رمان «رزونانس» نوشته محمدرضا ایدرم توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «رزونانس» نوشته محمدرضا ایدرم به تازگی توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب یکی از عناوین مجموعه «ادبیات ژانری» است که این ناشر چندی است انتشارش را در دستور کار قرار داده است.

ایدرم پیش از این کتاب، در قالب مجموعه عناوین «ادبیات ژانری» رمان «ما و را:سلسله جنایت‌های بین‌ کهکشانی» را نوشته که چهارمین عنوان این مجموعه بود. «گریخته»، «خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی» و «ما و را» دیگر عناوین مجموعه «ادبیات ژانری» هستند که پیدایش چاپ می‌کند.

داستان این رمان از این قرار است: دانشمندی بهنام اسرافیل تقی اف به اسناد مهمی دست یافته که ثابت می‌کند کل تاریخ و هرآنچه ما خاطره می‌پنداریم، واقعی نیست؛ بلکه همگی شبکه ای ساختگی از اطلاعات است که به دست سایه ها ساخته شده است.
در این رمان، داستان از بین رفتن و محو شدن یک دنیا را در لابه لای نامه هایی که خانواده‌ی تقی اف برای هم نوشته اند و خاطرات یک شورشی به نام رشید خان را می بینیم.
«بی اختیار منقبض می‌شوم و مجنون وار  خیره می‌مانم به تبریز. خیابان ها، عمارت ها، باغ ها، تفریحگاه ها، سینماها. مطمئن نیستمکه این شهر اصلا تبریز باشد. خانه ها عبارتند ازدیوارهای گلی تیرگون و بی‌پنجره. پشت سپیدارها چند کس می‌بینمکه خشک مانده. شهر بالکل دیوانه شده. همه فراموش کرده اندکه قبلا مثلا چند ماه پیش چه کسی بوده اند. کودکان مفلوک شبح وار به دنبال هر صدایی می‌افتند. زیباترین نقطه های شهر سوخته اند. انگار که چشم های تبریز را در آورده اند.»

عناوین بخش‌های مختلف این داستان عبارت‌اند از:

حکایت لحظه رزونانس در رشت پایین، آخرین دست‌نوشته همسر اسرافیل تقی‌اف _ هیچ اشاره‌ای به سقط جنین آخر نکرده، یادداشت فرزند اسرافیل تقی‌اف بعد از الکتروتراپی سوم، نقد سردبیر AZP Fizika بر کتاب آخر اسرافیل تقی‌اف، بیپتدالذدموم دتپووپتاپنن، یادداشت‌های اسرافیل تقی‌اف اول در مقدمه کتابش، Condition Free-Free، Condition Free-Fixed، Condition Fixed-Fixed، تغییر وضعیت یک بیمار پسودوسیز شدید غیرقابل علاج با عمل لوبوتومی در بیمارستان اکونرمال، راپرت کاپیتان قزاق از رزونانس - اداره بریگاد سواره قزاق.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

مطمئن نیستم که این شهر اصلا تبریز باشد. خانه‌ها عبارتند از دیوارهای گلی تیره‌گون و بی‌پنجره. پشت سپیدارها چند کس می‌بینم که گوشه‌ای خشک مانده. شهر بالکل دیوانه شده. همه فراموش کرده‌اند که قبلا (مثلا دو ماه پیش) چه کسی بوده‌اند. کودکان مفلوک شبح‌وار به دنبال هر صدایی می‌افتند. زیباترین نقطه‌های شهر سوخته‌اند. انگار که چشم‌های تبریز را درآورده‌اند.

همه‌ جا زیر غرش توپ‌ها و صفیر گلوله‌ها. مسافران با هم می‌جنگند. اشباح. تا دلت بخواهد هرج و مرج است. پشت بازار در یک خانه پناه گرفتم. پیرمردی که زخمی شده بود می‌خواست با من نزع کند. زنش هم از ناحیه سر و پشت به سختی مجروح شده بود. گفتند پسرشان با قداره حمله کرده و خواسته پیرمرد را بدزدد ولی زن برای حمایت جلو می‌رود و هر دو مجروح می‌شوند. مرد همان روز مرد ولی پیرزن اصلا ناراحت نشد. چون فراموش کرد که خودش کیست. پسرش کیست. ربطش به جنازه چیست.

هر کسی (هر شیطانی هر ابلیسی هر ابرقدرتی) که این بلا را سر مردم آورده قطعا یک هنرمند بوده. این‌طور  که من می‌بینم یک مکانیزم واضحی وجود دارد که با فلاکت قبلی مردم تبدیل به این کمدی کریه می‌شود.

این کتاب با ۱۰۸ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۴ هزار تومان منتشر شده است.

برچسب‌ها