به گزارش خبرگزاری مهر، نشست «انقلاب اسلامی و توسعه فلسفه سیاسی» از سلسله نشست های چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی با ارائه حجت الاسلام« احمدرضا یزدانی مقدم» «رجبعلی اسفندیار»، «شریف لک زایی» و «محمد پزشگی» در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد.
محمد پزشگی در تبیین توسعه فلسفه علم سیاست بعد از انقلاب اظهار کرد: در اوایل انقلاب و دوره بعد از جنگ اولین دسته از آثاری که میبینیم، دو ویژگی عمده دارند که یکی این که علم سیاست به عنوان یکی از شاخه های علوم انسانی مطرح می شود و دومین ویژگی این که مسائلی که مطرح می شوند، بیشتر جنبه کاربردی دارند و از فلسفه سیاسی غرب گرفته شده اند.
وی ادامه داد: در مقابل این نوع فلسفه علم سیاست وارداتی، دسته دوم آثار فلسفه علم سیاست آثاری است که به بومی بودنش توجه شده است که در امتداد نهضتی بود که بعد از جنگ جهانی دوم و خروج از یوغ فکری امپریالیسم صورت گرفت که در ایران هم با عنوان اسلامی سازی علوم دنبال شد.
عضو هیأت علمی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی تصریح کرد: جریان سومی که از خیلی وقت پیش وجود داشت ولی به دلایل متعدد جامعه شناختی علم، امکان بروز آن وجود نداشت، این بود که چیزی که تحت عنوان پارادایم اسلام گفته می شد، توجیهاتی در علم سیاست پیدا کرد و با زبانی که قابلیت ورود به عرصه علم سیاست را داشته باشد، ارائه شد.
وی افزود: در حقیقت در دسته سوم از آثار فلسفه علم سیاست که در دهه اخیر رشد پیدا کرد، آموزه هایی که شعار تلقی می شد، وارد علم سیاست شد و به ما می گوید که ما می توانیم به تأسیس علمی اسلامی از سیاست دست بزنیم که هم تأسیسی و هم بومی باشد.
پزشکی اظهار کرد: در ادامه این روند، یک باوری در ایران ایجاد شد که می خواهند علم سیاستی درست کنند که تأسیسی و فلسفی باشد زیرا زبان فلسفه امکان مراودات بین الاذهانی را می دهد؛ بنابراین این باور ایجاد شد که می توان برای علم سیاست، مبانی فلسفی بومی پیدا کرد.
وی با بیان این که من کار خود را با ایده ای از عطاس که مدعی بود «بر اساس آموزه های فلسفه صدرایی از قبیل اصالت وجود و حرکت جوهری و تشکیک وجود می توان علم سیاست درست کرد» شروع کردم، گفت: من بعد از تحقیقات و پروژهای زیادی که انجام داده ام، به صحت ادعای عطاس نزدیک شدم که می شود با حکمت صدرایی، قواعد علم سیاست را تأسیس کرد.
*باید باب گفتگوهای فلسفی را باز کرد
در ادامه شریف لکزایی، مدیر گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در تبیین توسعه فلسفه مشاء در بستر انقلاب اسلامی با بیان این که فلسفه اسلامی به سه دسته اشراق و مشاء و حکمت متعالیه تقسیم می شود، گفت: اگر ما قائل به سه دستگاه فلسفی اسلامی شدیم، میتوانیم بر همین قیاس فلسفه های سهگانه سیاسی هم داشته باشیم.
وی فارابی، خواجه نصیر و ابن سینا را نمایندگان فلسفه مشاء دانست و گفت: با بازنگری در مباحث و آثاری که در فلسفه مشاء وجود دارد، میتوان به یک نظام فلسفه سیاسی مشاء دست یافت و زمینه طرح این فلسفه وجود دارد و در اولین گام باید در زمینه چاپ آثار فیلسوفان مشائی کارهایی انجام شود.
مدیر گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی دومین گام را باز کردن باب گفتگو و نقد پیرامون فلسفه مشاء دانست و گفت: ما نیاز به رد و انکار نداریم، بلکه نیاز به نقد داریم و نقد در هر حوزه دانشی بر گفتگو و تعامل دیدگاه ها تأکید دارد و می تواند به عمق بخشی فلسفه سیاسی مشاء هم کمک کند.
*مکتب اشراق می تواند پاسخگوی نیاز امروز جامعه باشد
در ادامه رجبعلی اسفندیار، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با اشاره به توسعه فلسفه سیاسی اسلام در گرایش اشراق در بازه زمانی بعد از انقلاب اظهار داشت: اگر فلسفه سیاسی به دنبال کشف حقایق مشخص در حیات سیاسی انسان ها است و فیلسوفان سیاسی ارتباط مسائل پیش پا افتاده را با آرمان های سیاسی نشان می دهند و به آرمان هایی میاندیشند که علاوه بر انسجام از کارایی برخوردار است، فلسفه اشراق این را دارد.
