افرادی که تجربه قرار گرفتن در بحران و یا حادثه های تروماتیک را دارند تا مدت ها دامنه وسیعی از عکس العمل های روانی همچون افسردگی و کابوس های شبانه را نشان می دهند. یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۶ (۱۲ نوامبر ۲۰۱۷) زلزه ای با قدرت ۷٫۳ ریشتر بخش وسیعی از استان کرمانشاه در غرب ایران را لرزاند. در پی وقوع این زلزله ۶۲۰ نفر کشته، ۹ هزار و ۳۸۸ نفر زخمی و حدود ۷۰ هزار نفر بیخانمان شدند. اکنون با گذشت نزدیک به یک سال از این زلزله هولناک، بازماندگان این حادثه، آسیب های شدید روانی را در پی مرگ عزیزان، تخریب منزل، از بین رفتن دارایی ها و ... تجربه می کنند. داستان ناتمام زندگی روایتگر افرادی است که در زلزله سال گذشته عزیزان خود را از دست داده اند و باید با عبور از همه سختی ها و مشکلات به زندگی خود ادامه دهند.
این مجموعه پرتره هایی است از تعدادی از خانواده های زلزله زده در محلی که عزیزان خود را از دست داده اند.
داستان ناتمام زندگی
: سارا بیگی سی ساله است همسر خود را در زلزله بیست و یکم آبانماه 1396 در کرمانشاه از دست داده است.سارا دو فرزند کوچک دارد که در حال حاضر با او زندگی میکنند.سارا در توضیح آنشب میگوید اینقدر سخت بر او گذشته که احساس میکرده که آنشب آخر دنیااست.سارا اینقدر در شوک حادثه بوده و شرایط سخت آنروزها که به هیچ عنوان درکی از فوت همسر و تنهایی خود نداشته است اما پس از مدتی که از حادثه میگذرد و شرایط کمی به حالت عادی برمیگردد تازه او متوجه میشود که چه اتفاق برای اوافتاده است
داستان ناتمام زندگی
مهر علی زمانی خواه چهل و دو ساله که در شب حادثه زلزله کرمانشاه همسر خود فاطمه گرجاری و پسر خود آرمین را از دست داده است.
او در شب حادثه در منزل نبوده است و هنگامی که به خانه برمیگردد با پیکر همسر و فرزند 13 ساله خود مواجه میشود مهر علی میگوید از زمانی که با جسد بیجان همسر و فرزندش روبرو شده است هر شب دچار کابوسهای تلخ میشود و از آنروز تا بحال نتوانسته خواب راحتی داشته باشد. او تنها شده و این ضایعه روحی او را هر روز تنها تر میکند
داستان ناتمام زندگی
ایرج زمانی خواه چهل ساله که در شب حادثه زلزله همسر خود گوهر نجفی و دو فرزند خود سانیا و ارشیا را ازدست داده است.او در شب حادثه زلزله برای کارگری به کرمانشاه رفته بود و در منزل نبود و وقتی برمیگردد به خانه ای ویران شده و جسد همسر و فرزندانش که از زیر آور بیرون آورده شده بودند مواجه میشود.ایرج وقتی از او میپرسم که الان چه چیزی به تو کمک میکند تنها سوکت میکند و آرام میگوید از این دنیا هیچ نمیخواهم جز بازگشت همسر و فرزندانم
داستان ناتمام زندگی
مبینا دختر هشت ساله ای است که در زلزله کرمانشاه مادر و دو برادر خود را از دست داده است.او پس از این حادثه دچار بحران افسردگی شدید شده است او می گوید هر شب خواب مادرش را می بیند که او را دلداری میدهد و او را نوازش میکند
جمال نجفی چهل و یک ساله و فریبا والی زاده سی و پنج ساله پدر و مادری هستند که در شب حادثه دخترشان هستی را از دست دادند. درشب حادثه زلزله آنها در منزل بودند وقتی که زلزله اتفاق میافتد آنها در زیر آوار گرفتار می شوند جمال میگوید دستش به دخترش نرسید تا بتواند اورا نجات دهد. سرش را پایین می اندازد و آرام گریه میکند جامال میگوید حتی طاقت زندگی ندارد و از لحاظ روحی به شدت آسیب دیده است
ژنیا قادری ( 7 ساله، دانش آموز) ، کژال قادری (15 ساله، دانش اموز) ، فائزه قادری (18 ساله ، خانه دار) ، شرمین قادری ( 20 ساله، خانه دار) ، محمد قادری ( 10 ساله، دانش اموز) و زینب قادری (44 ساله، خانه دار) خانواده ای هستند که در حادثه زلزله کرمانشاه پدر خود را از دست داده اند و با مشکلات بسیاری روبرو هستند.
