احسان رضایی می‌گوید انتشار رمانی مانند احضاریه نخستین قدم در راه روشن‌کردن چراغ تولید ادبیات داستانی با موضوع اربعین و پیاده‌روی آن است.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «احضاریه» تازه‌ترین اثر منتشر شده از سوی علی موذنی است. رمانی که تم اصلی آن با دعوت یک روزنامه‌نگار به پیاده‌روی اربعین شروع می‌شود و در ادامه داستانی عجیب را برای او رقم می‌زند. احسان رضایی روزنامه‌نگار و منتقد معاصر در یادداشتی که در ادامه می‌خوانید به این اثر نگاهی انداخته است:

رمان «احضاریه» علی مؤذنی، داستان روزنامه‌نگاری به نام مسعود است که چندان از پیاده‌روی اربعین خوشش نمی‌آید، اما حالا خودش به این سفر دعوت شده است. او بین رفتن و نرفتن مردد است و ... راستش را بخواهید، برای من شنیدن همین مقدار از خلاصۀ داستان «احضاریه» کافی بود. اینکه یک نویسندۀ خوب کشورمان خواسته تا دربارۀ پیاده‌روی اربعین بنویسد، کم اتفاقی نیست. آن هم در کشور ما که عادت نداریم از داشته‌های بومی و فرهنگی خودمان برای خلق آثار ادبی و هنری استفاده شود.

در چنین فضایی، نوشتن یک داستان با چنین سوژه‌ای به خودی خود اتفاق مهمی است. درست است که این، فقط یکی از دو خط داستانی «احضاریه» است و خط دیگر آن، یعنی روایت زندگی حضرت زینب(س) بیشتر به چشم مخاطبان آمده، اما نباید از اهمیت خط داستانی اول این رمان هم غافل شد.

برای درک این اهمیت ناگزیر از مقایسه هستیم. طی مسیر با پای پیاده برای زیارت، امری است که در سایر ادیان هم به آن توصیه شده. از جمله شهری است در شمال‌غربی اسپانیا به اسم سانتیاگو دِ کامپوستلا که می‌گویند مزار یکی از حواریون مسیح در آنجاست و هر ساله، زائران در جاده‌ای مشخص، پیاده تا این شهر طی طریق می‌کنند. کافی است خودتان عبارت Camino de Santiago را سرچ کنید. آن‌طور که ویکی‌پدیا آمار می‌دهد، در این پیاده‌روی تا ۲۶۰هزار نفر هم شرکت می‌کنند، یعنی اگر زائران پیاده‌روی اربعین را سه میلیون نفر حساب کنیم، می‌شود حدود یک دوازدهم. اما برای این راهپیمایی با ابعاد بسیار کوچکتر، فیلم‌ها و کتابهای زیادی ساخته و نوشته شده که بین پدیدآورندگان این آثار اسامی معروفی مثل لوئیس بونوئل (فیلم «راه شیری» در ۱۹۶۹) یا پائولو کوئیلو (رمان The Pilgrimage در ۱۹۸۷) هم هست. کوئیلو خودش در این پیاده‌روی شرکت کرد و تجربه آن نقطه‌عطف زندگی‌اش شد، مسیرش را از موسیقی به نویسندگی تغییر داد و اولین رمانش را دربارۀ همین سفر نوشت. این کتاب تا به حال شش بار به فارسی ترجمه شده: «زائر کوم‌پوستل» (ترجمه حسین نعیمی، ۷۶) «اعترافات یک سالک» (ترجمه دل‌آرا قهرمان، ۷۹) «خاطرات یک مغ» (ترجمه آرش حجازی، ۷۹) «خاطرات یک جادوگر» (ترجمه بهرام جعفری، ۸۳) «زیارت» (ترجمه سوسن اردکانی، ۸۳) «سفر زیارتی» (ترجمه میترا میرشکار، ۸۴). این کتابها هر کدام هم چند باری تجدید چاپ شده‌اند و نشان از توجه مخاطب کتابخوان ایرانی به این تجارب معنوی می‌دهد.

حالا بیاییم و این استقبال مخاطب ایرانی را با حجم تولیدات خودمان برای تجربۀ تجربۀ یک پیاده‌روی بسیار عظیمتر و باشکوه‌تر مقایسه کنیم. البته که تلاشهایی برای روایت این اتفاق شده و حتی یک رمان («اربعین طوبی»، نوشته سیدمحسن امامیان، ۹۵) هم داریم که در آن مادربزرگی ضمن پیاده‌روی اربعین داستان زندگی‌اش را برای نوه‌ها تعریف می‌کند. با این حال جای خالی اسم‌های بزرگ و نویسندگان نامی ما در خلق آثاری مرتبط با پیاده‌روی اربعین حس می‌شود و کاری که جناب مؤذنی در «احضاریه» انجام داده، از این جهت است که اهمیت پیدا می‌کند.

به این رمان، البته نقدهایی وارد است، مثل اینکه طول کشیدن تردید مسعود تا میانه‌های رمان کمی کشدار شده و ممکن است مخاطب را سرد کند، یا کنتراست مسعود و خواهرش عارفه که عاشق این سفر است، چندان پررنگ درنیامده، ... اما به هر حال اصل مهمتر، حرکت در مسیر تولید آثار مهم با توجه به داشته‌ها و سرمایه‌های معنوی خودمان است. اتفاق بزرگ راهپیمای اربعین، با آن جمعیت انبوه و مشتاقش، یکی از منابعی است که می‌شد حالا حالاها از دل آن داستان و فیلم بیرون کشید و آثار هنری خلق کرد. مسیری که جناب مؤذنی یک از اولین چراغ‌هایش را روشن کرده است.