وی تصریح کرد: شیخ اشراق در مورد نیاز انسان به زندگی اجتماعی و وضع قوانین و اجرای آن در جامعه و رابطه دین و سیاست و شرایط و ویژگیهای حاکم در نظام سیاسی سخن گفته است که همه این ها دلیل بر وجود فلسفه سیاسی در گرایش فلسفی اشراقی است.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی افزود: تفاوت رویکرد اشراقی و مشائی در این است که در فلسفه اشراق رابطه ما در مواجهه ما با مسائل باید قلبی باشد و بعد از معرفت شهودی و قلبی از استدلال و عقل در جهت اثبات مدعای خود استفاده کنیم زیرا اگر ابتدا با رویکرد عقلی به مسأله توجه کنیم، بسیاری از ابعاد مسأله در حجاب خواهد بود.
وی با بیان این که شیخ اشراق معرفت شهودی را بر معرفت عقلی ترجیح می دهد، گفت: جایگاه عقل در فلسفه اشراق، بعد از کشف شهودی است و سهروردی بهترین جویندگان دانش الهی را کسانی می داند که هم حکمت ذوقی دارند و هم تابع عقل و استدلال هستند؛ یعنی کسب دانش اول در مرحله شهود پیدا می شود و سپس با عقل و استدلال آن را اثبات می کند؛ سهروردی می گوید که جهان باید در اختیار حکما قرار بگیرد تا به آرامش برسد.
اسفندیار با بیان این که در اوایل انقلاب ما با نظریه زوال مواجه شدیم به این معنی که در زمینه فلسفه سیاسی نظریه ای نداریم، گفت: تأسیس نظام اسلامی توسط امام راحل و ابعاد عرفانی و اشراقی اندیشه ایشان مزید بر علت شد که به رشد دانش فلسفه سیاسی کمک کند.
وی با بیان این که مکتب اشراق بر پایه حکمت ذوقی از این ظرفیت برخوردار است که پاسخگوی نیاز امروز جامعه باشد و حکمت نوری که محور اصلی بحث های اشراقی است می تواند چارچوب نظریه های جدید قرار بگیرد، گفت: حکمت اشراق در پی رویکرد سیاست متعالیه توسعه مادی را با تعالی معنوی به صورت توأمان تبیین می کند و چشم انداز جدید به زندگی سیاسی مسلمانان می دهد که از قِبَل آن نظریه های دو ساحتی انسانی ـ الهی جایگزین نظریه های تک ساحتی مادی و دنیوی امروز می شود.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: شیخ اشراق در جلد سوم مصنَّفات خود می گوید که «هر که حکمت بداند و بر سپاس و تقدیس نور الانوار مداومت نماید او را فره نورانی ببخشند و جامه ای الهی او را بپوشانند و رییس طبیعی شود عالم را، و او را از عالم اعلا نصرت رسد و سخن او در عالم دنیا مسموع باشد و خواب و الهام او به کمال رسد.»
*حکمت متعالیه نوع توسعه یافته فلسفه اسلامی اشراق و مشاء است
در ادامه لک زایی، در رابطه با تأثیر انقلاب بر توسعه فلسفه سیاسی مبتنی بر حکمت متعالیه، اظهار داشت: در نگاه جامعه شناختی از سه اصطلاح رشد، پیشرفت و توسعه در موارد مختلفی استفاده می کنند که معانی متفاوتی دارد.
وی با اشاره به معنای رشد تصریح کرد: در واقع وقتی از واژه رشد استفاده می شود، نگاه کمی در ذهن وجود دارد و تکثیر افقی پدیده ها را رشد می گویند که در بحث ما به این معنی است که تعداد زیادی کتاب فلسفه سیاسی چاپ شده، گروه های فلسفه سیاسی افزایش یافته و تعداد مقالات و اعضای هیأت علمی در زمینه فلسفه سیاسی بعد از انقلاب زیاد شده است.
مدیر گروه فلسفه سیاسی پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی گفت: مراد از پیشرفت این است که همان جنبههای مادی دچار تغییر کیفی می شود که مثلاً این بحث ها ناظر به مسائل روز مطرح می شود و یا سه گرایش در فلسفه سیاسی اسلامی شکل گرفته است و این مباحث را در مقایسه با فلسفه های سیاسی رقیب بحث می کنیم.
وی افزود: اما وقتی از توسعه صحبت می کنیم به معنی این است که تحول ذهنی، معرفتی و اندیشه ای رخ داده است و تا این اتفاق نیفتد ما نمی توانیم از توسعه صحبت کنیم؛ وقتی می گوییم توسعه فلسفه سیاسی رخ داده یعنی یک تحول اندیشه ای رخ داده می تواند جامعه را متحول کند.