خاور بوچانی ( 60 ساله، خانه دار) در حادثه زلزله پسر خود ابوالفضل کشتمن (30 ساله) ،عروسش طوبی باپیری (25 ساله) و نوه اش احسان هشت ماهه را از دست داده است. خاور با فرزندش زندگی می کرده است و الان تنها شده است و به تنهایی زندگی می کند
: رئوف سهرابی (35 ساله، ساله کشاورز) ، فریده پلانی ( 26 ساله، خانه دار) و چرو سهرابی (5 ساله) خانواده ای هستند که در حادثه زلزله فرزند خردسال خود عمر سهرابی را از دست داده اند.رئوف ساعت های زیادی از روز را تنها میگذراند و شب ها با خواب هولناک زلزله و اتفاق های آنشب از خواب بیدار می شود و دیگر نمی توانم بخوابد.
: زانا حسینی قادری (8 ساله، دانش آموز) در حادثه زلزله پدر ، مادر و خواهر خود را از دست داده وخود او نیز ساعت ها در زیر آوار گرفتار بوده است.
این کودک هشت ساله در پی شوک شدید ناشی از حادثه زلزله هنوز هم به سختی حرف بزند .وقتی از زانا در مورد خانواده اش سوال میکنم سکوت می کند ودر پاسخ به سئوال «دلت برای خانواده ات تنگ نشده؟» می گوید نه .
داستان ناتمام زندگی
داستان ناتمام زندگی
: صدرا ویسی (7 ساله، دانش آموز) ، نادر ویسی (38 ساله، کارگر) ، پرستو رضایی 30 ساله، خانه دار) و یارسن ویسی (70 ساله، بازنشسته)، خانواده ای که در زلزله کسری هشت ساله و لیمو خانلری 60 ساله را از دست داده اند.
داستان ناتمام زندگی
داستان ناتمام زندگی
داستان ناتمام زندگی
ناصری رضایی (38 ساله، خانه دار) و دو دخترش به نام های کوثر 13 ساله و سحر 14 ساله دارد که هردو دانش آموز هستند که با مادر خود زندگی میکنند آنها در حادثه زلزله کرمانشاه پدر خود را از دست داده اند.او می گوید از لحاظ روحی به شدت صدمه دیده و مدام دارو های آرام بخش مصرف میکند تا بتواند زندگی کند از شب حادثه کابوس های شبانه دست از سر او بر نمیدارد.
داستان ناتمام زندگی
داستان ناتمام زندگی
پرستو یاری بیست و سه ساله و همسرش آرمان نجفی بیست و هشت ساله که در شب حادثه نیکا فرزند خردسال خود را از دست داده اند و آرمان دچار ضایعه نخایی شده است.پرستو به سختی در مورد آن شب سخن میگوید و یاداوری آن لحظه ها آزارش میدهد هر بار که به یاد کودکش می افتد اشک از چشمانش جاری میشود پرستو میگوید بعد مرگ فرزندش احساس میکند که دیگر زنده نیست و زندگی نمیکند او به شدت دچار افسردگی شده است.او میگوید شرایط مالی سختی بعد از زلزله به آنها وارد شده است اما آسیب روانی که به او و همسرش وارد شده به هیچ عنوان قابل جبران نیست.
شب که می شود تاریکی شهر را فرا میگیرد و چراغ های خانه های نیمه کاره و کانکس ها که خانواده های بجای مانده از بحران زلزله در آنها زندگی میکنند سو سو میزند. از بالا که به شهر نگاه میکنم تنها چرا غ ها و نور ها نمایان است اما در دل این شهر هزار داستان در جریان است داستانهای که روایتگر عزیزانی هستند که زیر آوارها ماندند و جان خود را از دست داده اند