سلیمی نمین می‌گوید:زمان هاشمی ما با۱۰سال تاخیر می‌توانستیم به فسادها بپردازیم.در زمان خاتمی با ۲سال تاخیر، در دوره احمدی نژاد در روز پس ازکنار رفتنش و اکنون در زمان حضور روحانی نقدش می‌کنیم.

خبرگزاری مهر، سرویس فرهنگ ــ عباس سلیمی نمین در قسمت نخست این گفت‌وگو از برخی آفات دامن‌گیر جمهوری اسلامی ایران صحبت کرد و از نبود عدالت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در برخی از وجوه حکومتی گفت. به باور او اما فساد در کشور سیستماتیک نیست و به همین دلیل برخی صاحبان قدرت و اهالی سیاست به صورت شبکه‌ای ایجاد فساد می‌کنند. سلیمی نمین یکی از آفات جمهوری اسلامی را نیز تمرکز قدرت در نسل اول انقلابیون خواند.

اینک در بخش دوم این گفت‌وگو او از بی‌عدالتی در روند انتخابات‌ها می‌گوید. سلیمی نمین با تمام انتقادهای خود البته اعتقاد دارد که جمهوری اسلامی روندی رو به جلو داشته، چرا که زمانی برخی صاحبان قدرت در کشور از جمله حجت‌الاسلام حسن روحانی رییس جمهور فعلی، قانون اساسی را برای نخبگان دانسته و از تغییر مدام آن به نفع برخی نخبگان سیاسی سخن می‌گفتند و اعتقاد داشتند که مردم شأنیت اداره کشور و رای دادن را ندارند، اما امروزه این صاحبان قدرت جرات بیان چنین تفکراتی را ندارند.

بحث دیگری که دوست داریم با شما مطرح کنیم، تئوریزه کردن عدالت‌خواهی و انقلابی‌گری در رسانه‌های جمهوری اسلامی است. شما از انقلابیونی بودید که در رسانه فعالیت داشتید. پیش‌فرض من این است که ما در این دوران با یک اختگی رسانه‌ای در حوزه تئوریزه کردن انقلابی‌گری و عدالت‌خواهی بویژه در دهه اخیر مواجه هستیم. البته یکی از اثراتش همین دولت‌های نولیبرالی است که خود محافظه‌کاری را عملاً ترویج می‌کنند. در دوره بی‌دغدغه بودن رسانه‌ها در حوزه عدالت رو شدن فساد نیز با موج‌سواری رسانه‌ای یک جریان مواجه می‌شود. مثلا در افشای فساد خاوری جریان سیاسی خاص سعی می‌کند جریان مقابل را بکوبد. در این میان خود مساله عدالت و نابرابری در این رسانه‌های ذبح می‌شود و ما تاکنون نتوانسته‌ایم عدالت طلبی را تئوریزه کنیم. اینکه مردم ما پای عدالت ایستاده و از مسئولان بویژه مسئولان قضایی مطالبه‌گری کنند کمتر رخ داده است. چرا رسانه‌های انقلابی در جمهوری اسلامی به این وضعیت دچار شده‌اند؟

 امروزه بیشتر دعوای قدرت است تا دعوای دفاع از مصالح جامعه و عجیب آنکه می‌گویند اگر ما به قدرت برسیم بهتر می‌توانیم از مصالح جامعه دفاع کنیم. من این ادعاها را صادق نمی‌دانم. وقتی شما در راستای دغدغه‌هایتان به دنبال این باشید که طرف مقابل را برای اثبات خود تخریب کنید معلوم نیست که نتیجه حاصله چیزی به عایدی جامعه اضافه کند. اکنون رقابت بین جریانات سیاسی عمدتا از طریق تخریب است. در این تخریب صرفا یکسری اطلاعات پوچ به جامعه می‌رسد.

