خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر : "روز واقعه" شاخص ترین فیلم ساخته شده درباره واقعه عاشورا است که حق مطالب ناگفته از عاشورا در حیطه سینما را به خوبی ادا می کند و دارای ارزشهای هنری - معنوی بسیاری است.

"روز واقعه" با فیلمنامه ای از بهرام بیضایی ساخته شد. نویسنده-کارگردان مولفی که همواره نماد و عناصر معنوی جایگاه خاصی در آثارش دارند. رویکرد شهرام اسدی به این فیلمنامه که می توانست فیلم را به نوعی زیر سایه فیلمنامه نویس نگه دارد آن هم در اولین تجربه فیلمسازی، نوعی حرکت بر لبه تیغ محسوب می شد و نمونه وار ماندن فیلم بعد از این چند سال که از ساختش می گذرد نشانه موفقیت او در این حرکت است. 

فیلم یک خطی جذاب ولی کلی دارد : عبدالله، جوان نصرانی در روز ازدواج با راحله، ندای یاری طلبی می شنود و با دنبال کردن آن، ظهر روز عاشورا به صحرای کربلا می رسد. در این یک خطی جذاب با تمرکز بر مسیر حرکت عبدالله و رسیدن او به ظهر عاشورا، عرض مسیر روایت بسط پیدا می کند.

به این مفهوم که مسئله فیلم و فیلمنامه منزلگاههایی است که با گذر عبدالله از آنها، تدریجاً پازل شخصیتی امام حسین(ع) ساخته می شود تا به واسطه تعاریف و روایتهای مختلف با رسیدن به محشر عاشورا، تابلوی تمام نمای شخصیت سالار شهیدان تکمیل شود. شخصیتی که به واسطه معصوم بودن امکان حضور و معرفی متعارف ندارد و راهکار نویسنده برای پرداختن به او به عنوان کسی که شکل دهنده حرکت و کنش عبدالله است، به خوبی در ساختار و کلیت اثر جای می گیرد.

از آنجا که حرکت عبدالله برای دنبال کردن ندای غیب، باید وجهی نمادین و نامتعارف و به نوعی حرکت خلاف جهت آب پیدا کند، نویسنده پیش داستانی برای او طراحی کرده که بخش اعظم آن در موقعیت ابتدایی یعنی برپا شدن مجلس عروسی به تصویر درمی آید. جوان نصرانی که پس از 37 بار خواستگاری بالاخره توانسته موافقت پدر و برادران راحله را جلب کند و بر سر سفره عقد بنشیند.

چیدمان این مقدمه از آنجا اهمیت پیدا می کند که بیانگر چگونگی رسیدن عبدالله به چنین موقعیتی و اهمیت آن است. گذر از موانع مختلف و رسیدن به موقعیت با ثبات عقد و ازدواج است که برپا خاستن عبدالله و ترک مجلس عقد را تبدیل به کنش نمادین او می کند. حرکتی که برخاسته از نیاز شخصیت است و تغییر نیاز او از راحله به ندای غیبی، نوعی رسیدن از عشق مادی به عشقی معنوی تلقی می شود.

ترک مجلس عروسی فقط به بهای زیر پاگذاشتن نیاز دراماتیک شخصیت نیست بلکه موجب دنبال کردن عبدالله توسط برادران راحله می شود که با این حرکت آبرویشان خدشه دار شده است. با این تمهید، حرکت عبدالله به سوی ندای غیبی در عین نامعلوم بودن، به تعقیب و گریز با برادران او هم منجر می شود چون گیر افتادن به معنی بازماندن از ندای غیبی است. با این چیدمان مسیر حرکت عبدالله علاوه بر ابعاد نمادین و معنائی که پیدا می کند، به نوعی واجد خصوصیات درام می شود و همواره نگرانی از اتفاقات پشت سر را به همراه دارد.

عبدالله در حالی ندای غیبی را دنبال می کند که در ابتدا نمی داند در تعقیب چه چیزی است. فقط ندای کجاست یاریگری که مرا یاری کند جرقه اولیه حرکت او است و وقتی قدم در راه می گذارد به تدریج متوجه می شود که ناخواسته در حال دنبال کردن حسین ابن علی و جای پای او است و نهایتاً در پایان به جائی می رسد که می گوید تمام حجت مسلمانی من حسین ابن علی بود، راحله ... .

منزلگاههایی که برای توقف و گذر کوتاه عبدالله انتخاب شده، از مرد چوپان تا قبیله عرب و ... همه ابعاد شخصیتی امام حسین (ع) را می سازند. این قطعات وجوه مختلف او را در کنار هم قرار می دهند و هر کس تعریف و تعبیری از ایشان می کند که عبدالله هر لحظه با یقین و انگیزه بیشتری مسیر را طی می کند. یقین و اشتیاق برای دیدار با کسی که تا آن لحظه توسط دیگران تعریف شده و رسیدن به چهره انسانی او منجر به مواجهه با واقعه عاشورا می شود ولی لحظاتی پس از شهادت امام و یارانشان.

اینجاست که انتخاب عبدالله به عنوان راوی آنچه از واقعه عاشورا مشاهده کرده، به نوعی از پیش تعیین شده جلوه می کند. کسی که با گذر از منزلگاهها و تعاریف غیر مستقیم، حجت مسلمانی عبدالله می شود. هنگامی که عبدالله بر بلندی در حالی که پرچم به دست دارد با مردم و راحله سخن می گوید، نقش تاریخی شخصیتی که ساخته و پرداخته ذهن نویسنده است به عنوان روایتگر دوباره عاشورا برجسته می کند: من حقیقت را در زنجیر دیدم ... من حقیقت را بر سر نیزه دیدم. نقشی که به نقش چندگانه نویسنده و فیلمساز هم پهلو می زند.