عبدالکریمی در ارزیابی «همایش پرسش از امر دینی در عصر حاضر»، گفت: تلاش داشته‌­ام از دشوار بودن تحقق امر دینی، انسان دینی، جامعه و حکومت دینی در جهان بالذات سکولار کنونی سخن بگویم.

به گزارش خبرنگار مهر، روز­های شنبه و یکشنبه، ۲۸ و ۲۹ مهرماه امسال (۱۳۹۷) در همایشی با عنوان «پرسش از امر دینی در جهان معاصر» در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، برخی از شخصیت‌­های برجستة فرهنگی کشور و صاحب­ نظرانی از رشته­‌های گوناگون علوم انسانی به نقد و بررسی کتاب جدید بیژن عبدالکریمی با عنوان «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر (بازخوانی روایت بیژن عبدالکریمی از امر دینی)، و بیان دیدگاه های خود پرداختند.

با بیژن عبدالکریمی در باره کتابش و نیز این همایش به گفتوگو نشستیم تا ارزیابی و جمع‌­بندی خود از این نشست دو روزه و مباحث مطرح شده در آن را با ما در میان بگذارد.

اندیشمندان ایرانی به سهولت به هایدگر، نیچه، فرگه، راسل، هابرماس، هانا آرنت و دیگران ارجاع می ­دهند اما ارجاع دادن سوبژه ایرانی به سوبژه ایرانی دیگر، گویی نوعی ننگ محسوب می‌شود. ما ایرانی­ ها در مقام «سوبژه ایرانی» خودمان را به رسمیت نمی شناسیم و با یکدیگر گفت­گو نداریم

عبدالکریمی درباره ارزیابی خود از این همایش به خبرنگار مهر گفت: اولاً تمام اساتید، دوستان و همکارانم  از این که قابل دانستند تا سیاه مشق ناقابل بنده را مورد نقد و بررسی قرار دهند، بر من منت گذاشتند. تمام تلاش‌­ها نیز به واسطه سیدجواد میری، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و انجمن جامعه‌­شناسی ایران انجام گرفت. این گونه نشست‌­ها نه با کتاب من شروع شده است و نه با این کتاب پایان خواهد یافت. انگیزه اصلی همه دوستان از برگزاری این گونه نشست‌­ها برخواسته از این دردمندی درست اجتماعی است که در جامعه ما صاحب­ نظران و متفکران ایرانی کم­تر یکدیگر را به رسمیت شناخته و با هم دیالوگ می­‌کنند. اندیشمندان ایرانی به سهولت به هایدگر، نیچه، فرگه، راسل، هابرماس، هانا آرنت و دیگران ارجاع می ­دهند، اما ارجاع دادن سوبژه ایرانی به سوبژه ایرانی دیگر، گویی نوعی ننگ محسوب می‌شود. ما ایرانی­ ها در مقام «سوبژه ایرانی» خودمان را به رسمیت نمی شناسیم وبا یکدیگر گفت­گو نداریم.

وی افزود: در فقدان گفت­گو سنت فکری شکل نخواهد گرفت و تفکر قوام پیدا نخواهد کرد؛ به ویژه که در جامعه ما آکادمی به معنای حقیقی کلمه وجود ندارد. یعنی این گونه نیست که ما گروه های علمی و ژورنال­ها و نشریات علمی اصیلی داشته باشیم که حکم ظروف مرتبطه را داشته باشند و اگر مقاله‌­ای در یک ژورنال علمی و دانشگاهی منتشر شد، همه اساتید و پژوهشگران درگیر با موضوع مقاله، آن را بخوانند و آن را به بحث بگذارند. لذا دکترسید جواد میری و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و انجمن جامعه­‌شناسی ایران بر اساس نوعی نگرش و دردمندی اجتماعی در راستای ایجاد گفت­ وگو و دیالوگ میان صاحب ­نظران گوناگون ایرانی کوشیدند همایش مذکور را برگزار کنند. به همین جهت به نظرم برپایی این گونه نشست­‌ها می­ تواند کاری مهم و اثرگذار باشد.

عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی سپس اظهار کرد: اما نکته دیگر این است که ظهور یک گفت­گوی حقیقی میان افراد، امر بسیار بسیار دشواری است. ما آن جایی نیز که با یکدیگر صحبت می کنیم به همدیگر گوش نمی‌دهیم و پیام همدیگر را دریافت نمی­‌کنیم و دیالوگ را بر اساس مقدمات طرفین به پیش نمی­‌بریم. لوینانس که به «فیلسوف دیگری» مشهور است، معتقد است که در طول تاریخ ۲۵۰۰ ساله فلسفه غربی ما همواره در فلسفه، دیگری را با چشم خودمان دیده‌­ایم و هیچ‌­گاه نکوشیده‌­ایم تا دیگری را با چشم خودش ببینیم.

پیام اصلی کتاب من این بود که نیهیلیسم گسترده‌­تر، عمیق­‌تر و جدی ­تر از آن چیزی است که ما بدان می­‌اندیشیم

عبدالکریمی با اشاره به این امر که یک چنین دیالوگ حقیقی در این همایش نیز صورت نگرفت، اظهار کرد: برخی از دوستان کتاب را یا نخوانده بودند یا صرفاً مقاله یا صفحات محدودی از آن را خوانده بودند. اکثر دوستان صحبت‌های خودشان را بیان کردند و کم­تر با متن کتاب ارتباط برقرار کرده بودند و کم­تر به خود متن کتاب مورد نقد ارجاع دادند. این همایش نشان داد علی رغم این که بزرگ­ترین سرمایه‌های فکری و فرهنگی کشور و گل­ های سر سبد دانشگاه های ما در آن حضور داشتند با این وصف، در محافل فکری، دانشگاهی و روشنفکری ما، فلسفه و تفکر فلسفی چقدر غریب است. اکثر بحث­‌ها در گفتمان­‌های تئولوژیک، ایدئولوژیک، جامعه­‌شناختی و سیاسی باقی ماند و بحث به سطح فلسفی ارتقا پیدا نکرد. پیام اصلی کتاب من این بود که نیهیلیسم گسترده‌­تر، عمیق­‌تر و جدی‌­تر از آن چیزی است که ما بدان می­‌اندیشیم. غیر از استاد بزرگوارم جناب دکتر داوری و یک تن دیگر از میهمانان جوان، هیچ کس دیگری از میهمانان عزیز به مسأله نیهیلیسم، که توجه دادن به آن پیام اصلی سیاه مشق اینجانب بود توجه وافی مبذول نداشتند.

بیژن عبدالکریمی همچنین درباره تاریخچه و مسیر ایده کتاب خود عنوان کرد: از زمانی که خودم را شناختم یعنی از دوره دبیرستان، با مسأله زندگی معنادار در جهان کنونی مواجه بودم. دلیلش نیز این بود که از همان نوجوانی و شاید نیز زودتر در اطرافم در کنار مسجد و تکیه و زیست سنتی و مراسم عاشورا و غیره، زمزمه ­های مارکسیستی و ماتریالیستی و به پرسش گرفته شدن فرهنگ سنتی با تکیه بر ارزش ­های عصر روشنگری و جهان­بینی به اصطلاح علمی وجود داشت. اساساً ما ایرانیان از زمانی که با غربی ها و عقلانیت جدید آنان مواجه شدیم بسیاری از برج و باروهای ستبر قلعه ایمان ­مان بر سرمان فرو ریخت و عالم سنتی رو به پایان یافتن گرفت. پرسش همه متفکران ما طی دو قرن اخیر این بوده است که چگونه در جهانی که عقلانیت علمی و تکنولوژیک جدید سیطره پیدا کرده است، می­ توان از تفکر و تفسیری دینی و معنوی از جهان در روزگار کنونی دفاع کرد. این مسأله از حدود ۴ قرن پیش برای خود غربی ­ها و الهیات مسیحی آنان نیز مطرح بود.

عبدالکریمی سپس اضافه کرد: من در ابتدا به مانند بسیاری تصور می­‌کردم که می‌توان به سهولت از امکان امر دینی در این جهان صحبت کرد. اما در یکی دو دهه اخیر متوجه شدم در برابر زیست و حیات دینی موانع سترگی وجود دارد و یکی از مهم­ترینِ این موانع جانشینی تفکر و نظام­‌های تئولوژیک به جای امر دینی است. لذا از «ضرورت پایان تئولوژی» سخن گفتم؛ امری که در جهان کنونی نیز متحقق شده است. اما در این اواخر متوجه شدم که گذر از نیهیلیسمِ جهان کنونی بسیار دشوارتر از آن است که در مرحله نخست به نظر می­ رسد. مسأله را نمی ­توان اومانیستی، بشرمحور و اراده­ گرایانه فهمید؛ یعنی تو گویی با اراده­ ها، طرح­‌ها و برنامه‌­های ما نمی­ توانیم بر نیهیلیسم جهان کنونی سیطره پیدا کنیم.

