به گزارش خبرنگار مهر، بیست و پنجم آبان ماه سالروز درگذشت علامه محمدتقی جعفری است. فردی که در حوزه های فقه، فلسفه، کلام، فلسفه مضاف، فلسفه غرب و... صاحب آثار فراوانی است. به این بهانه با منوچهر صدوقی سها پژوهشگر حکمت، فلسفه و عرفان، در مورد سنت فکری علامه جعفری به گفتگو نشستیم.
منوچهر صدوقی سها در مورد ابعاد علمی علامه جعفری به خبرنگار مهر گفت: در ابتدا باید این نکته را عرض کنم که بنده هیج تعصبی نسبت به ایشان و غیر ایشان و حتی نسبت به خودم –هم- ندارم. اگر مطالبی را درباره ایشان می گویم مطلقاً ربطی به عواطف و علاقه شخصی ندارد، بلکه عینی نگری محض است. به عقیده من، مرحوم آقای جعفری به علم حضوری رسیده بود. برای این سخن هم دلیل دارم. ایشان از علم حصولی گذشته بودند و به ساحت علم حضوری رسیده بودند. خاطره ای از ایشان در این باره دارم و از نزدیک هم شاهد این موضوع بوده ام.
این پژوهشگر و مدرس فلسفه و حکمت اسلامی افزود: ایام عید نوروز بود. زمانی که منزل ایشان در میدان خراسان بود. عصر بود و اطلاع دادند که دو نفر به داخل کتابخانه شخصی او آمده اند. ایشان به من گفتند تو برو و از آن ها پذیرایی کن تا من هم بیایم. این دو نفر استاد فیزیک در دانشکده فنی دانشگاه تهران بودند. یکی از آن ها مسن تر بود و دیگری جوان تر. نشستند؛ علامه هم آمدند و صحبت آغاز شد. در میان بحث آن ها خودم هم مجذوب شده بودم، با این که فیزیک نمی دانستم و مباحثشان را متوجه نمی شدم.
او اضافه کرد: یک دفعه به خودم آمدم و دیدم که مرحوم آقای جعفری نشسته اند و همین طور مطالب از ایشان سرازیر می شود. آن دو نفر که استاد فیزیک بودند؛ مبهوت دهان استاد! فقط یادم می آید که بحث پیرامون «فوتون» بود. این دو استاد با شدّت و حدّت مجذوب سخنان استاد درباره فیزیک بودند. چطور می شود که انسانی که نه در زمینه فیزیک تحصیلاتی دارد و نه کارش در این حوزه است و نه کسی از او انتظار دارد که ورودی به این علم داشته باشد؛ با آن اشراف و تسلط به کیفیتی همانند سرازیر شدن یک چشمه و آبشار، این مطالب از دهان این مرد راجع به بحث فوتون بیرون بیاید و این دو استاد فیزیک هم مبهوت و حیران بمانند.
منوچهر صدوقی سها سپس عنوان کرد: من این مسئله را این طور متوجه می شوم که قطعاً جز از طریق وصول به علم حضوری و بالاتر از آن، یعنی شهود، این اتفاق رخ نمی دهد. اگر کسی این حقایق را «شهود» نکرده باشد، نمی تواند به این صورت سخن بگوید. من فکر می کنم ایشان با عنایت حق تعالی به این ساحت رسیده بودند. وقتی ایشان درباره یک مطلبی در حوزه فیزیک که مسأله خودشان هم نیست این گونه سخن می گوید و تسلط دارد، در مسایل فلسفی و عرفانی که فن خودش است هم معلوم است که اوضاع از چه قرار خواهد بود.
صدوقی سها پیرامون رسیدن به این مرحله از شهود و علم حضوری نیز گفت: ورود به این ساحت و قدم گذاشتن در این مسیر جز به عنایات حق تعالی امکان پذیر نیست. این گونه امور، حصولی نیست، بلکه عنایت حق را می خواهد و اعطایی است.
