پیتز نسبت بین ادبیات و سینمای ایران را به عنوان فیلمسازی که دغدغه اقتباس از ادبیات ایران را از اولین فیلمش به همراه دارد، این چنین تشریح کرد: " برایم عجیب است که آدم در مملکت خودش فیلم بسازد ولی به دنبال تفکرات برون مرزی باشد. به نظرم این کار اشتباه است چون فیلم در هر منطقه ای که ساخته شود، ریشه هایش را از آنجا می گیرد. به همین دلیل وقتی بخواهیم به ریشه هایمان برگردیم خود به خود به ادبیاتمان می رسیم. از جهت دیگر به نظرم اقتباس حس و تفکری است که موقع خواندن یک داستان خود به خود در ما ایجاد می شود. به نظر غیرواقعی می آید که فکر کنیم می توانیم آن داستان را با دغدغه های نویسنده به تصویر بکشیم چون حس شخصی ما است که به اثر صداقت می بخشد. به همین دلیل فکر می کنم حسی که از ادبیات، مملکت و درون فیلمساز می آید، سازنده یک اثر خوب است."
کارگردان "فصل پنجم" درباره شیوه اقتباسی که در فیلمهای خود بخصوص "زمستان..." لحاظ کرده، ادامه داد:"خط داستانی قصه "سفر" در فیلم من هست، ولی حس شخصی را که از خواندن آن داشتم در فیلم به تصویر کشیدم. این داستان وقتی نوشته شده که من به دنیا آمده ام، یعنی با گذشت چهل سال از نوشته شدن این قصه، مسلماً حس من متفاوت از حس و حال حاکم بر قصه است. از طرف دیگر شعر "زمستان" آقای مهدی اخوان ثالث هم تأثیر زیادی روی من گذاشته است. به نظر من این شعر و قصه بسیار به هم نزدیک اند، به همین دلیل هم فیلم "زمستان..." برگرفته از این دو است. از آنجا که فیلم بسیار نزدیک به سینمای نئورئالیسم ایتالیا است، شعر جایگاه خاصی در آن دارد ولی ستون فقرات فیلم را قصه آقای دولت آبادی تشکیل می دهد. "
رفیع پیتز در مورد بی زمان و مکانی که از ویژگی های بارز فیلم است و به نظر می آید نکته ای است که از طرف فارابی در فیلم اعمال شده، گفت: "برایم بسیار مهم است که وقتی فیلم می سازم متعلق به مملکت و مردمم باشد. تاریخ سینما این را ثابت کرده که اگر فیلمساز با مردم خودش صداقت داشته باشد، مرزها را می شکند. سینما و صداقت برای من یک مفهوم دارند به همین دلیل هیچ وقت سفارشی کار نکرده ام. بی زمان بودن فیلم بیش از آنکه به فارابی برگردد از خودم می آید. چیزی که در قصه "سفر" و شعر "زمستان" برایم جالب بود، بی زمانی آنها است و حسی که ایجاد می کنند چه در داخل ایران و چه در خارج از کشور برخاسته از همین بی زمانی است. دلم می خواست این درد را که مشمول زمان نمی شود طوری بیان کنم که تفکر برانگیز شود."
کارگردان "صنم" که عامل مطرح شدن فیلمسازانی چون فورد، هیچکاک و ... در کشورمان را صداقت آثارشان می داند، اضافه کرد: "هر چند فرهنگهای ما متقاوت است ولی به دلیل صداقت موجود در این فیلم ها آنها را درک کرده ایم. موقعی که شروع می کنیم به سفارشی کار کردن، نمی توان حدس زد آن طرف مرز چه توقعی از ما دارند و طبعاً گمراه می شویم. اگر بتوانیم از درونمان فیلم بسازیم و خودمان را بیان کنیم، خود به خود مخاطب هم پذیرای آن است."
