خبرگزاری مهر، گروه استانها- جواد قنبری: امسال سومین سالی بود که برای تهیه گزارش به زائر سرای امام رضا (ع) زاهدان می رفتم و با توجه به اینکه این زائر سرا در ورودی شهر زاهدان قرار داشت باید مسافت نسبتا طولانی تری را برای رسیدن به آن طی می کردم. بالاخره به درب زائرسرا رسیدم، خودروهای زیادی در زائرسرا پارک شده بود و این نشان می داد که قطعا تعداد خادمان و افرادی که در زائر سرا هستند نسبت به سال گذشته افزایش چشم گیری دارد. بر روی ورودی زائرسرا بنرهای خوش آمدگویی به زبان فارسی، اردو، عربی و انگلیسی نصب شده بود و تعداد نیروهای حفاظت هم بیشتر شده بود. من هم تا آمدم کیفم را برای بازدید تحویل بدهم یکی از خدام من را شناخت و گفت بفرمائید داخل.
دلیل حفاظت بیشتر را جویا شدم؛ یکی از نیروهای حفاظت در جواب گفت: این عزیزان در نزد ما امانت هستند و ما باید به خوبی از آن ها مراقبت کنیم تا کوچکترین آسیبی به آن ها وارد نشود، البته ظاهرا این حفاظت از لحظه ورود زائران پاکستانی اربعین به خاک جمهوری اسلامی شروع می شود و تا لحظه خروج نیز به خوبی ادامه دارد.
از همان ورودی مشخص بود که امسال اوضاع بسیار متفاوت تر است تقریبا هیچ نقطه ای از محوطه زائر سرای امام رضا (ع) خالی نبود و در هر گوشه آن خیمه و یا غرفه ای برپا شده بود اما باز هم همچون سال های گذشته اولین موکب در سمت چپ ورودی زائر سرا موکب امام خامنه ای (مدظله العالی) بود که تعدادی جوان در آن به سختی مشغول تهیه چای، سیب زمینی سرخ شده و دیگر موارد برای پذیرایی از زوار بودند.
اما امسال فقط این موکب در زائرا سرا نبود بلکه آنقدر موکب و خیمه برای پذیرایی از زائران برپا شده بود که دیگر هیچ صفی وجود نداشت و هرکسی به سادگی می توانست پذیرایی شود و حق انتخاب هم داشت.
چند پتو و بالشت همه سهم خیمه فرماندهی
کمی جلوتر از موکب امام خامنه ای (مدظله العالی) مرکز اورژانس و پزشک های داوطلب قرار داشتند و بعد از آن هم به قول دوستان خیمه فرماندهی در وسط محوطه زائرسرا برپا شده بود. وارد خیمه شدم؛ چقدر ساده بود چند پتو و بالشت همه سهم خیمه فرماندهی بود، ناخودآگاه به یاد فیلم های دفاع مقدس افتادم و تازه معنی مدیریت جهادی را درک کردم، البته به گواه خدامی که همراه من بودند دوستان حتی وقت استراحت در این خیمه را نداشتند زیرا مدام در حال پیگیری امور زائران بودند. در دلم آرزو کردم کاش همه مسئولان اینگونه باشند و همه مراکز مدیریتی به این شکل اداره شود، بگذریم.
از خیمه فرماندهی بیرون آمدم و به راهم در محوطه زائر سرای امام رضا (ع) زاهدان ادامه دادم. در برخی از خیمه ها سماورهای بزرگی بود که انواع چایی های محلی کشور پاکستان در آن قرار داشت و زائرین پاکستانی می توانستند بنا بر ذائقه خودشان انتخاب کنند، البته این فقط مختص به چای نبود بلکه تعداد دیگری از غذاهای محلی کشور پاکستان نیز در آنجا وجود داشت.
اما نکته جالب توجه رشد قابل توجه موکب ها و خیمه های پذیرایی بود. ظاهرا امسال با تدبیر ستاد مردمی اربعین سیستان و بلوچستان برای هر هئیت و مسجدی که قصد خدمت رسانی دارد مکانی خاص در نظر گرفته شده بود تا بتوانند اقلام و خدمات خود را ارائه کنند. از همین رو هر خیمه ای نامی مخصوص خود داشت اما در این میان غرفه های فرهنگی متعدد و جالب توجهی هم وجود داشت که اقلام فرهنگی توزیع می کرد و یا خدمتی فرهنگی در آن انجام می دادند که این غرفه ها هم با استقبال بسیار خوب زائران پاکستانی مواجه شده بود.