مطبوعات امروزه  دچار یاس شده‌اند. آنها بارها تلاش کرده و فسادی را معرفی کردند، اما  نه تنها آنها را مورد تشویق قرار ندادند بلکه به سختی مواخذه‌شان کردند

امروزه رقابت بین جریانات سیاسی، حتی اگر یک جریان خود را به حق برتر بداند رقابت ناسالم و غیر اسلامی است. چرا غیر اسلامی است؟ چون معنای رقابت اسلامی این است که  در ازای هزینه‌ای که برای مردم ایجاد می‌کنید دست مردم را هم پر کنید. انتخابات برای جامعه هزینه‌ دارد. وقتی جامعه برای مدتی تعطیل می‌شود، خدمت‌گزاری به جامعه در ازای این مدت باید بیشتر شده و چیز بیشتری در سبد مردم قرار بگیرد. اشخاص با اثبات خود صرفا میزان، اطلاعات و فرمول‌های مختلف را با برنامه‌ها به مردم ارائه می‌دهند. این برنامه نزد مردم میزان شده و آنها در آینده شما را می‌سنجند که با این برنامه حرکت کرده‌اید یا خیر؟ آن برنامه به مردم در اصل یک راه‌حل برای برون‌رفت از مشکلات است و مردم با گرفتن آن راهی برای رشد خود پیدا می‌کنند و البته با برنامه‌های دیگران نیز گزینه‌های مختلف پیش‌روی‌شان است.

امروزه اما روند انتخابات‌ها در جمهوری اسلامی بی‌عدالتی کامل است، فقط سرمایه سالاری است تا تلاش یک جریان برای اثبات خود و قطعا این روند باید تغییر کند و اگر تغییر نکند ما در ارتباطات با انتخابات عدالتی نخواهیم داشت و این یعنی هدر رفتن سرمایه‌های جامعه. مطبوعات امروزه دچار یاس شده‌اند. آنها بارها تلاش کرده و فسادی را معرفی کردند، اما نه تنها آنها مورد تشویق قرار نگرفتند بلکه به سختی مواخذه‌ شده اند. گویی آنها مرتکب خطا شده بودند. البته این روند فقط به این سال‌ها باز نمی‌گردد. ما در دهه ۶۰ هم گرفتار این مشکلات بودیم.

ما در آن دوران پرونده‌ای را دنبال می‌کردیم که مقام مسئولی که فساد آن پرونده به آنها برمی‌گشت از ما شکایت می‌کرد و جالب اینجا بود که هیات منصفه شکایت آن مقام را وارد ندانسته و پرونده ما را عاری از خطا معرفی می‌کرد. یعنی هیات منصفه رای می‌داد که ما تخلف نکرده‌ایم و تخلف در آن سوی ماجرا یعنی در آن نهاد دولتی یا شبه دولتی بود. متاسفانه پس از اعلام نظر هیات منصفه بر عدم تخلف از سوی روزنامه‌نگار هیچگاه خطای آن مقام دولتی یا مثلا وزیر را پیگیری نمی‌کردند و مدارک تخلف آنها را از روزنامه‌نگار نمی‌خواستند. شاید این روند صرفا ناشی از حس رقابتی باشد که بین برخی با مطبوعات وجود دارد. برخی متاسفانه این تفکر را درباره مطبوعات دارند که خبرنگاران در کار آنها دخالت می‌کنند و تشخیص فساد و متخلفان کار مقام های مسئول است و یک خبرنگار یا روزنامه‌نگار نباید اعلام کنند که فلان وزیر متخلف است. من بارها با مسئولانی صحبت کردم که طرز تلقی‌شان این بود.