کتاب دو جلدی «پایان تئولوژی» و نیز کتاب اخیرم با عنوان «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» در واقع می­ خواهند نشان دهند که در جهان کنونی چطور امر دینی و امر معنوی غایب است و متأسفانه بسیاری بر اساس نوعی خودفریبی و ناخودآگاهی از حضور زنده امر دینی در جهان کنونی سخن می­ گویند و امکان تحقق انسان دینی، جامعه دینی و حکومت دینی را امری سهل و ساده می ­انگارند

عبدالکریمی افزود: کتاب دو جلدی «پایان تئولوژی» و نیز کتاب اخیرم با عنوان «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» در واقع می­ خواهند نشان دهند که در جهان کنونی چطور امر دینی و امر معنوی غایب است و متأسفانه بسیاری بر اساس نوعی خودفریبی و ناخودآگاهی از حضور زنده امر دینی در جهان کنونی سخن می­ گویند و امکان تحقق انسان دینی، جامعه دینی و حکومت دینی را امری سهل و ساده می ­انگارند. پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر پرسشی است که ما باید از حدود یک قرن پیش به آن می اندیشیدیم، اما متأسفانه نیندیشیدیم و به اعتقاد من این پرسش بسیار دیر در جامعه ما مطرح شد.

وی در خصوص انتقادات برخی از صاحب­نظرانی که در همایش نقد دیدگاه‌­های وی حضور یافته بودند، اظهار کرد: کسانی مثل آقای دکتر مجتهدشبستری، آقای مصطفی ملکیان و دکتر پارسانیا، درباره سیاه­‌مشق اینجانب چیزی نگفتند و به بیان آراء و اندیشه‌­های خودشان پرداختند، اما آن چه در فرمایشات آقای مصطفی‌ملکیان بسیار جالب و تأمل­ برانگیز بود و دکتر داوری نیز تلویحاً بدان اشاره داشتند، این بود که ایشان، در مقام استادی که در سنت فلسفه تحلیلی و راسیونالیسم جدید می‌­اندیشند و به این اعتبار، همچون و به تبع همه فیلسوفان تحلیلی از دل سپردگان و دل­شیفتگان عقلانیت، فرهنگ و تمدن جدید هستند، اعلام داشتند که با مفاد اصلی سیاه‌­مشق اخیر اینجانب که چیزی جز اشاره به بسط نیهیلیسم و پایان امر دینی و مرگ حیات معنوی در روزگار کنونی نیست، موافقت دارند؛ هر چند که ایشان کوشیدند این امر را در چارچوب تفکر خویش بیان نمایند.

عبدالکریمی افزود: آقای دکتر خسروپناه نیز در نقد تلقی اینجانب، که بسط سوبژکتیویسم جدید را بزرگترین مانع تحقق تفکر و زیست دینی در جهان معاصر برشمرده‌­ام، از «سوبژکتیویسم دینی» صحبت کردند. فکر می‌­کنم ایشان سوبژکتیویسم را مساوی و مساوق(ملازم) با فلسفه گرفتند و به نوعی می­‌خواستند از امکان نوعی الهیات دینی و فلسفه‌­ای اسلامی دفاع کنند. به نظرم ایشان با معنا و مفهوم سوبژکتیویسم در سیاق تفکر هایدگر، یعنی اسارت آگاهی در حوزه آگاهی و اعتقاد به عدم گشودگی انسان به ساحتی بیرون از آگاهی آشنایی نداشته و سوبژکتیویسم را برابر با فلسفه گرفتند. به زعم من، ایشان با حاقّ موضوع و مفاهیم بنیادین کتاب خیلی ارتباط برقرار نکرده بودند.

نویسنده کتاب «ما و جهان نیچه‌­ای» با بیان این که درباره تعریفش از دین مفصلاً در یکی از مقالات کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر»، با عنوان «دین چیست؟ تئولوژی کدام؟» صحبت کرده­ است، افزود: به طور خلاصه دین از نظر من نوعی نسبت وجودی برقرار کردن با ساحت قدس و مأوا گزیدن و قیام در این ساحت است. دین به معنای مأوا گزیدن و خانه کردن در ساحت قدس و الوهیت است. البته در تلقی من این ساحت که یگانه ساحت قدس و یگانه امر قدسی است، همان ساحت حقیقت هستی است که در واقع از همه موجودات به نحو مطلق متمایز است.