پیتز در مورد مولفه هائی که برای ترسیم تم مهاجرت و تأثیرات آن بر زندگی انسان، در کلیت اثر طراحی و اجرا کرده توضیح داد: "وقتی فیلم می سازم چه "فصل پنجم" باشد که یک فیلم کمدی با رنگ غالب قرمز است و چه ... از آغاز کار دغدغه ام این است که تصویر، مونتاژ، صدا و ... ارتباط خاص خود را با داستان پیدا کنند. برای من پروسه یک فیلم از ریشه های داستانی آن شروع می شود ولی بعد رنگ سینما به خود می گیرد. به این مفهوم که تصویر، رنگ، طراحی صحنه لباس، تدوین، ... جایگاه خاص خود را در فیلم پیدا می کنند. حتی سرعت مونتاژ، ریتم پلان و ریتم صدا هم واجد همین جایگاه می شوند. در"زمستان..." با آقای داوودی و خانم خزاعی مدتها صحبت کرده و تبادل اندیشه کردیم تا ببینیم چطور می شود این حس را بیان کرد."
کارگردان فیلم نمونه های این تأثیر در وجوه مختلف فیلم را این گونه تشریح کرد: "در فیلمبرداری سعی کردیم کادرهای فیکس بگیریم تا به شکل راهرویی در بیاید که شخصیتها نمی توانند از آن خارج شوند که به اجبار جریان زندگی پهلو می زند. به این ترتیب فیکس بودن پلان ها تابع منطق است و هر جا که پلان حرکت می کند هم منطق خاص خود را دارد. در تدوین هم پایان سکانس را تا جائی می بینیم که رد شدن از یک سکانس به سکانس بعد با نوعی خشونت همراه است، چون خشونت زندگی در شخصیتهای اصلی داستان هست. صدای فیلم هم به نوعی بیانگر سکوت و خشونت زندگی شخصیت های داستان است. درعین این تلاش ها سعی کردیم چند پیشنهاد در اختیار مخاطب قرار دهیم تا با حس خود جلو برود و آزاد باشد."
رفیع پیتز در مورد لحاظ کردن مختصات قصه در انتخاب بازیگر و جنس بازی متناسب با فضا و حال و هوای آن، اضافه کرد: " دو نکته برایم مهم بود: اول این که داستان فیلم که درباره مردم طبقه کارگر است به نوعی توسط خود این قشر بیان شود مثلاً آقای نیک صولت که نقش اول مرد را به عهده دارد در زندگی واقعی یک مکانیک است. فکر می کنم فیلم از همینجاست که به نئورئالیسم پهلو می زند، چون می خواهیم دیدگاه شخصیت داستان را هم بدانیم. دومین نکته هم این که انتخاب خانم میترا حجار به عنوان نقش اول زن به دلیل است که در میان طبقه کارگر چهره شناخته شده ای هستند. می خواستم با این کار مردمی را که فیلم برای آنها ساخته شده به سینما بکشانم."
پیتز ضمن تأیید اهمیتی که برای دیده شدن فیلم توسط مخاطب قائل است، گفت: "وقتی اشاره کردم باید همواره یادمان باشد که در ایران و کشور خودمان فیلم می سازیم، همین نکته است. اشتباه است فیلمی در مورد طبقه کارگر بسازیم و مخاطبش فقط یک عده سینما دوست باشند. به هر حال اساس فیلم از ابتدای شکل گیری سینما به در نظر گرفتن مخاطب استوار است. خودم هم از فیلم اول همواره به مخاطب حاضر در ریشه های داستانم توجه داشته ام."
فیلمنامه نویس - کارگردان "زمستان..." در انتها شرایط غریب اکران بی سر و صدای فیلم را که خودش هم از آن بی خبر بود، این گونه تحلیل کرد: "خیلی متأسفم که فیلمم به این صورت اکران شد، چون همه گروه زحمت می کشند تا فیلمی ساخته شود، حتی خودم خانه ام را برای این منظور فروختم ... ما در واقع فیلم را برای مملکتمان ساخته ایم ولی وقتی فیلم به این صورت اکران می شود هنوز علت این کار را نمی فهمم. هنوز پخش کننده ای هم با من تماس نگرفته تا دلیل این کار را توضیح دهد! احساسم این است که فیلم قربانی شد. این کار تیر خلاصی برای تمام تفکرات حاکم بر شکل گیری فیلم بود. آن وقت به راحتی عنوان می کنند که فیلم برای خارج ساخته شده، در صورتیکه آقای دولت آبادی، اخوان ثالث، شجریان، علیزاده، خانم حجار،... و ریشه های فیلم، با خارج هیچ نسبتی ندارد. چنین اتقاقاتی می تواند سینمای هنری ما را به پایان برساند."