قوه قضائیه باید یکی از منابع بالا کشیدن جایگاه خود را مطبوعات بداند. عقلانیت یعنی اینکه قوه قضائیه مطبوعات را چشم‌وچراغ خود بداند و تشویق کند

متاسفانه در برخی مسئولان این اعتقاد وجود دارد که وظیفه خبرنگاران و اهالی رسانه فقط گزارش و انعکاس رای و کارهای ما در زمینه مبارزه با فساد است و نه بیشتر. یعنی اگر ما وزیر یا مقام مسئولی را محاکمه کردیم روزنامه‌ها و رسانه‌ها فقط باید این محاکمه را انعکاس دهند و خودشان حق ندارند بگویند که کسی متخلف است. در حالی که در قانون روند این‌گونه نیست. در قانون صراحتا درج شده که مطبوعات می‌توانند پیش از قوه قضائیه بگویند که فلان فرد متخلف است. بعد شکایتی صورت می‌گیرد اگر نتوانستند اثبات کنند با آن‌ها برخورد می‌شود، اما اگر توانستند اثبات کنند طبیعتاً وظیفه انسانی، ملی و دینی خود را که امربه‌معروف و نهی از منکر است انجام دادند و نزد مردم روسفید هستند.

قوه قضائیه باید یکی از منابع بالا کشیدن جایگاه خود را مطبوعات بداند. عقلانیت یعنی اینکه قوه قضائیه مطبوعات را چشم‌وچراغ خود بداند و تشویق کند.  البته اکنون قوه قضائیه بر اساس دستورات رهبری در این مسیر افتاده است که با این مفاسد برخی از قضات برخورد کند و البته به نظرم این برخوردها قانع کننده نیست. به نظرم اگر قوه قضائیه قصد برخورد جدی با مفاسد را می‌داشت نخستین قدمش باید برخورد با قضات متخلف می‌بود. یعنی برای مبارزه با مفاسد اقتصادی قوه قضاییه ابتدا باید بحث اعدام را از برخی از قضات شروع کند. من این جریان را در فساد دانشگاه آزاد به عینه دیدم و به عنوان تجربه روزنامه‌نگاری‌ام برای شما بیان می‌کنم. در پیگیری پرونده دانشگاه آزاد دقیقا مشاهده کردم و دریافتم که در بسیاری از برنامه‌ها آقای جاسبی کاملا به سعید مرتضوی متکی است. سعید مرتضوی دادستانی بود که می‌توانست همه پرونده‌های جاسبی و دانشگاه آزاد را در مسیری قرار دهد که هیچ زمانی با او برخورد قضایی صورت نگیرد. به همین دلیل هم بود که جاسبی به راحتی تخلف می‌کرد و قوانین را زیر پا می‌گذاشت و فساد شبکه‌ای ایجاد می‌کرد.

امروزه بسیاری از نسل جدید  دغدغه انقلاب و آرمان‌های انقلاب را دارند. در این شرایط که شما بهتر از ما آن را می‌شناسید چه میزانی از بی‌عدالتی و چه مقدار از محدودیت‌ها برای آزادی بیان و مطبوعات وجود دارد؟ کنش انقلابی داشتن برای زنده‌ کردن یا بازسازی آن آرمان‌‎ها چه شکلی باید داشته باشد و نسل جدید انقلابی چه کند تا آن ارزش‌ها دوباره بازسازی شود؟

هر تلاشی برای برای تقویت قانونمندی قطعاً سعادت کشور را تضمین می‌کند. امروز انقلابی بودن و به نفع جامعه گام برداشتن، ارتباط تنگاتنگی با تلاش برای تقویت شفافیت در جامعه دارد. شفافیت هم با قانونمندی شکل می‌گیرد. اینکه بعد از سال‌ها، امروز شستا دارد اعلام می‌کند که ما اعضای هیئت‌مدیره‌ را معرفی می‌کنیم برای کشور بد است. تاکنون ضربه جدی به صندوق‌های تأمین اجتماعی زده شده و سایر صندوق‌های بازنشستگی در دیگر مراکز نیز دچار مشکلات جدی هستند؛ چون این صندوق‌ها محل خروج سرمایه‌های مردم هستند. حالا پس از ۴۰ سال تازه داریم اعلام می‌کنیم که هیات مدیره شرکت‌هایی که محل توزیع ثروت مردم بین نخبگان بوده‌اند، چه کسانی هستند؟

