، نبىاکرم و آن کسى است که به جاى او مىنشیند.
خط هم روشن و مشخص است. باید جامعه اسلامى و فرد اسلامى از این خط، بر روى این خط و در این جهت و از این راه حرکت کند، که اگر چنین حرکتى هم انجام بگیرد، آن وقت انسانها به کمال مىرسند، انسانها صالح و فرشته گون مىشوند، ظلم در میان مردم از بین مىرود، بدى فساد، اختلاف، فقر و جهل از بین مىروند، بشر به خوشبختى کامل مىرسد و بنده کامل خدا مىشود.
اسلام این نظام را به وسیله نبىاکرم آورد و در جامعه آن روز بشر پیاده کرد. در کجا؟ در گوشه ایى که اسمش مدینه بود و بعد هم به مکه و چند شهر دیگر توسعه داد.
سؤالى در اینجا باقى مىماند و آن اینکه اگر این قطارى را که پیغمبر اکرم بر روى این خط، به راه انداخته است، دستى، یا حادثه ایى آمد و این قطار را از خط خارج کرد، تکلیف چیست؟ اگر جامعه اسلامى منحرف شد، اگر این انحراف به جایى رسید که خوف انحراف کل اسلام و معارف اسلام بود، تکلیف چیست؟
دو جور انحراف داریم، یک وقت مردم فاسد مىشوند، خیلى وقتها چنین چیزى پیش مىآید، اما احکام اسلامى از بین نمىرود، لیکن یک وقت مردم که فاسد مىشوند، حکومتها هم فاسد مىشوند، علما و گویندگان دین هم فاسد مىشوند! از آدمهاى فاسد، اصلاً دین صحیح صادر نمىشود، قرآن و حقایق را تحریف مىکنند، خوبها را بد، بدها را خوب، منکر را معروف و معروف را منکر مىکنند! خطى را که اسلام - مثلاً - به این سمت کشیده است، صدوهشتاد درجه به سمت دیگر عوض مىکنند! اگر جامعه و نظام اسلامى به چنین چیزى دچار شد، تکلیف چیست؟
اگر جامعه، منحرف شد، باید کارى کرد، خدا حکمى در اینجا دارد. در جوامعى که انحراف به حدى پیش مىآید که خطر انحراف اصل اسلام است، خدا تکلیفى دارد، خدا انسان را در هیچ قضیه ایى بىتکلیف نمىگذارد.
پیغمبر، این تکلیف را فرموده است، قرآن و حدیث گفتهاند، اما پیغمبر که نمىتواند به این تکلیف عمل کند.
چرا نمىتواند؟ چون این تکلیف را آن وقتى مىشود عمل کرد که جامعه، منحرف شده باشد. جامعه در زمان پیغمبر و زمان امیرالمؤمنین که جامعه، به آن شکل منحرف نشده است، در زمان امام حسن که معاویه در رأس حکومت است، اگر چه خیلى از نشانههاى آن انحراف، پدید آمده است، اما هنوز به آن حدى نرسیده است که خوف تبدیل کلى اسلام وجود داشته باشد.
شاید بشود گفت در برهه ایى از زمان، چنین وضعیتى هم پیش آمد، اما در آن وقت، فرصتى نبود که این کار انجام بگیرد ( موقعیت مناسبى نبود) این حکمى را که جزو مجموعه احکام اسلامى است، اهمیتش از خود حکومت، کمتر نیست، چون حکومت، یعنى اداره جامعه. اگر جامعه به تدریج از خط، خارج و خراب و فاسد شد و حکم خدا تبدیل شد، اگر ما آن حکم تغییر وضع و تجدید حیات یا به تعبیر امروز انقلاب، اگر آن حکم انقلاب را نداشته باشیم، این حکومت به چه دردى مىخورد؟
پس اهمیت آن حکمى که مربوط به برگرداندن جامعهى منحرف به خط اصلى است، از اهمیت خود حکم حکومت، کمتر نیست. شاید بشود گفت که اهمیتش از جهاد با کفار، بیشتر است. شاید بشود گفت اهمیتش از امر به معروف و نهى از منکر معمولى در یک جامعه اسلامى، بیشتر است. حتى شاید بشود گفت اهمیت این حکم، از عبادات بزرگ الهى و از حج، بیشتر است.
چرا؟ براى خاطر اینکه در حقیقت این حکم، تضمین کننده زنده شدن اسلام است، بعد از آنکه مشرف به مردن است، یا مرده و از بین رفته است.
خوب، چه کسى باید این حکم را انجام بدهد؟ چه کسى باید این تکلیف را به جا بیاورد؟ یکى از جانشینان پیغمبر، وقتى در زمانى واقع بشود که آن انحراف، به وجود آمده است، البته به شرط اینکه موقعیت مناسب باشد. چون خداى متعال، به چیزى که فایده ندارد، تکلیف نکرده است. اگر موقعیت مناسب نباشد، هر کارى بکنند، فایده ای ندارد، اثر نمىبخشد. باید موقعیت مناسب باشد.
البته موقعیت مناسب بودن هم معناى دیگرى دارد نه اینکه بگوئیم چون خطر دارد، پس موقعیت مناسب نیست، مراد این نیست. باید موقعیت مناسب باشد، یعنى انسان بداند این کار را که کرد، نتیجه ایى بر آن مترتب مىشود، یعنى ابلاغ پیام به مردم خواهد شد، مردم خواهند فهمید و در اشتباه نخواهند ماند. این، آن تکلیفى است که باید یک نفر انجام مىداد.
حالا در زمان امام حسین (ع)، هم آن انحراف به وجود آمده، هم آن فرصت پیدا شده است. پس امام حسین باید قیام کند، انحراف پیدا شده است.
------------------------------------------------
فرازی از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416) - 19/3/1374 ، برگرفته از سایت رهبری