بیژن عبدالکریمی درباره نسبت دیدگاه­‌های خود با اندیشه‌­های عبدالکریم سروش نیز خاطرنشان کرد: درباره این نسبت تا حدودی در فصل دوم کتاب با عنوان «متون مقدس در جهان معاصر»، به ویژه در مقاله­‌ای از این فصل با عنوان «نگاهی انتقادی به نظریۀ رؤیاهای رسولانه از منظر پدیدارشناختی و هرمنوتیکی» سخن گفته­‌ام. البته در جای جای کتاب نیز تلویحاً یا تصریحاً به بحث روشنفکری دینی و دیدگاه‌­های دکتر سروش اشاراتی داشته‌­ام. به اعتقاد من جریان روشنفکری دینی، همچون اکثر قریب به اتفاق سنت­‌گرایان، حوزویان و اصحاب تئولوژی، درکی از سوبژکتیویسم متافیزیکی به طور کلی و سوبژکتیویسم جدید به طور خاص ندارند و درنیافته­‌اند که از امر دینی و گشودگی انسان به ساحت قدس و قیام در این ساحت نمی­‌توانند بر اساس سوبژکتیویسم متافیزیکی دفاع کنند.

عبدالکریمی همچنین افزود: در چارچوب سوبژکتیویسم متافیزیکی به طور کلی و سوبژکتیویسم جدید به طور خاص، امکان دفاع از امر دینی وجود ندارد و سوبژکتیویسم، امر دینی را سکولاریزه می­ کند. زیرا بر اساس سوبژکتیویسم متافیزیکی فاعل شناسا یا سوبژه بودن مهم­ترین وصف انسان و ابژه یا مُدرَک بودن مهم­ترین وصف جهان است و رابطه ادراکی، حصولی و مفهومی، یعنی رابطة سوبژه­­-­ابژه بنیادی­‌ترین رابطه انسان با جهان تلقی می­ شود. این در حالی است که در تفکر دینی هر سه مفروض مورد چالش ­های اساسی قرار می­ گیرد. رابطه مؤمن با ساحت قدس رابطه‌­ای از سنخ رابطه سوبژه­­-­ابژه نیست؛ تنها به این دلیل ساده که ساحت قدس، ابژه‌­شدنی و ابژه‌­پذیر نیست. بر اساس سوبژکتیویسم دکارتی-کانتی جدید نیز همان­گونه که اشاره کردم، آگاهی محصور در خویش است و آگاهی به حقیقتی جز آگاهی و در فراسوی آگاهی دسترسی ندارد. آن گونه که در دکارت، بر اساس تجربه کوژیتو وجود سوبژه اثبات می­ شود و آگاهی یقینی ­ترین و قابل ­دسترس­‌ترین امر برای خودش می­ باشد و اثبات وجود جهان برای آگاهی تبدیل به مسأله‌­ای لاینحل می‌شود.

وی سپس گفت: در تفکر کانتی نیز معرفت ما «معرفتی پدیداری» است. به این معنا که ما به چیزی جز پدیدارها، یعنی آن چه در ساحت آگاهی آشکار و پدیدار می ­شود دسترسی نداریم و ساحت نومن، یعنی ساحت حقیقتی استعلایی که فراسوی حوزه آگاهی است برای ما همواره ناشناخته و ناشناختنی باقی می­ ماند. بر اساس یک چنین مبانی، ­سخن گفتن از امر دینی و قیام در ساحت قدس اساساً فهم­ ناپذیر و بی‌­معناست آن چنان که برای مثال کانت می­ گفت ما هیچ راهی برای درک اراده الهی (اراده شارع) نداریم. بر اساس سوبژکتیویسم متافیزیکی و سوبژکتیویسم جدید امر دینی در نهایت امری سوبژکتیو، یعنی امری بشری، ناسوتی و سکولار باقی می ­ماند و امکان هم­نشینی و حضور در ساحت قدس و امکان تجلی این ساحت در فهم، احساس، زبان و کنش آدمی منتفی می­ گردد و این امر تعبیر دیگری از همان سکولاریسم و نیهیلیسم حاصل از آن است. همچنین دکتر سروش متن مقدس و نبی را امری تاریخی می دانند. من در این مورد با ایشان موافقم اما مطابق نگاه ایشان هیج امر فراتاریخی در متن وجود ندارد یا اگر هم وجود داشته باشد ایشان مبانی انتولوژیکی ندارند که از ساحت فراتاریخ، که همان ساحت قدس است، در متون مقدس دفاع کنند.