به عنوان مثال غرفه ای در زائراسرای امام رضا (ع) زاهدان بود که صحنه های واقعه کربلا را با عکس و به زبان اردو تصویر سازی کرده بود و یا خیمه ای که در آن فیلم به زبان اردو پخش می شد و افراد زیادی در آن حضور داشتند در مجموع هر کسی مشغول کاری بود.
به جز این غرفه ها و خیمه ها تعداد خدمت ها هم امسال بیشتر و متفاوت تر شده بود به عنوان مثال امسال غرفه ای به عنوان آرایشگاه مردانه برپا شده بود که «حاج محمد» آن را مدیریت می کرد به او نزدیک شدم، پیرمردی حدودا ۶۵ تا ۷۰ ساله بود که همه موهای سرش سفید شده بود با لبخندی زیبا از من استقبال کرد، انگار سال هاست که من را می شناسد، گفتم: حاج آقا چه خبر؟ گفت: سلامتی رهبر، هر دو خندیدیم. دلیل حضورش در زائرسرا را پرسیدم.
گفت: من سال هاست که آرایشگری می کنم ولی امسال وقتی فراخوان ستاد مردمی اربعین را دیدم باخودم عهد کردم لااقل از طریق کاری که بلدم به این زائرین خدمت کنم، چون این عزیزان با تحمل رنج و سختی فراوان راهی سفر کربلا می شوند و خدمت به آن ها واقعا یک سعادت است.
واقعا هیچ وقت فکر نمی کردم روزی در زاهدان هم بتوانم خادم امام حسین (ع) باشم و این واقعا یک توفیق الهی برای مردم استان سیستان و بلوچستان استوی ادامه داد: واقعا هیچ وقت فکر نمی کردم روزی در زاهدان هم بتوانم خادم امام حسین (ع) باشم و این واقعا یک توفیق الهی برای مردم استان سیستان و بلوچستان است که باید به بهترین نحو از آن استفاده کنیم.
حاج محمد بغض کرد و گفت: ممکن است ما نتوانیم به کربلا برویم اما سعی می کنیم از راه دور و با خدمت کردن به زائران پاکستانی نام خود را در میان خادمان اربعین امام حسین (ع) ثبت کنیم.
گپ و گفت طولانی با هم داشتیم، راجع به مسائل مختلف با هم حرف زدیم. متوجه شدم مغازه کوچک خودش را در شهر زاهدان تعطیل کرده و وسایل خود را به زائر سرا منتقل کرده تا طی این مدت بتواند به زوار پاکستانی اربعین خدمت کند.
مداحی های جالبی در زائر سرا به زبان های مختلف از جمله اردو، عربی و ایرانی هر از چندگاهی به گوش می رسید، اما نکته جالب توجه دیگر این بود که بسیاری از خدام قدیمی تقریبا زبان اردو را یاد گرفته بودند و گاها حتی با هم به زبان اردو صحبت می کردند، خلاصه هر کسی سعی می کرد تا به اندازه ذره ای هم که شده در اقیانوس اربعین سهیم باشد.
اما در میان همه این غرفه ها و خیمه ها واکسی آقا «امیرعلی» از همه جذاب تر بود، پسر بچه ای تقریبا ۸ ساله که در کنار غرفه ها یک پتو پهن کرده بود و بساط خود را بر روی آن چیده بود و با دستان کوچکش کفش های زائران را برق می انداخت.
به او نزدیک شدم و دلیل کارش را پرسیدم به من گفت: «می خواهم اسم من را هم در میان خادمان کاروان اربعین بنویسند»، «دوست دارم حضرت زهرا (س) من را شفاعت کنند».
چند دقیقه ای با آقا «امیر علی» هم صحبت شدم، حرف های جالبی در مورد زائران پاکستانی زد که حتما در گزارش های بعدی به آن ها اشاره می کنم، اما بعد از دیدن بساط واکس او؛ خیلی دلم به حال خودم سوخت که چقدر از این کاروان عظیم عقب هستم که چقدر غافلم و به این جمله ایمان پیدا کردم که واقعا «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا». به راستی که داستان کربلا به وسعت تاریخ ادامه دارد و باید ببینیم که ما در کجای این حادثه عظیم قرار داریم.
البته حال و هوای زائرین پاکستانی اربعین هم بسیار جالب توجه بود که به آن ها نیز در آینده خواهم پرداخت. در مجموع به اندازه آدم هایی که در آن جا حضور داشتند موضوع و گزارش وجود داشت که متاسفانه نمی شود همه را بیان کرد و باید به همین مختصر اکتفا کنم.