به گزارش خبرنگار مهر کتاب حاضر مجموعهای از شعرهای مردم بدوی در سرتاسر جهان است _ مردمی که باید برای زنده ماندن به شکار بپردازند و زندگیشان را با آواز و ترانه سر کنند، مردمی که میتوانند با کمترین امکانات معیشتی زندگی کنند، مردمی که زندگی مادیشان تُنُکمایه، اما ذهنشان سرشار از باورهایی معنادار دربارهی ستارگان، ماه، خورشید و زمین است، مردمی که مثل همۀ ما به غریزۀ عشق، پرستش، خنده، گریه و ترس پاسخ میدهند.
این کتاب داستان زندگیهایی است پیوسته به خاک و زمین، که باد و باران و تاریکی و روشنی، تار و پود هرروزهاش را میتنند. این شعرها، که نشانههایی از شادی و عزا و آرزو و نیایش مردم بدوی را در خود دارند، هر شامگاه، برای بیان یک رویداد یا احساس سروده میشوند. در نگاه مردم بدوی، رویدادهایی چون شکار، برآمدن روز، بارش باران یا دیدن یک مارمولک، یک جغد، یک خرچنگ، یا مرغی آوازهخوان، یا ستایش ماه و خورشید، یا بیان عشق و دلبستگی، ترس از مرگ و وحشت از تاریکی شب، همه و همه ارزش آن را دارند که دستمایۀ سرودی و آوازی شوند.
سرود و آواز تنها چیزی است که برخی از این مردم از خود دارند. گاه خود آنها را میسرایند و گاه یک شاعر آنها را برای تکتک افراد یک خانواده یا یک قبیله میسازد. هر سرود سینه به سینه، از نسلی به نسلی منتقل میشود و آنقدر تکرار میشود که تازگی خود را از دست میدهد وآنگاه شعری تازه سروده میشود.
نمونهی این آفرینشهای تازه شعرهایی است که اسکیموها در جشنی که برای بزرگداشت روح نهنگ و بهعنوان پاداش بزرگ شکارچیان برگزار میکنند، میسرایند. هر جشن شعری نو و آوازی نو دارد که مخصوص همان جشن سروده میشود. مردان اسکیمو در سکوت گرد هم میآیند و انتظار میکشند تا کلمهها و آهنگها در ذهنشان بجوشد و «در لحظهای که همه، سخت در اندیشهی یافتن مطالب مناسباند، شعرها در ذهنشان میجوشند و مانند حبابهایی که از ژرفای آب بالا میآیند، از سینهی سرایندگان بیرون میخزند».
بسیاری از مردمی که کلامشان در این مجموعه گرد آمده اکنون دیگر زنده نیستند. قبیلههایشان از هم پاشیده یا در فرهنگهای مهاجم گم شده است ـ آداب و رسومشان فراموش شده و خودشان به دست مهاجمانی که به زمینهای آنان چشم داشتهاند کشته و نابود شدهاند. تمام آنچه، اینجا و آنجا، از آنان باقی مانده، فقط تکههایی اندک از هنرهای دستی و سطرها و واژههایی از شعرهایشان است. بسیاری از آنچه در این دفتر میبینید، تکهپارههایی هستند که پژوهشگران علاقهمند به این فرهنگهای روبهزوال ثبت و ضبط کردهاند. این پژوهشگران _ که برخیشان شیفتهی زیبایی سرودهای مختلف ِفرهنگهای گوناگون بودهاند_ سخت کوشیدهاند که معنا و محتوای هر سرود را از این زبانهای بدوی ترجمه کنند.
این آوازها، که سرشار از اندیشههای شاعرانهاند، هنوز هم گویا و پرتواناند ـ زیرا نهفقط از جهان انسان بدوی، بلکه از جهان و تجربههای امروزین ما سخن میگویند. آنها احساسها و افکاری را بازتاب میدهند که در گوشه و کنار دل و ذهن ما خفته و از یادمان رفتهاند. این شعرها توجه را به چشماندازها و آواهایی جلب میکنند که ما انسانها از آغاز زندگیمان بر روی زمین پذیرفتهایم و درک کردهایم. اما، مهمتر از همه، این شعرها شادیها، هراسها، رؤیاها و آرزوهای تمام انسانها را آواز میکنند، و در این آوازهاست، در این واژهها، که ما میتوانیم پیوندمان را با انسانی استوار کنیم که باید از دل زمین بخواند.