به گزارش خبرگزاری مهر، دوفصلنامه علمی پژوهشی فلسفه و کلام اسلامی ویژه بهار و تابستان ۹۷ به صاحبامتیازی دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران و مدیرمسئولی مجید معارف و سردبیری عبدالرسول کشفی منتشر شد.
عناوین مقالاتی که در این شماره انتشار یافته بدین قرار است: «زمان بدون گذر در فلسفه صدرا»، «فضیلت معرفتی، قوه اعتمادپذیر و ویژگی منشی: رویکردی تطبیقی»، «ماهیت شرطی لزومی جزئیه در منطق سینوی»، «مفهوم «فطرت»؛ امکانی برای طرح نظریه فلسفه تاریخ»، «میانی اندیشیِ صدرایی در هستی شناسی، متکی بر وجود منبسط»، «تحلیل نفس شناختی امور خارق عادت و ادراکات فراحسی از دیدگاه علامه طباطبایی»، «تفاوت عشق شناسی سینوی و افلاطونی».
در چکیده مقاله «فضیلت معرفتی، قوه اعتمادپذیر و ویژگی منشی: رویکردی تطبیقی» تالیف «زهرا خزاعی» میخوانیم: «در معرفت شناسی فضیلت، فضیلت معرفتی به دو صورت تعریف شده است؛ سوسا آن را از سنخ قوای اعتمادپذیر میداند و زگزبسکی آن را از نوع ویژگیهای منشی. در حالی که هر دو، فضیلت را معرفت ساز دانسته و تبیین و توجیه معرفت را بر پایه آن ممکن میدانند. در پاسخ به سوال از دلیل این دوگانگی در تحلیل، مقاله حاضر نگرش متفاوت فیلسوفان به معنا و ویژگیهای معرفت را عامل آن میداند.
تعریف سوسا از معرفت به باور صادق موجه و انفعالی دانستن آن، یا به حالتی فراتر از داشتن باورهای صادق، که حاصل فعالیتی اختیاری و ارادی است، در زگزبسکی، نهایتا به این منجر میشود که فضیلت را یا از سنخ قوا بدانیم و یا از سنخ ویژگیهایی که برای انجام چنین فعالیتی ضروریاند. در نتیجه به رغم اینکه هر دو فیلسوف وجود قوا را برای کسب معرفت حیوانی ضروری میدانند اما نگاه متفاوتشان به معرفت تاملی، نهایتاً به دو برداشت از فضیلت منتهی میشود. حتی دخالت دادن عاملیت فاعل در معرفت حکمی و ضروری دانستن برخی ویژگیها مثل دقت و ذهن باز، به عنوان فضیلت باورساز، توسط سوسا، در نتیجه بحث، تغییر چندانی ایجاد نمیکند».
در صدر مقاله «مفهوم «فطرت»؛ امکانی برای طرح نظریه فلسفه تاریخ» که در این شماره منتشر شده است میخوانیم: «استاد مطهری به واسطه مطالعه فلسفه غرب نخستین فیلسوف اسلامی است که متوجه اهمیت فلسفههای مضاف گشته است. در منظومه فکری ایشان، فطرت به عنوان ام المسائل، مبنای نظریاتی است که در فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه تعلیم و تربیت طرح کردهاند. فلسفه تاریخ از مباحث بسیار مهمی است که استاد مطهری در آن تحقیق فراوان نموده و مفهوم محوری آن تاملات نیز فطرت است.
آنچه در این مقاله در پی بررسی آن هستیم، امکان طرح یک نظریه فلسفه تاریخ مبتنی بر فطرت است. طبق نظریه فطرت، وجود انسان بر ماهیت او مقدم است و آدمی هستی سیالی است که براساس حرکت جوهری استکمال مییابد. بنابر نظر استاد مطهری حُکمِ وجود فردی انسان شامل وجود اجتماعی او نیز میشود. جامعه انسانی وجودی سیال است که ماهیت ندارد و حرکت وجود اجتماعی ـ تاریخی انسان به سوی کمال و فعلیت تام خود تا پایان تاریخ، بدون توقف ادامه دارد».
فلاسفه مسلمان به منظور تبیین نحوه ارتباط میان مراتب هستی، اموری را به مثابه میانیها مطرح ساختهاند. در فلسفه ملاصدرا، وجود منبسط، به عنوان صادر اول، میان هویت غیبیه و ماهیات قرار دارد. این وجود مجرای مبانی هستی شناختیِ اصالت، وحدت و تشکیک در وجود است. بنابراین هستی شناسیِ مبتنی بر نقش میانی این وجود، ظهور مبسوطی است از میانی اندیشیِ صدرایی. بر اساس این ساختار میانی اندیشانه، امکان بی نهایت امور میانی وجود دارد که اگرچه نام و تعین آنها ناشناخته است ولیکن وجود آنها انکار ناپذیر است. وجود منبسط وجود واحدی است که در عین حال شامل مراتب بی نهایت است و همیشه مرتبهای میانی، میان دو مرتبه هستی شناختی از این وجود، قابل فرض است. بنابراین همه هویاتی که فلاسفه پیشین به عنوان میانیها بدان اشاره کرده بودند، میتواند به عنوان مراتب این وجود واحد تبیین شود. ثمره چنین تبیینی را در حل مسائلی نظیر وحدت و کثرت فعل خداوند، حقیقت علم و جایگاه کلام و صورت نوعیه میتوان مشاهده کرد. مقاله «میانی اندیشیِ صدرایی در هستی شناسی، متکی بر وجود منبسط» به بررسی این مسئله پرداخته است.
در چکیده مقاله «تفاوت عشق شناسی سینوی و افلاطونی» میخوانیم: «بررسی تفاوت عشقشناسی سینوی و افلاطونی از آن رو حائز اهمیت است که ریشه اختلاف عشقشناسی فلاسفه غرب و مسلمان به آثار این دو بر میگردد. افلاطون عشق را گاه اشتیاق دارا شدن خوبی و گاه تقاضای تملک زیبایی میداند پس عشق افلاطونی نیازمند زیبایی و کمالات معشوق است و عشق او وجه انسانی دارد و نمیتواند وصف واجب تعالی باشد از این رو در همه کائنات سریان نیز ندارد؛ پس تبیین آن نیازمند مباحث انسان شناختی است و چون عشق برای رسیدن به زیبایی است ماهیتی ابزاری و آلی دارد و با تصاحب زیبایی معشوق در قالب وصال از بین میرود. با این توصیف عشق برای رسیدن به زیبایی مطلق، مطلوب واقع میشود و عشق او وجه معرفت شناختی دارد. اما از منظر ابن سینا عشق از احاطه علم به زیبایی به وجود میآید پس وصف باریتعالی است و میتواند فی نفسه مطمح نظر باشد و چون چنین است وجه هستی شناختی دارد که میتوان از آن نتایج الاهیاتی نیز گرفت».