به گزارش خبرنگار مهر، جمعی از شاعران و ترانهسرایان و دوستداران نیما یوشیج با نگارش نامهای سرگشاده خطاب به غلامعلی حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی خواستار انتشار سریع دستنوشتههای نیما یوشیج شاعر و پدر شعر نوی ایران شدهاند که سالهاست در اختیار این مرکز قرار دارد
در متن این نامه آمده است:
از آنجایی که زبان شعر، والاترین زبان است و هنر و ثروتی ملی، برای پاسداشت و گسترش زیبایی هر زبان باید از شاعران نوآور و پیشرو پشتیبانی کرد و این پشتیبانی چه زیباست که از سوی فرهنگستان زبان و ادب فارسی باشد.
دستنوشته های نیما یوشیج، حتا قلمی های او که به عنوان مقدمه یا اظهار نظرهای نقدآمیز نوشته شده، رنگی از محاکات دارد. سخنی ست با خود، در خود، از خود. فرصت یگانه ای ست تا او دریچه ای به آن دریای جنون زده ی شیدایی بگشاید، تا تجربه ها، نگهداری ها، دریافت ها و دست بردن هایش را در شعر بازنماید. نوشته های به نثر او، در حقیقت تفسیر حکایی او از کارهای خویشتن است. در واقع می توان گفت که نوشته های نیما سایه ی خود اوست، نامه ای ست به مقصدی ویژه برای شبح هایی که آزمندانه چشم به راه دریافت آنند. نیما با سخاوتی رندانه تن به آن عریانی روح می دهد که کافکا در نوشتن نامه آن را گریزناپذیر می یابد. نیما یوشیج پس از ناصرخسرو نخستین شاعری ست که تصور ابن خلدونی را از شاعر، بی اعتبار کرده و برداشت و دریافت مردم را از شاعر (به عنوان موجودی مفلوک، زردروی، سازشکار، زینت مجالس و مدیحه سرا) دگرگون کرد. او زودتر از هر کسی دریافته بود که (هر زمانی حامل محصول ویژه ای ست) او بر شعر، رنگ زندگی روزگار خود را زد. و او نخستین کسی ست که شعر تندرست را به ادبیات ما عرضه کرد. و شعر تندرست، به تعبیر او شعری ست که از طبیعت زندگی حکایت می کند. با این همه نیما عاق همنسلان خویش بوده و با دردی لذتناک از این که آب در لانه ی مورچگان ریخته و جهانی را به تحیر واداشته است سخن می گفت. او نه تنها به نوآوری خود در ساختارشکنی قالبهای موریانه خورده ی شعر کهن، حقانیت بخشید، پیامبر نوآوری و سنت شکنی جاودانه و پویایی هم شد. نو کردن شعر، تنها شکستن قید و بند عروض و قافیه نبود بلکه نو کردن رابطه های شاعر با جهان و چیزها بود.
چاپ دستنوشته های نیما در قیاس با سرنوشت کتابهای کسانی که در زندگی خود مجموعه ی بیست و چهار جلدی چاپ میکنند، سرنوشت دردناکی داشته و اکنون جای بسی افسوس است که به شصتمین سالگرد درگذشت پدر شعر نوی فارسی نیما یوشیج نزدیک می شویم ولی هنوز دستنوشته هایش که از بزرگترین میراث ادبی فارسی زبانان جهان می باشد به طور کامل و درست، نسخه برداری و چاپ نشده و روال ناشایست و کندی برای چاپ آن در نظر گرفته شده که شیفتگان نیما و نیماپژوهان را افسرده و ناامید می کند و هم از نظر زمانی چاپشان را به تعویق می اندازد تا از آن بهره مند گردیم. مگر در ادبیات نوین و به ویژه شعر نو بزرگتر از نیما یوشیج کسی هست؟ اگر نیما در فرانسه یا سوئد زاده میشد برایش چه کارها که نمیکردند. به راستی تا کی باید از نیما غافل باشیم که شعر نو مسیرش را نادرست بپیماید؟
نویسندگان این نامه با اشاره به اینکه شراگیم (پسر نیما) و سیروس طاهباز نتوانستند همه دستنوشته های نیما را چاپ کنند، افزوده است: چرا دستنوشتههای نیما سال ۱۳۷۳ از فرزند نیما به مبلغ پنجاه میلیون ریال خریداری شد ولی هیچ پژوهشی درباره آنها صورت نگرفت تا اینکه در خردادماه سال ۹۳ (پس از بیست سال) طرحی با نام «بررسی، بازخوانی و چاپ دستنوشتههای نیما» تصویب شد؟ و به گفته ی معاون علمی و پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب فارسی تاکنون سهچهارم از دستنوشتههای موجود تصویربرداری شده که معتقدیم این دستنوشتهها پس از پایان تصویربرداری باید بهصورت تمام و کمال، روی وبگاه فرهنگستان زبان و ادب فارسی قرار گیرد تا هر پژوهندهای از هر جای جهان بتواند از آنها آزادانه سود ببرد.
