رییس اتحادیه نقاشان بلاروس که این روزها در موزه ملی هنر این کشور نمایشگاه نقاشی برپا کرده، درباره روند تجربیات خود و نگاهش به شعر و نقاشی سخن گفت.

به گزارش خبرگزاری مهر، گرچه موقعیت شغلی ریگور سیتنیتسا را موظف به ارزیابی بی طرفانه و عینی روند هنر معاصر می کند اما او در فضای کارگاهش وظایف شغلی اش را بعنوان رییس اتحادیه نقاشان بلاروس کنار می‌گذارد و آثار تجسمی با تاثیراتی عمیق را بدون توجه به تصویر واقعی خلق می کند و از بسیاری از احساسات پنهان رونمایی می کند. نتایج مطالعات و تحقیقات گذشته و جدید او درباره واقعیت را اکنون می‌توانیم در نمایشگاه «توک» در موزه ملی هنر که به ۶۰ سالگی آقای سیتنیتسا اختصاص یافته مشاهده کنیم.

نمایشگاه «توک» شامل ۲ طرح ادبی و هنری این هنرمند می شود و علاوه بر آثار نقاشی، اولین کتاب اشعار هنرمند را که امسال (سال ۲۰۱۸ میلادی) با همراهی گروه موسیقی «پالاتس» و همنوازی اعضای گروه «کلاسیک ـ آوانگارد (هنرمند پیشرو)» در فیلارمونی دولتی بلاروس ارائه شد نیز شامل می شود.

اکنون وقت آن رسیده است که با گریگوری سیتنیتسا صحبتی داشته باشیم البته نه درباره رویدادهای اتحادیه، بلکه با خودش آشنا شویم.

*آیا نقاشی های شما واقعیت دارند؟ آنها شباهت زیادی به رویاهایی درباره سالخوردگان یا خانه های اجدادی دارند، اینها خاطراتتان هستند؟

-همه چیز کاملا واقعی است. بدون داشتن موضوع و ماهیت واقعی برای خلق اثر، من هیچ کاری را شروع نمی کنم. دیوارها را برای نقاشی اتفاقی پیدا می کنم اما انگار دیوارهای خودم را از دور می بینم و ساختاری را بدست می آورم که به من اجازه خلق یک هنر واقعی را می دهد.

*اجازه دهید یک سوال دیگر از طرف یک آماتور هنر بپرسم. رنگهای زیادی در هر کارتان به چشم می آید، شما در هر اثر از چند رنگ استفاده می کنید؟

معمولا ۲ مداد رنگی و ۲ مداد ساده استفاده می کنم. من در کارهایم مینیمالیسم را حفظ می کنم و خواسته های زیادی از خودم دارم. برعکس اشعارم، شاید به همین دلیل آگاهانه در کتابهایم از هیچ تصویری استفاده نکردم. البته می توانم بگویم که تقاضاهایم از اشعارم کم نیست، قالب متن ها باید کاملا مطلوب باشد، ریتم، مفهوم و معنا، انرژی و وزن کلمه باید ایده ال باشد.

*اولین اشعار خود را به یاد دارید؟

-در سال ۱۹۹۵ من کنار پارک چلوسکینتسوف رد می شدم...

*اتفاقا خیلی از افراد در جوانی شروع به قافیه بندی می کنند.

-من هم با دیگران تفاوتی نداشتم، در دوران مدرسه اشعار از من فوران می کردند. آن زمان به سراییدن و شعر اعتیاد پیدا کرده بودم. حتی امروز اگر پایش بیافتد می توانم اشعار شاعران مختلف را پنج ساعتی بخوانم.

*با کی شروع می کنید؟

-بسیار هستند، از بارادولین، کاراتکویچ، بونین، پاسترناک، یفتوشنکا؛ شاعران مورد علاقه من زیاد هستند.

در رابطه با آثار خودم می توانم بگویم، در ابتدا تقلید می کردم، من خیلی زود متولی یسنین و یفتوشنکا شدم، حتی اشعار تقلیدی را در روزنامه ها چاپ می کردم. در سال ۱۹۸۶ زمانی که تمام خلاقیتم بلاروسی شده بود اما مهارت های شاعرانه ام روسی مانده بود، من خودم را از سرودن منع کردم و تا ۴۰ سالگی فقط یک نقاش از خود ساختم. مسلما حس شعر از من دور نشد و بیمار ترجمه شدم. حتی آثار سخت را ترجمه می کردم، تا زمانم  فرا رسید، در سال ۱۹۹۵ وقتی از طریق پارک چلوسکینتسوف به مدرسه آخرمچیک «پارنات» می رفتم، به طور ناگهانی اولین شعرم را یافتم (سرودم)، از آن زمان به سرودن ادامه دادم. 

*همکارتان، آقای آندری کاوالچوک، رئیس اتحادیه نقاشان روسیه، معتقد است، فعال ترین هنرمندان از روستا هستند. اکثریت هنرمندان ما که نامشان بر سر زبان هاست از جمله شما.

-من به استعداد اعتقاد دارم و اینکه می دانم هرکس ذات خاص کاری را دارد. نمیدانم چرا اما من حتی در ۵ سالگی می دانستم نقاش می شوم و گزینه دیگری امکان ندارد.

*از کامپیوتر استفاده نمی کنید؟

-بلد نیستم و فقط روی کاغذ کار می کنم. تا به حال تقریبا دو داستان کوتاه و بلند را تکمیل کرده ام. یکی داستان ۱۰۰ ساله خانواده مان هست که یک رمان شده است و در اول سال نیز خیلی غیره منتظره یک داستان فلسفی نوشتم و یکی پس از دیگری به نوشتن همچنان ادامه می دهم.

*امیدوارید بر اساس آثارتان نمایشی در تئاتر کوپالوفسکی داشته باشید؟

-نه اینکه خیلی امید دارم، اما امیدوارم، چرا که نه! صحنه مناسبی در تئاتر یانکا کوپالا وجود دارد، اجرای داستان من هم همزمان در ۵ مرحله است. آخر سر هم، دوستان و همکلاسیان سابق من آنجا کار می کنند. به هر حال، نام داستان اول کمی تحریک آمیز است «ارمیتاژ را آتش بزن»؛ نام دومی «قالب ابدیت» است که در آن سعی داشته ام با رعایت روند هنر معاصر درباره این موضوع بحث کنم.