وی افزود: نکته دیگر این است که دکتر سروش به تاریخیّت خودشان و به تاریخیّت عقل مدرن توجه ندارند. لذا به قیاس ناپذیری عقلانیت جدید با تفکر و عقلانیت دینی کم­تر اندیشیده اند. اما من تاریخیّت را به نحوی جدی­‌تر و تام و تمام‌­تر می پذیرم؛ بی ­آن که این سخن به معنای جبرگرایی تاریخی یا نسبیت­‌اندیشی تاریخی باشد. متأسفانه برخی، همچون دکتر علیرضا قائمی­‌نیا، یکی دیگر از عزیزان حاضر در نشست، تا از تکیه بر حیث تاریخی یا هیستوریسیتی صحبت می­‌شود به گونه‌­ای جزمی بحث را به نسبیت‌­اندیشی تاریخی می­‌کشانند. البته بنده با ایشان موافقم که یکی از امکانات نهفته در ایده تکیه بر حیث تاریخی، جبراندیشی یا نیل به نوعی نسبیت‌­اندیشی تاریخی است، لیکن این نتایج پیامدهای ضروری و اجتناب‌­­ناپذیر تفکر تاریخی نیست.

عبدالکریمی همچنین اظهار کرد: تلقی یکی از امکانات از میان امکانات گوناگون یک تفکر به منزله ضروری­‌ترین و یگانه امکان آن یکی از مغالطات رایجی است که در جامعه ما به طور کلی و در بحث از تفکر تاریخی دیده می‌­شود. فکر می­‌کنم آشنایی عمیق­‌تر با هرمنوتیک فلسفی پاره‌­ای از این بدفهمی‌­ها در خصوص توجه و تأکید بر حیث تاریخی بشر را مرتفع سازد. دکتر سروش بیشتر هم و غم­شان مبارزه با انحصارگرایی دینی و انحصارگرایی در فهم دینی است، اما ایشان تاکنون کم­تر به مسأله نیهیلیسم توجه داشته ا­ند. به نظر من ایشان سعی دارند صورت عقل مدرن را به ماده سنت تاریخی ما تحمیل کنند. نتیجه این روند نوعی سکولاریزه شدن تفکر دینی و معنوی است، یعنی همان فرایندی که در جهان کنونی روی داده و نهایتاً به پایان امر دینی و مرگ حیات معنوی منجر شده است.

عبدالکریمی پیرامون تحلیل دکتر سیدمحسن فاطمی، روان­شناس و عضو انجمن روانشناسی آمریکا از کتاب «پرسش از امکان امر دینی در جهان معاصر» بر اساس تحلیل فرایند ثانویه ذهنِ مؤلف نیز گفت: فاطمی در مقام یک روانشناس بر اساس تحلیل فرایند­های ثانویه در ذهن می ­خواستند بفرمایند که اینجانب، علی­رغم این که امکان تحقق امر دینی در جهان معاصر را بسیار دشوار می­‌یابم، اما در ضمیر ناخودآگاه خود به امکان تحقق امر دینی در جهان کنونی بسیار امیدوارم. این همان نکته‌­ای بود که دکتر داوری نیز، البته بدون اتکا بر تحلیل‌­های روان­شناختی بدان اشاره داشتند. به نظرم نیازی به یک چنین تحلیل روان­شناختی و تفکیک میان فرایند­های اولیه و ثانویه ذهنی وجود نداشت، چرا که خودم بارها و صراحتاً در سیاه‌مشق های خویش از جمله در سیاه‌­مشق اخیرم بیان کرده ­ام که توصیفاتم از جهان نیهیلیستیک کنونی از منظر دفاع از عقل مدرن و از چشم ­انداز ارزش‌­ها و جهان‌­بینی عصر روشنگری و در ضدیت با سنت تاریخی و روح تفکر دینی نیست، بلکه برعکس، کتاب من دغدغه دفاع از امکان نوعی تفسیر دینی و معنوی از جهان را دارد و معتقدم تنها به واسطه دفاع از یک چنین امکانی است که می­ توان از نیهیلیسم جهان کنونی و بی­ معنا شدن جهان، انسان و زندگی رهایی پیدا کرد.