ای بی خبر از سوخته و سوختنی/ عشق آمدنی بود نه آموختنی
وی همچنین گفت: انسان خواهی و انسان دوستی ایشان را بسیار دوست می داشتم. شهادت شرعی می دهم که ایشان به صورت بسیار واقعی و سلوکی انسان دوست بود. قبل از انقلاب حدود سال ۵۶ بود؛ در فصل تابستان و در همان منزل میدان خراسان؛ اوایل مغرب بود و دیدم در خانه جنب و جوش و رفت و آمد است. متوجه شدم یکی از دختران ایشان بیرون رفته بودند، دختر کم سن و سالی را در خیابان در کنار کیوسک روزنامه فروشی می بینند و آن دختر به صبیه آقای جعفری می گوید مجله زن روز کجاست؟ دختر آقای جعفری می گوید برای چه می خواهی و آن دختر کم سن و سال پاسخ می دهد که من از خانه مان فرار کرده ام. او آن دختر را با زبان و لطایف الحیل به خانه خودشان آورده بود و نزد آقای جعفری برده بود.
صدوقی سها در ادامه گفت: جنب و جوش در خانه به این دلیل بود که ایشان اصرار داشتند این دختر را به خانه اش برگردانند و او قبول نمی کرد. بعد از صحبت های بسیار ساعت به حدود ۱۰ شب رسید. بالاخره دخترک راضی به این شد که به خانه باز گردد. خانه او در قرچک ورامین بود. آقای جعفری به من گفتند که او را به خانه اش برسانم. در حال آماده شدن برای رفتن بودیم که گفتند خودم هم می آیم. با این که ایشان همیشه حدود ساعت ۱۰ شب می خوابیدند.
او اضافه کرد: با هم از تهران به قرچک رفتیم و دختر را به پدرش رساندیم. ایشان به پدر دختر گفتند اگر داستان ازدواجی برای دخترتان پیش آمد من را هم خبر کنید تا اگر کمکی لازم بود، انجام دهم. خیلی مهم است که یک انسانی با این شخصیت و جایگاه علمی و اجتماعی این قدر انسان دوست باشد که چنین حرکتی انجام دهد. یکی از امتیازات مهم آقای جعفری قطعاً انسانیت و انسان دوستی ایشان بود.
صدوقی سها در پایان با انتقاد از وضعیت فعلی نظام دانشگاهی ایران نیز اظهار کرد: درحال حاضر در دانشگاه های ما انتظار پیدایش امثال ایشان نه تنها نیست بلکه اوضاع خیلی اسف انگیز تر از این حرف هاست. در کلاس دکتری عرفان نظری می گویم، حد، جنس و فصل اما با تعجب مرا نگاه می کنند. در صورتی که این بحث معادل بابا نان داد در کلاس اول ابتدایی است. با کمال تأسف اصلاً تعابیر حد، جنس و فصل به گوش دانشجوی دکتری عرفان نرسیده است. نظام آموزشی دانشگاهی ما باید از اساس و پایه اصلاح شود.
او سپس عنوان کرد: با علوم دقیقه کاری ندارم؛ اما در علوم انسانی با فاجعه مواجه هستیم. اگر ۲۰ سال بعد این دانشجویان می خواهند استاد شوند و درس بگویند نمی دانم چه خواهد شد. کاغذپرستی معضل اصلی ماست. به دست آوردن یک تکه کاغذ به نام فوق لیسانس، دکتری و ... تمام هم و غم دانشجویان ما شده است. تا این کاغذپرستی وجود دارد، ماجرا از همین قرار است که امروز می بینیم. از طرفی معلوم نیست چرا دارنده لیسانس گرافیک باید بنشیند بر سر کلاس فوق لیسانس عرفان؟ یا فوق لیسانس حسابداری بنشیند بر سر کلاس دکتری عرفان نظری؟ برای این معضلات باید فکری کرد.