لک زایی تصریح کرد: حکمت متعالیه در حقیقت نوع توسعه یافته فلسفه اسلامی اشراق و مشاء است و امروزه نیاز داریم که حضور جدی و مؤثر فلسفه سیاسی را در عرصه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ببینیم.
وی افزود: آنچه در فضای جامعه ما اتفاق می افتد، نشان می دهد که جامعه و حرکت اجتماعی ما فاقد انسجام بر مبنای فکر سیاسی فلسفی است و این بحث ها به این سمت حرکت می کند که فلسفه سیاسی ما باید واجد مسأله باشد و بحث استدلالی باشد و مسأله ای را نشانه بگیرد که مسأله جامع ما هم است.
مدیر گروه فلسفه سیاسی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت را حلقه واسط بین نظر و عمل دانست و گفت: فلسفه علم سیاست اسلامی از منظر حکمت متعالیه، به عنوان پشتوانه انقلاب اسلامی امروزه مورد بحث قرار گرفته و تا کنون حدود ۱۷ اثر در باب فلسفه سیاسی متعالیه منتشر شده و بحث های جدیدتر و بنیادی تری هم امروزه مورد توجه است.
وی با اشاره به نقطه ضعف هایی که در بحث فلسفه علم وجود دارد، تصریح کرد: فقدان ارتباط بین مباحث فلسفه سیاسی و مباحث جامعه از مهمترین نقطه ضعف های ما است که نشان می دهد فیلسوفان سیاسی نیازمند تعاملات بیشتری با جامعه هستند.
*فلسفه اسلامی در چارچوب دین اندیشیده نمی شود
در ادامه، حجت الاسلام والمسلمین یزدانی مقدم در تبیین فلسفه سیاسی معاصر با بیان این که ما اکنون متن مکتوبی که نشان دهد قبل از انقلاب وضعیت فلسفه سیاسی چگونه بوده است نداریم، گفت: معمول آثاری که امروز در فلسفه سیاسی در دسترس است، بعد از انقلاب منتشر شده است.
وی با بیان این که قبل از انقلاب آثار و پیامدهای استبداد باعث شده بود که فکر و اندیشه افول کند، افزود: تحولاتی که در انقلاب اسلامی پیش آمد، در تحریک اذهان مؤثر بود و اندیشمندان به این خودباوری رسیدند که می توانند در اداره جامعه نقش آفرین باشند.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی اظهار کرد: از نظریات جدی که در رابطه با تاریخ اندیشه سیاسی در ایران به وجود آمد، نظریه شرایط امتناع و یا تداوم در انقطاع است که توسط جواد طباطبایی ارائه شده و معتقد است که ابن سینا اندیشه سیاسی را ذیل مفهوم نبوت برده است و لذا فلسفه شیعی به بن بست رسیده است.
وی با بیان این نظریه جواد طباطبایی ایراداتی دارد و توصیف دقیقی از شرایط اندیشه ای ما نیست، گفت: در اندیشه ابن سینا، نبوت ذیل فلسفه سیاسی است نه فلسفه سیاسی ذیل نبوت؛ ابن سینا می گوید خداوند موجودی است که من در الاهیات توصیف کرده ام و پیامبر کسی است که من در فلسفه سیاسی خود توصیف کرده ام و بیش از ۵۰ بار می گوید «یجب علی النبی…» که چنین کاری را بکند، بنابراین در فلسفه سیاسی اسلام نبوت ذیل فلسفه سیاسی است نه بر عکس.
حجت الاسلام یزدانی مقدم افزود: در دوران معاصر، علامه طباطبایی در کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم» می گوید ما در فلسفه دارای تفکر و اندیشه آزاد هستیم و کسانی که فلسفه را در چارچوب دین قرار می دهند، فلسفه سیاسی اسلام را نفهمیده اند.
وی تصریح کرد: در مقابل نظریه امتناع، نظریه علامه طباطبایی وجود دارد که با واقعیت سازگارتر است، زیرا شیعیان از نظر تاریخی متهم به عقلگرایی بودند، چنان که فلسفه اسلامی به طور کلی متهم به شیعی بودن است و علامه طباطبایی در نظریه خود می گوید که تحجر غیر شیعی به جهات اجتماعی و سیاسی در تفکری شیعی رسوخ پیدا کرد و به غلبه قشری گری در میان شیعیان انجامید و فلسفه شیعی را تضعیف کرد.
عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی با بیان این که فلسفه سیاسی یک دانش پایان یافته نیست، بلکه یک دانشی است که تحلیل از واقعیت ارائه می کند و در منصه عمل همواره تکامل پیدا میکند، گفت: در فلسفه صحبت از بازخوانی حال است و ما از گذشته برای فهم حال استفاده می کنیم.