در پیگیری پرونده دانشگاه آزاد دقیقا مشاهده کردم که در بسیاری از برنامه‌ها آقای جاسبی کاملا به سعید مرتضوی متکی است. سعید مرتضوی دادستانی بود که می‌توانست همه پرونده‌های جاسبی و دانشگاه آزاد را در مسیری قرار دهد که هیچ زمانی با او برخورد قضایی صورت نگیردنماینده مجلسی اگر به وزیری رای اعتماد می‌داد درعوض عضویت در هیات مدیره این صندوق‌ها را طلب می‌کرد. اگر شفافیت در کشور رواج پیدا کند دیگر این مطالبات پشت‌صحنه معنا نمی‌دهد. بنابراین امروزه نیروهای انقلابی و دلسوز باید به دنبال قانونمند کردن باشند که مدیران امکان سوءاستفاده از قدرتشان را پیدا نکنند. در این سال‌ها یک نماینده مجلس می‌تواند قدرتش را تبدیل به ابزاری برای زیاده‌خواهی‌هایش کند، البته او می‌تواند قدرت خود را در مسیر مردم نیز قرار دهد.

 برخی‌ این ایده را دارند که ما باید تغییراتی در قانون اساسی بدهیم که بر مبنای آن نمایندگان مجلس فقط  قانون گذار باشند و عنصر نظارت را از آنها بگیریم. چرا؟ چون نظارت ابزاری برای فساد شده است و متاسفانه حرف‌شان درست است. نماینده مجلس به فلان وزیر پیغام می‌دهد که اگر فلان امکان را در فلان جا به من ندهی تو را به مجلس کشانده و استیضاحت می‌کنم. سوال اینجاست که آیا گرفتن نظارت از نمایندگان راه حل درستی است؟ به نظر من خیر و نباید قانون اساسی را تغییر داد. ما باید بحث شفافیت را بویژه در ارتباط با موسسات دولتی دنبال کنیم.

یک‌سوم بودجه کشور برای مؤسسات عام‌المنفعه است مثل وزارتخانه‌ها. دوسوم دیگر برای شرکت‌های دولتی و بانک‌هاست و عدم شفافیت نیز در همین حوزه است که دادوستدها عادلانه نیست. یعنی شما اگر صاحب قدرت باشید می‌توانید عضو هیات‌مدیره یک شرکت بشوید و عضویت در فقط یکی از این هیات مدیره‌ها برای هفت پشت شما کافی است. اگر عضو باشید بجز حقوق ماهانه آخر شال برای شما ۵۰۰ میلیون تومان پاداش سالانه می‌نویسند و این باعث تفاوت فاحش وضعیت مالی شما با دیگران می‌شود.

وجوه این شفافیت چگونه باید باشد؟ پس از اعتراضاتی که از سال گذشته صورت گرفت، تعدادی از نهادها و همچنین اشخاص خواستند راه شفافیت در پیش بگیرند. عملکرد آنها را چگونه می‌بینید؟

ببینید شفافیت این نیست که در مؤسسه شما فلان شخص چقدر حقوق می‌گیرد و... بسیار بالاتر از این چیزهاست. شفافیت این است که جامعه بداند فلان مساله در کجا گیر کرده و متوقف شده است. از اینجاست که می‌تواند فسادی را که باعث این توقف شده است، متوجه شود. مثلا نامه‌ای را که در یک سیستم می‌چرخد، اگر در میز مسئولی متوقف شود، ملت باید متوجه شود که اینجا فسادی در حال رخ دادن است و باعث این توقف درخواستی است که آن مسئول دارد.

شفافیت یعنی تمام چرخش‌ها در کشور برای همه آشکار و روشن باشد. اگر می‌خواهیم بی‌عدالتی را در کشور تا حد زیادی مهار کنیم و جلوی لغزش انسان‌ها را بگیریم، به نظرم باید در این وادی گام برداریم و این مطالبه ما باشد. تنها در این صورت است که خواهیم دید مسئولان مثل انسان‌های مومنی که خدا را همیشه ناظر بر خود می‌بینند، عمل می‌کنند. مردم شفافیت باشد و مردم بدانند که فلان دستور در کجا متوقف شده، طبیعی است که بسیاری از بی‌عدالتی‌ها و مشکلات حل خواهند شد.

