عبدالکریمی، استاد فلسفه در نشست نقد و بررسی فیلم «راه ر فتن روی سیم» اثر احمدرضا معتمدی با طرح این پرسش که آیا امکان تحقق هنر معناگرا وجود دارد یا نه گفت: امروز نیهیلیسم همه را فراگرفته است.

به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی فیلم «راه رفتن روی سیم» به کارگردانی احمدرضا معتمدی در ادامه سلسله نشست های نقد وبررسی فیلم-فلسفه با همکاری گروه ادبیات پژوهشگاه فرهنگ واندیشه اسلامی  و موسسه پژوهشی حکمت وفلسفه در محل این موسسه برگزار شد.

در این جلسه علاوه بر احمدرضا معتمدی، کارگردان اثر، بیژن عبدالکریمی، شهین اعوانی و شهرام پازوکی هم به عنوان منتقد و میهمان جلسه حضور داشتند.

در ابتدای این جلسه، فیلم برای حاضرین نمایش داده شد و سپس، معتمدی گفت: متأسفانه امروز همان طور که سینما مبتذل شده، نقد فیلم هم مبتذل شده است. نشانه ابتذال هم اینکه ما در زمانه ای بودیم که کیارستمی را نشناختیم؛ کسی که  فیلسوفی مثل ژان لوک نانسی از او درخواست مصاحبه کرد، ولی متأسفانه با همه این ها در ایران دیده نشد. کیارستمی به حجم و توسع سینما کمک کرد ولی در نهایت از دنیا رفت و به تاریخ سینما پیوست.

وی افزود: ما نیازمند نقد فرهنگی- هنری هستیم و من همیشه دراینگونه مواقع به اندیشمندان و فیلسوفان متوسل می شوم. موضوع داستان «راه رفتن روی سیم» هم از یک موضوع واقعی گرته برداری شده است. در این فیلم سعی کردم درباره یکی از بحران های نسل جوان با عنوان بحران زبانی سخن بگویم. به این معنا که ما ملتی هستیم که تکثر زبانی داریم و با زبان های مختلفی مثل معماری، شعر، موسیقی و... سخن می گفتیم ولی الان همه این ها از ما گرفته شده است.

معتمدی ادامه داد: تمام حرف من در این فیلم این است که ما باید باهم گفتگو کنیم و زبان خودمان را بشناسیم تا دچار بحران هویت نشویم.

پس از معتمدی، شهرام پازوکی، عضو هیئت علمی مؤسسه حکمت و فلسفه ایران گفت: من منتقد سینما نیستم و در حوزه نقد فیلم سررشته ای ندارم و فقط به سینما علاقمند هستم. نکات کوتاهی درباره فیلم دارم که عرض می کنم. اول اینکه ما مسئله شعر و موسیقی را از دست داده ایم و نمی دانیم امروز کجای کار هستیم. یکی از نکاتی که من در فیلم خوشم آمد حضور یک شاعر بود که آخر کار هم دیدیم که چه بلایی سرش آمد. در شعر و شاعری نوعی تفکر است.

وی افزود: برخی از متفکرین و فیلسوفان جوهره همه هنرها را شعر می دانند، البته برخی هم شعر را فقط نظم می دانند. شاعری یکجور تفکر خاص است و موسیقی و شاعری جزئی از ایران فرهنگی ماست. همانطور که یونانیان و ایرانیان باستان هم معتقد بودند موسیقی یک تفکر است. البته از دوره صفویه به بعد موسیقی و شعر دچار مشکل شد.

پازوکی اضافه کرد: مشکل تقابل عالم سنتی و مدرنیته هم که در این فیلم مطرح شده بود، بحثی است که در همه شئون مملکت به خصوص حوزه هنر دیده می شود. نسل جوان امروز نسبت به نسل ما خیلی فاصله دارد. جایگاهی که برای هنر ترسیم کرده ایم هم برای نسل جوان امروز خیلی سخت است. از طرفی می خواهیم سراغ هنری برود که ریشه در خاک این سرزمین داشته باشد که در این صورت از آن هنر تفسیر ایدئولوژیکی می کنیم، از طرفی هم عده ای از جوانان که دنبال شور وهیجان هستند با موسیقی سنتی و ایرانی همراهی ندارند و دوست دارند موسیقی جدیدی تجربه کنند. کاری که معتمدی کرده بود این بود که این دوگروه را باهم تلفیق کرده و نشان داده بود که در نهایت این دوگروه حرف همدیگر را فهمیدند.

شهین اعوانی، پژوهشگر حوزه فلسفه و عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه دیگر سخنران این مراسم گفت: به نظر من مهاجرت و همدلی دو موضوع اصلی فیلم بودند. در فیلم اشاره شده بود که جهان امروز جهان تصویر است ولی فکر و تعقلی در آن وجود ندارد. جامعه امروز حوصله فکر کردن ندارد و می خواهد همه چیز حتی خودش را فراموش کند. آدم امروز دنبال علت نیست. یکی از دلایلش این است که وقتی ریشه فرهنگی عیب پیدا کند بقیه عناصر فرهنگ هم بی هویت می شوند.

