حمید رحمتی هنرمند نقاشی که به تازگی نمایشگاه آثارش در گالری آریا برپا بود در گفتگو با خبرنگار مهر درباره علایق هنری خود و بازخوردها نسبت به نمایشگاه اخیرش با عنوان «بدون شرح» گفت: من با نقدها و تفصیلهای بازدیدکنندگان، مضامین کارهایم را دوباره کشف میکنم و میتوانم از زوایای نوین به کارهای گذشتهام نگاه کنم. تعابیر تماشاگران حتی آنها که با فضاهای ذهنی من فاصله دارند نشان میدهند که کار هنری، به آیینهای فراروی تک تک ما، این شرایط را بوجود میآورد تا ذهنیت و درونیاتمان را در آن بازتاب دهیم.
رحمتی «خشونت، قدرت و موقعیت زن در دنیای معاصر» را بهعنوان عناصر مسلط بر کارهایش معرفی کرد و در ادامه افزود: اهمیت این موضوع برایم بیش از هر چیز به این دلیل است که سنجه و میزان مدرنیت ما در دنیای امروز و به ویژه در جامعه ما، بسته به تصوری است که از جایگاه و حقوق زن داریم. در طی دو قرنی که از نوسازی و رویارویی ما با جهان مدرن میگذرد، مقام زن خط قاطعی را میان نیروهای پیشرو و مدافعان نظام کهن اجتماعی ترسیم کرده است، اگرچه طرفداران نظام مردسالارانه هنوز هم بعد از گذشت دویست سال از زنان طبقات مختلف انتظار دارند که «بیرق عقاید آنان» را بر تن خود حمل کنند.
وی درباره بهرهگیری از اساطیر در تابلوهایش تصریح کرد: جنگ و خشونت و به ویژه خشونت علیه زنان موضوعی محدود به یک کشور یا فرهنگ نیست. ریشههای این موضوع به روزگاران پیش از تاریخ و به اساطیر و داستانهای کهن بازمیگردد. همین امر دلیل استفاده عناصری از اساطیر شرق و غرب و به ویژه یونان، ایران و هند باستان مثل «پاریس»، «هلن» و «مدوسا» است که در کنار چهرههای مینیاتوری و نقاشی عامیانه زند و قاجار جای گرفته است.
این هنرمند نمایشگاه اخیر خود را قیاس زندگی با نقشهای حماسی یک تئاتر باستانی دانست و تصریح کرد: در این آثار گویا تصاویر شخصیتهای اساطیری، با فیگورهای درهم تنیدهای به تصویر درآمده است که در میان انبوهی از نقابها و نقشهای تحمیلی گرفتار آمدهاند و با تحمل رنج عمیقی که گویی تقدیر ناگزیرشان است، به جستوجوی راهی برای برونرفت از موقعیت سخت و تراژیک خود هستند.
وی در پایان گفت: سبک و قالب نقاشیهایم به مکتب و گرایش خاصی محدود نمیشود. واقعگرایی اجتماعی در شکل مدرن آن نزدیکترین تعبیری است که از زبان تماشاگران کارهایم در اشاره به سبک غالب در تابلوهایم شنیدهام. بدیهی است که هیچ نقاش نوآوری کار خود را به سبکهای از پیش تعیین شده محدود نمیکند که اگر چنین میبود خلاقیت معنایی نداشت و حاصل کار از بازتولید سبکهای موجود فراتر نمیرفت.