به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «قُوت دل و نوش جان» نوشته نصرالله پورجوادی به تازگی توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه ادبیات فارسی» است که این ناشر چاپ میکند.
کتاب پیش رو، ۱۳ مقاله را شامل میشود که نویسنده آنها را در اوقات مختلف نوشته و درباره غذا خوردن چه از منظر جسم و چه روح انسان هستند. این مقالات درباره برخی از مسائل تصوف و عرفان اسلامی از دیدگاه تاریخی نوشته شدهاند. عنوان کتاب نیز با توجه به مقالات آن انتخاب شده است. پورجوادی درباره این کتاب مینویسد: گردآوری این مجموعه سالها پیش آغاز شد و قرار بود برخی از مقالات این مجموعه را با مجموعه دیگری به نام «کرشمه عشق» چاپ کنم. ولی بعد، با افزودن مقالات دیگر به این مجموعه، تصمیم گرفتم که آنها را در دو جلد چاپ کنم.
به تعبیر نویسنده این کتاب، تصوری که ما از غذا یا طعام داریم معمولا تصور چیزی است محسوس و ملموس که میتوان آن را در دهان گذاشت و چشید و جوید و فرو برد و به دست هاضمه و جاذبه سپرد. بدیهی است که بدن انسان برای قوام و دوام حیات خود به غذا نیاز دارد و اگر آن نباشد جان هم در بدن نخواهد ماند. اما اینکه جان ما هم به نوبه خود غذایی داشته باشد غیرمحسوس و با آن تغذیه کند و بتواند با خوردن آن جان بگیرد و به زندگانی خود ادامه دهد تصوّری است مبهم و عجیب. با این حال بسیاری از صوفیان و عارفان از قوت و غذایی سخن گفتهاند که نه فقط جانها از آن تغذیه میکنند، بلکه فرشتگان نیز از آن میخورند.
عناوین ۱۳ مقاله این کتاب، به ترتیب عبارت است از:
قوت دل و نوش جان، گیاهخواری و بیآزاری در اسلام، درویش گیاهخوار، لذت بردن خدا، از ذکر به مشاهده، صوفیان مردود از نظر پَژدودی، ابوالغریب جمالپرست اصفهانی، داستانهایی از شاهدبازی احمد غزالی، دل هرجایی و غنج آهو (شرح بیتی از حافظ)، دُردانه عشق (معنای استعاری دُرّ در ادبیات عرفانی پارسی)، داغ بندگی و داغ عشق (شرح یکی از رموز عرفانی در دیوان حافظ)، ورود آراء ابن عربی به شیراز (انتقال تعالیم ابن عربی توسط شاگردان قونیوی)، کرشمه در حافظ (بحثی در منابع عرفانی حافظ).
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
به دنبال مطلب فوق در گزارش شمس چهار داستان کوتاه پشت سر هم نقل شده که باز در هر یک از آنها به مقام معنوی احمد غزالی و کرامتهای او اشاره شده است. سه داستان درباره نظربازی و شاهد دوستی خواجه احمد است و محل وقوع آنها نیز ظاهرا در تبریز است.
پیش آمدن مشکلی برای احمد غزالی
نخستین داستان درباره مشکل یا حجابی است که بر سر راه باطنی و معنوی احمد غزالی پیش میآید و هرچه میکوشد تا آن را رفع کند نمیتواند، تا اینکه «او را آوازی آمد، یا در دل او الهامی آمد، که این حجاب تو پیش خواجه سنگان (=سنجان) حل شود. برخاست و برفت. همان روز که در رفت خواجه را سماعی بود. در آن سماع آن مشکل حل شد».
نکتهای که شمس با آوردن این داستان میخواهد بیان کند این است که احمد غزالی، مانند خود او، به چلهنشینی اعتقاد نداشت. شمس صریحا چلهنشینی یا اربعین را که در بعضی از طریقهها مرسوم بود تخطئه میکرد و میگفت که «هرگز محمد (ص) چله ننشست». پس چلهنشینی از نظر شمس بدعت بود و احمد غزالی نیز، بنا به گفته شمس، «از این چلهنشینیها هیچ ننشست». البته شمس تاکید میکند که احمد ریاضتهای بسیار کشیده بود، و این ریاضتها نیز به صورت پنهانی بود و هیچکس درباره آنها چیزی نمیدانست، و لذا «هرچه از او این ریاضتهای آشکارا نقل کنند همه دروغ است». در هنگام پیدا شدن مشکل یا مانع باطنی نیز احمد چلهنشینی نکرد، بلکه به ندای قلبی خود گوش کرد که او را برای حل مشکل به نزد خواجه سنگان یا سنجان، دهکدهای در خراسان، فرستاد.
این کتاب با ۴۳۳ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۵۶ هزار تومان منتشر شده است.