وی افزود: فیلم راه رفتن روی سیم، تصویر یک جامعه با سلایق و زبان های مختلف بود. علاوه براین، هرکدام از  سازها و موسیقی های حاضر در فیلم زبان خودشان را داشتند. ولی نکته ای که در فیلم به آن پرداخته نشده بود این بود که ریشه این نارضایتی ها و ریشه مهاجرت در چه بود.

بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه، دیگر منتقد این جلسه گفت: متأسفانه سینمای امروز ما زیر دست وپای سینمای کمدی در حال له شدن است و کمتر به فیلم های معنوی توجه می شود به طوری که بنده وقتی تصمیم گرفتم این  فیلم را در سینما ببینم متوجه شدم که فیلم فقط در یک سینما در تهران اکران شده است. احمدرضا معتمدی در میان فیلمسازان ما به اینکه سینمای معنوی را دنبال می کند شهره است ولی سوال من از ایشان این است که آیا امروز امکان تحقق هنر معناگرا وجود دارد یا خیر؟

وی افزود: از نظرمن وقتی درباره فیلم های معنوی صحبت می کنیم در واقع از چهار عنصر سخن می گوئیم؛ عنصر اول مخاطب است. مخاطب، به توده وسیعی از مردم گفته می شود و متاسفانه امروزه ما با خطر توده ای شدن فرهنگ هم مواجه هستیم. برای من توده کسی است که فرهنگ و فرهیختگی در زندگی اش جایی ندارد. منتقدین بسیاری درباره فیلم معتمدی گفته بودند که فیلم بی سروته و بی قصه است. به عقیده من زندگی در روزگار ما هم بی قصه و بی سروسامان است. زندگی امروز ما هم اتوپیا، آرزو، غایت و در خاک ریشه ندارد. عنصر دوم فیلم های معنوی هنرمند است. سوالی که مطرح است اینکه در روزگا ما جان هنرمند چقدر با معنا مانوس است؟ هایدگر شصت سال درباره خدا اندیشید، ولی جرئت نکرد نام خدا را به زبان بیاورد متأسفانه ما به سهولت از معنا و ایمان حرف می زنیم.

عبدالکریمی ادامه داد: رسانه، سومین عنصر فیلم های معناگراست. رسانه در حوزه فیلم، سینماست، یعنی ما می خواهیم معنا را از طریق سینما بیان کنیم. به نظرمن رسانه های جدید صرفاً یک ابزار هستند و انتولوژی خاص خودشان را دارند، ولی معنا امری است که با رسانه های جدید قابل بیان نیست و به نظرم رسانه ای مثل سینما قابلیت حمل معنا را ندارد. عنصر چهارم هم امر احاطه کننده است. به این معنا که در تفکر فلسفی دو عنصر سوژه و ابژه داریم، اما امر سومی هم هست که نه سوژه است نه ابژه و آن امر احاطه کننده است. به معنایی تقدیر و حقیقتی که همه ما را در بر می گیرد، همان امر احاطه کننده است. حال سوال این است که آیا تقدیر در روزگار ما این امکان را می دهد که ما هنر معنوی را احیا کنیم یا خیر؟

 این استاد فلسفه تصریح کرد: عنوان فیلم هم یک عنوان دوگانه است؛ به این معنا که سیم هم معنی سیم خاردار می دهد و هم سیم های ساز تنبور که در فیلم به آن اشاره شده بود. فیلم با این دوگانه شروع می شود و با یک دوگانه هم به پایان می رسد. امروز نیهیلیسم همه ما را فراگرفته است. دوگانه معتمدی این بود که هم همه ما دچار نیهیلیسم هستیم هم اینکه این پوچ گرایی می تواند سرآغاز یک شروع دوباره برای ما باشد. معتمدی در این فیلم می خواسته پیامی که همه ما می دانیم و آن هم فروپاشی زندگی سنتی را به ما برساند و بگوید این فروپاشی به شکل هولناکی اتفاق افتاده است.

این نویسنده و پژوهشگر فلسفه اضافه کرد: اینکه فیلم سیاه و سفید هم است، هم به فضای رئال آن برمی گردد و هم می خواهد به معنای عسرت بار زندگی اشاره داشته باشد. ساز تنبور در این فیلم هم نماد میراث تاریخی و سنت و نوازنده آن هم نماد معصومیت است.در این فیلم اشاره می شود که کسی که حامل سنت ماست امروز در کوچه پس کوچه های زندگی آواره شده است و در این دنیا جایی ندارد. معصصومیت نوازنده تنبور هم نماد معصومیت میراث و هنر تاریخی ماست.

وی در پایان گفت: به عقیده من اگر امروز امیدی در جانمان باشد، امید بازگشت به سنت است ولی سوال من از معتمدی این است که آیا در چنین شرایطی امکان رجوع به سنت وجود دارد؟به نظرم اینکه معتمدی در فیلم از تلفیق سنت و مدرنیته حرف زده و اینکه بشود سنت را برگرداند حاکی از خوش بینی و حدیث آرزومندی کارگردان دارد.