به گزارش خبرنگار مهر، خوشبختانه اولین ساخته این کارگردان فیلمبردار خوش ذوق و خوش آتیه سینمای ایران، نه تنها پاسخ درخوری به این گرایش است، بلکه امیدهای تازه ای نسبت به ظرفیت ها و امکانات بالقوه سینمای مستقل می گشاید.
شک نیست که غرابت های مضمونی و ایده های ساختارشکنانه فضلی که چه در فیلمنامه و چه در پرداخت تصویری سنگین و فاخر فیلم نمود یافته اند، به اضافه ارتباطات و اطلاعات او با جریانات حرفه ای عرضه فیلم در داخل و خارج، تضمین بازگشت سرمایه را تا حد زیادی برای سرمایه گذاران "باز هم سیب داری؟" تامین می کند، چرا که فیلم مجموعه ای از عناصر هنری و اگزوتیسم فانتزی فراهم آورده که بدون شک بسیار به ذائقه تماشاگران غیرایرانی هم خوش خواهد آمد.
اما آزمون اصلی این سینما قطعا در داخل و در برخورد با تماشاگران داخلی رقم خواهد خورد. چرا که در گیرودار درگیری بدنه اصلی سینما با مسائل اقتصادی و جریان های هدایتی و نظارتی دولت حرکتی به سوی مضامین محافظه کارانه شکل گرفته که مسلما جریان اصل سینمای کشور را از طراوت نوجویی و تجربه های تازه محروم می کند و طبعا بار این بخش را باید سینمای مستقل و تماشاگران نوجو به دوش بکشند.
اما فیلم "باز هم سیب داری؟" در مضمون حاصل دست یازی به قالب قصه های کهن برای استخراج مفاهیم امروزی است و فضلی با نگاهی پست مدرن، قهرمان کچل قصه های مادربزرگ ها را در گریز مدام از دست سلطه گران "داس دار" از روستایی به روستای دیگر دنبال می کند.
در این گریزها کچل مدام دنبال سیر کردن شکم همیشه گرسنه اش است و البته دختری زیبارو که به عنوان عروس ایل به همراه او نزد مادرش برمی گردد. اما اهالی روستاهای پیش روی او همه در کار یافتن چاره ای برای گذران زندگی و گریز از گزند دائمی داس دارانند. غافل از آنکه حاکمان گویی بر اساس سناریویی از پیش تعیین شده برای تمام مراحل و پیشامدها راهکاریی دارند که ادامه حاکمیت را تضمین کند.
در این گیرودار، کچل و دختر زیبا به گمان خود ـ و تماشاگر ـ مسیری رو به رشد را مکاشفه می کنند، ولی در نهایت آنها نیز عوامل جدید داس داران خواهند بود. فضلی در تصویر کردن این خط کلی که علاوه بر قصه های کهن، به شدت وامدار مضامین و درونمایه ها ـ و گاه حتی چارچوب های دراماتیک ـ بعضی آثار بهرام بیضایی نشان می دهد (خصوصا آثار تاریخی دوران مغول او مثل "عیار تنها"، "میر کفن پوش" و ... و فرم ظاهری آدم ها و طراحی روستاها نیز "غریبه و مه" را به یاد می آورد.) منتها در این گرایش خودآگاهانه نیز همان منطق پست مدرن و گاه سوررئالیستی حاکم است و از جمله شاهد شوخی های مکرر با بعضی مضامین مورد علاقه استاد هستیم (دور انداختن نوزاد توسط کچل یا کودن بودن "غریبه" فیلم و ... ).
در عین حال تعداد این ایده ها و بدعت های روایی یا تصویری دیگر (از جمله ظهور ناگهانی عناصر مدرن در دل زمان بی زمان قصه) کفاف همراه کردن تماشاگر تا پایان قصه را نمی دهد و فیلم از نیمه با افول خط روایی و در نتیجه از دست رفتن انگیزه تماشاگر به تعقیب سرنوشت آدم های داستان مواجه می شود. این نکته ای است که فضلی باید در کارهای بعدی به آن توجه بیشتری نشان دهد تا انتخاب های تصویری او در مقام کارگردان کفه توازن فیلم را به ضرر محتوا به هم نزند.
هر چه باشد در شرایط فعلی و به خصوص در جشنواره امسال به نظر می رسد نسل جدید فیلمسازان باید خود را برای تحویل و تحکیم آینده این سینما و مخاطبانش آماده کنند.
ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ ــ
پیمان شوقی