شعرها، داستانها و نمایشنامه ها، شرح دیدگاه ها، زندگینامه، ترجمه های فرانسوی به فارسی و دستنوشتههای طبری، هفت گروهی ست که بر پایه ی آن دستنوشتهها را دسته بندی کردیم، البته زیرگروهی نیز برای آنها در نظر گرفتیم برای نمونه در گروه شعر، زیرگروههای شعر کامل، طرحهای شعری، ویرایش های نیما در سروده های پیشین و مانند اینها را هم داشتیم.) چرا دستنوشتهها پس از پایان تصویربرداری باید بهصورت تمام و کمال، روی وبگاه فرهنگستان زبان و ادب فارسی قرار داده نشد تا هر پژوهنده ای از هر جای جهان بتواند از آنها آزادانه سود ببرد؟ چرا چاپ نسخه برداری، تصحیح و چاپ کتاب (صد سال دگر) سه سال طول کشید؟ آیا بهتر نیست برای هر بخش از دستنوشته ها گروهی از مصححان را به کار گیرید؟
و شما گفته بودید از آنجاییکه دستنوشتههای نیما یوشیج، دارای واژه ها یا اصطلاح ها و جمله هایی به زبان طبری نیز بوده، بهتر است در گروه زبانها و گویشهای ایرانی فرهنگستان نیز بررسیهایی بر روی این دستنوشتهها صورت بگیرد. چرا این کار انجام نشد؟
بنابراین می خواهیم دیگر دستنوشته های نیما یوشیج را زودتر نسخه برداری و کامل و بی سانسور چاپ کنید تا شاهد پیشرفت جامعه ی ادبی باشیم. آنچه که مورد نیاز است ضروری ست.
لازم به یادآوری است پیش از این شراگیم یوشیج در گفتگویی که نسخهای از آن در وبسایت رسمی نیما یوشیج موجود است عنوان کرده بود:
از نیما، مقدار زیادی دستنوشته به جا ماندهبود که بخشی از این نوشتهها شامل یاداشتهای متفرقه، نمایشنامه و رمان است که مربوط به دوران نوجوانی نیما میشود؛ این دستنوشتهها را به همراه وسایل شخصی نیما و اثاثیه منزل او در یوش به سازمان میراث فرهنگی دادم که هم اکنون بخشی از آنها در موزه یوش موجود است، تا دراین موزه به یادگار بماند. اماچندی بعد به اصرار دکتر حبیبی و وزیر وقت ارشاد، دست نوشتهها به فرهنگستان زبان منتقل شد.
«حداد عادل» و «حسن حبیبی» در آن زمان در فرهنگستان پست اجرایی داشتند و به من قول دادند که شرایطی فراهم میکنند تا از دست نوشتهها میکرو فیلم تهیه شود و پس از آن با حمایت فرهنگستان زبان و کمک و همکاری رسمی و نظارت مستقیم من در بازنویسی، این آثار تدوین و منتشر شود. اما هرگز چنین اتفاقی نیفتاد و بعدها جایی خواندم که پسر نیما دست نوشتههای پدرش را به فردی به نام نصیری که در فرهنگستان زبان کار میکند، فروخته است!
بخش دیگری از دستنوشتههای نیما نیز دست «سیروس طاهباز» به جای ماند که هرگز تحویل من داده نشد و در سالهای گذشته بارها شنیدم که این دست نوشتهها توسط همسر و وراث او فروخته میشود. به تازگی نیز خبری خواندم مبنی بر واگذاری این نوشتهها توسط همسر سیروس طاهباز به مرکز اسناد ملی کشور.
سازمان مرکز اسناد ملی در سال ۱۳۷۶ در زمانی که آقای شهرستانی ریاست آنجا را به عهده داشت کتابی را بنام «سفرنامه بارفروش و رشت» را از طاهباز میخرد و بدون اجازه من یعنی بدون مجوز قانونی چاپ و منتشر میکنند…برای همین دنبال جمعکردن آثار در یکجا هستم.