شما به‌عنوان فعالان رسانه‌ای باید این مساله را به طور جد پیگیری کنید و البته بدانید که مقاومت مسئولان در این حوزه بسیار جدی است و به راحتی تن به شفافیت نخواهند داد. بسیاری از آقایان به ظاهر شفافیت را تبلیغ می‌کنند، اما آن را برنتافته و بر علیه خود می‌بینند. بازهم تاکید می‌کنم که دستاورهای انقلاب در مسیر عدالت بسیار بزرگ هستند. به دلیل آنکه فساد سیستماتیک نبود ما توانستیم بسیاری از آفات را که در حال تغییر جهت جامعه بودند برطرف کنیم. امروزه بسیار راحت می‌توانیم درباره فسادها و درباره اشخاص فاسد مانند قاضی، وزیر و حتی مراکز فساد صحبت کنیم. اگر فساد سیستماتیک بود دستگاه‌های اطلاعاتی پدر افشا کنندگان فساد را درمی‌آوردند.

شما به‌عنوان فعالان رسانه‌ای باید مطالبه شفافیت را به طور جد پیگیری کنید و البته بدانید که مقاومت مسئولان در این حوزه بسیار جدی است و به راحتی تن به شفافیت نخواهند داد. بسیاری از آقایان به ظاهر شفافیت را تبلیغ می‌کنند، اما آن را برنتافته و بر علیه خود می‌بینند

 سیستم در مقابل این شبکه‌های فساد ظاهرا اقناع‌کننده عمل نکرده است. امروز حس بی‌عدالتی در خیلی از مردم ما وجود دارد. 

باید در اینجا از تجربه‌های خودم در عرصه مطبوعات بگویم. زمانی من اولین کسی بودم که در مطبوعات که از آقای هاشمی انتقاد کردم. در آن هنگام وقتی به برخی از مراکز قدم می‌گذاشتم همه با انگشت به من اشاره می‌کردند. زمانی در این کشور انتقاد از آقای هاشمی نوعی تقدس شکنی بود. ایشان یک شخصیت باسابقه در انقلاب بود که تاریخ فعالیت‌هایشان هاله‌ای از تقدس را برای ما ایجاد می‌کرد و ما سعی کردیم آن را بشکنیم. حرف من این نیست که آقای هاشمی به خاطر زحماتش مورد احترام نبود. خیر! اما به هر حال او وارد عرصه اجرا شده بود و در این عرصه هم در اطراف شخص انسان‌های سوءاستفاده‌گر به هر حال قرار می‌گیرند. در اینجا دیگر نباید برای او تقدس قائل می‌شدیم. نباید بگذاریم که در ذیل اشخاص مخفیگاهی برای تخلف ایجاد شود. متاسفانه ما اینکار را کردیم و گذاشتیم سواستفاده‌ها نهادینه شود.

تا مدت‌ها با ما که منتقدان یک شخصیتی بودیم که سابقه انقلابی مثبتی داشت برخورد می‌کردند و نمی‌گذاشتند ما کارمان را ادامه بدهیم. این کار فرصتی برای سوءاستفاده‌گران ایجاد کرد. ببینید خود شخصیت‌های بزرگ که دنبال تخلف نبودند، حاشیه امنیتی که نام آنها ایجاد می‌کرد باعث شد تا دور و بری‌های آنها فرصت را برای فساد مهیا ببینند. بنابراین این ضعفی که شما می‌گویید وجود داشته، اما اکنون به نقطه صفر رسیده است. زمان آقای هاشمی ما با ۱۰ سال تاخیر می‌توانستیم به فسادها بپردازیم. در زمان آقای خاتمی با ۲ سال تاخیر. در دوره آقای احمدی نژاد در روز پس از کنار رفتنش از قدرت و اکنون در دوره آقای روحانی در زمان قدرتش داریم انتقاد می‌کنیم. به نظر شما این حرکتی رو به جلو نیست؟

پس شما دورنما را روشن می‌بینید.