تلاش داشته‌­ام از دشوار بودن تحقق امر دینی، انسان دینی، جامعه و حکومت دینی در جهان بالذات سکولار کنونی سخن بگویم. آن چنان که وقتی نیچه نیز از مرگ خدا سخن می ­گوید به استقبال این مسأله نمی­‌رود و در فریادش از مرگ خدا نوعی حزن و اندوه نهفته است

عبدالکریمی در ادامه به کوشش خود بر توصیف پدیدارشناسانه جهان کنونی اشاره کرد و افزود: تلاش داشته‌­ام از دشوار بودن تحقق امر دینی، انسان دینی، جامعه و حکومت دینی در جهان بالذات سکولار کنونی سخن بگویم. آن چنان که وقتی نیچه نیز از مرگ خدا سخن می ­گوید به استقبال این مسأله نمی­‌رود و در فریادش از مرگ خدا نوعی حزن و اندوه نهفته است.

عبدالکریمی در پاسخ به این پرسش که پیش‌بینی او از آینده مسیر گفتمانی که در ایران شکل داده است چیست، عنوان کرد: ریشه‌­های این گفتمان را می‌­توان و باید در آرا و اندیشه‌­های متفکران بزرگ­ و اصیل دیگری همچون کی­رکه­‌گور، نیچه و هایدگر و نیز در سنت بسیار بزرگ و اصیل حکمی و معنوی تاریخی خودمان جستجو کرد. فکر می ­کنم گفتمان حاکم بر سیاه‌­مشق­ های اینجانب، به این اعتبار که می ­کوشد در فضای فکری و فرهنگی سوبژکتیویته ایرانی افق و امکانی را خارج از ثنویت و دوقطبی حاکم بر ایران و جهان آشکار سازد، گفتمانی است که می­ تواند به لحاظ فلسفی و فرهنگی مهم تلقی شود. ثنویتی که یک سوی آن سنت­ گرایان قرار دارند که امر دینی را وابسته به وجود نظام­‌های تئولوژیک و نهادها و اتوریته­­‌های سنتی و تاریخی می­‌دانند و سوی دیگر آن نوگرایانی قرار دارند که دارای جهت‌گیری ضد سنت هستند­.

وی همچنین اظهار کرد: فکر می­‌کنم این گفتمان با روح ایرانی و با فرهنگ و خرد ایرانی سازگارتر است و این امید تاریخی را دارم که روح و خرد ایرانی دوباره از سرزمین و حوزه فرهنگی ما سر بزند. فوکو در نخستین­ سال­ های پیروزی انقلاب ایران امیدوار بود که ایران، روحِ جهانی بی ­روح باشد. متأسفانه مسیر حوادث به نحوی پیش رفت که چنین امری متحقق نشد، اما من امیدوارم که در آینده خرد ایرانی به نحوی بازسازی شود که بتواند روح این جهان بی روح باشد، اما این چیزی بیش از حدیث آرزومندی و امید اینجانب نیست. به خوبی آگاهم که تاریخ، امری بشرمحور و سوبژه ­محور نیست و تاریخ از برنامه‌­ها، طرح ها و پروژه‌­های نظری و عملی ما تبعیت نمی­‌کند. تاریخ امری ولونتاریستیک و اراده‌گرایانه نیست. تاریخ همواره از امکاناتی ناشناخته و پیش‌­بینی ناپذیر برخوردار است. لذا من نمی ­توانم بگویم که آینده این گفتمان چگونه خواهد بود اما می توانم بگویم که به قول حافظ:

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌­اند                  

کس به میدان در نمی­‌آید سواران را چه شد؟

عبدالکریمی در پایان گفت: در مقام یک «سوبژه ایرانی» در حد بضاعت تاریخی خویش کوشیده‌­ام تا با استمداد از اندیشه‌­های برخی از بزرگ ترین متفکران دوره معاصر و با تکیه بر سنت و مآثر حِکمی و تاریخی خویش گفتمانی را مطرح کرده، از آن دفاع کنم. امیدوارم که توفیق همراه باشد تا این گفتمان در آینده بسط بیشتری پیدا کند. اگر توفیق همراه نباشد این گفتمان نیز به مانند خیل انبوه گفتمان­‌های دیگر دولتی مستعجل و فاقد اثرگذاری تاریخی خواهد بود. نیز به قول حافظ بزرگ:

قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام

تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد؟