دکتر رضا داوری‌اردکانی که این روزها به عنوان خادم کتاب برایش مراسم تجلیل می‌گیرند، به حق دارای دغدغه‌هایی بس بزرگ و ارزشمند است. هیچگاه کسی نتوانسته به نزدش برود و از او دغدغه طلب نکند.

به گزارش خبرنگار مهر، محمد میلانی بناب، نویسنده، مترجم و پژوهشگر حوزه‌های فلسفه و ادبیات و مترجم کتاب‌هایی چون «بودریار و هزاره»، «ویتگنشتاین: متفکر زمان و زبان» به بهانه تجلیل از دکتر رضا داوری اردکانی به عنوان خادم کتاب یادداشتی را برای سرویس فرهنگ خبرگزاری مهر ارسال کرده است. متن کامل این یادداشت را در ادامه مطالعه خواهید کرد:

سال ۱۳۹۷ به بهانه ویژه نامه نوروزی یکی از روزنامه‌ها به همراه دونفر از دوستان به دیدار دکتر رضاداوری  رفتیم. اگرچه دیدار شخص بنده دیدار اولین نبود مقدمه دکتر را بر یکی از کتاب‌ها و چاپ چندین مقاله و مصاحبه را در کارنامه ارتباطم با ایشان داشتم، اما باز بنای فاخر استقبال از میهمان در منش دکتر به هیچ عنوان تغییر نکرده بود. همچنان احساس شأن و شخصیت می‌کردی. چیزی که آن روزها برای بنده و امثال بنده تنها برخورد احترام‌آمیز بود. چرا که از سوی مدعیان اصالت و فکر و فرهنگ به اندازه کافی اهانت و دشنام دیده و شنیده بودیم.

در میان گفت‌وگو که دیگر ماهیت جدی به خودش گرفته بود یکی از دوستان باز پرسش همیشگیِ نسبت داوری با فردید را طرح کرد. نه می‌توانستم مانع شوم و نه درعین حال از دکتر بخواهم که اگر نمی‌خواهند پاسخ ندهند. نشد! اما دیدم که داوری دست بر پیشانی گذاشت و برای لحظه‌ای چشم‌هایش را بست. وقتی چشمهایش را باز کرد، در صورتش تمامی آنچه را خواندم و دیدم که سال‌ها بود در گویی حق وی شده و هم نسبت‌های بی‌معنی و حتی غیرمرتبطی به وی بسته شده بود. نگاه داوری می‌گفت: من شاگرد احمد فردید بودم. افتخار هم می‌کنم. اما من نه فردیدی هستم و نه با جریان‌هایی که فقط جریانند و هیچ خدماتی برای اعتلای فرهنگ این مرز و بوم نکرده‌اند ارتباطی ندارم. از من بپرسید هرآنچه را که دغدغه این روزهای جامعه فکری و فرهنگی و فلسفی من است. از من بپرسید همه آنچه را که دراین سال‌ها نسبت من با دغدغه‌های جامعه‌ام است.

این صدای درونی دکتر رضا داوری آنچنان برایم مشهود و عینی قابل حس و درک بود که هرگز نمونه‌اش را در جایی دیگر تجربه نکرده‌ام. همین است. دکتر رضا داوری‌اردکانی که این روزها به عنوان خادم کتاب برایش مراسم تجلیل می‌گیرند، به حق دارای دغدغه‌هایی بس بزرگ و ارزشمند است. هیچگاه کسی نتوانسته به نزدش برود و از او دغدغه طلب نکند. به قول یکی از نزدیکان وی، آنچنان روایت‌ها، دانسته‌ها در وی وجود دارند که فقط منحصر به وجود خود ایشان است. او را اگرچه در طول این سالها فیلسوف فرهنگ، فیلسوف گفت‌وگو، فیلسوف ما، و ... در این عناوین آخری خادم کتاب نامیده‌اند اما به واقع هیچکدام بیانگر همه دغدغه‌ها و خواسته‌های فکری رضا داوری نبوده و نمی‌تواند باشد.

 او سمبل و نمونه بارز دغدغه‌ها، دلنگرانی‌ها،چالش‌ها و بذر اندیشه‌های مستقبل ایران است. درد امروز ما و عامل این همه ناملایمات و کج‌ورزی‌های روزگار بالجمله در نبود خرد جمعی و فقدان روحیه رجعت به فرهنگ و تمدن اصیل ایرانی است. آنهایی که با من هم‌عقیده باشند بدون شک باز همسو خواهند بود که رجوع به آثار و فکر داوری بیانگر همه این دردها است و بالطبع هیچکدام از متفکران ما تابه امروز اینچنین ذومراتب درد و نبود ریشه‌های اصیل خردباوری و خردگرایی را در ساختار اجتماعی‌مان به سوگ ننشسته است. همسو شدن با وی فریاد و طغیان دربرابر این رخوت و ایستایی فرهنگی را در وجود آدمی بیدار می‌کند. اما هنوز آنچنان که باید این مهم تحقق پیدا ‌نکرده است. داوری را باید لحظه‌ای آرام نگذاشت باید همچون دانشجویی سمج و سالک فرهنگی همیشه دلنگران از بیم تحقق فاجعه‌ای بزرگ مدام در جستجویش بود و در هربار یافتن از او خواست که برای این دردها چاره‌ای اقامه کند. اگر از در راه ندهد باید از پنجره و سقف بروی وارد آمد. اینچنین اگر نیست، پس هنوز داوری درک نشده است و درکمال تأسف، باشدکه دو نسل بعد از ما او را بیابند و قدرش بدانند. چرا که گویا هنوز خیانت و خیانتکاری‌ها کم نیستند و بنا نیست سری دراین دیار به سامان بیاید.

مدتی پیش بزرگی کاذب از افتخاراتش می‌گفت که در مجله وزین نامه فرهنگ که روزگاری به مدیریت و نظارت دکتر داوری هرفصل به چاپ می‌رسید و  چشم دل و جان فرهنگ این دیار را روشن می‌کرد، در جایی تقلبی کردم و باعث شدم تا نوشته‌ام به چاپ برسد و القصه که چه بسیار از فواید این اعتبار بهره بردم. یادم رفت به وی بگویم تا امثال شما دروغین بزرگ شده‌ها باشید و جولان بدهید، دکتر داوری‌ها در خلوت و سکوت پنهان از این بدعهدی‌ها و خیانتکاریها باشند بهتر است. پس به احترام دکتر رضا داوری اردکانی، ننگ بربی‌دغدغه‌های این ملک و فرهنگ باد.