قطعاً، من روند را در مسیر پاسخگویی می‌بینم. زمانی برای شورای نگهبان پاسخگویی هیچ موضوعیتی نداشت، اما امروزه برای این شورا تبدیل به یکی از مسائل اساسی شده است. ما نباید خودمان را با کشورهای غربی در این زمینه مقایسه کنیم. ما سال‌ها تحت تسلط بیگانگان بودیم و طرفا چهل سال است که داریم خودمان کشورمان را اداره می‌کنیم. غربی‌ها حتی سابقه استعمار شدن هم نداشته‌اند. ملتی که سال‌ها تحت تسلط و تحقیر بیگانه بوده، حالا می‌خواهد خود را بالا بکشد و انصافا در این ۴۰ سال هم دستاوردهای خوبی داشته است.

این سخن من اصلا تبلیغاتی نیست. سفیر اسرائیل در ایران دوره پهلوی دوم در خاطرات خود می‌نویسد که روزی هویدا من را به صبحانه کاری دعوت کرد و در حین صبحانه آرام آرام این سوال را پرسید که من برای شما بهتر کار می‌کنم یا اعلم؟ که سفیر در پاسخ گفت هر دوی شما. یعنی نخبگان و صاحبان قدرت در آن دوران بجای عرضه خود به مردم، عملکردشان را به بیگانه عرضه می‌کردند.

 بله اکنون ما رقابت‌های ناسالم بسیار داریم و زمان لازم است تا به آن رشد فرهنگی برسیم که رقابت‌های خود را سالم کنیم. جریان‌های سیاسی امور به دلیل آنکه رقابت ناسالمی باهم دارند، آدم‌های فاسد را از خود نمی‌رانند و زیر چتر حمایتی خود حفظ می‌کنند. تا به این نکته برسند که این حمایت در درازمدت به نفعشان نیست و بالاخره یکجا آبروی‌شان نزد مردم می‌رود، زمان زیادی می‌طلبد و همانطور که گفتم این روند یکی از دلایل بی‌عدالتی است. زمان زیادی لازم است تا این جریان‌ها پی ببرند که خود باید با بی‌عدالتی درون حزبشان مقابله کنند.

شما دو سه دهه به عقب برگردید و مطالعه کنید که همین آقای روحانی که اکنون رییس جمهور و در راس قدرت است، چه حرف‌هایی را در لزوم مطالبه تغییر قانون اساسی برای حضور بیشتر آقای هاشمی در پست ریاست جمهوری می‌زد؟ روحانی در آن زمان اعتقاد داشت که قانون برای نخبگان است نه نخبگان برای قانون

ما باید انتظارات خود را به واقعیت‌ها نزدیک کنیم. انقلاب اسلامی در عرض ۴ دهه، کشور را بسیار جابه‌جا کرده است. امروز کسی نمی‌‎تواند بگوید که ما رای مردم را قبول نداریم و ارزشی برای ما ندارد. این در صورتی است که در اوایل انقلاب بسیاری از نخبگان به امام فشار می‌اوردند که چه تلاشی برای تدوین قانون اساسی دارید؟ اجازه بدهید ما به عنوان نخبگان مدتی کشور را اداره کنیم تا مردم به بلوغ برسند، اما آیا امروز یک صاحب قدرت می‌تواند این حرف را بزند؟ در جامعه هوو نمی‌شود؟!

شما دو سه دهه به عقب برگردید و مطالعه کنید که همین آقای روحانی که اکنون رییس جمهور و در راس قدرت است، چه حرف‌هایی را در لزوم مطالبه تغییر قانون اساسی برای حضور بیشتر آقای هاشمی در پست ریاست جمهوری می‌زد؟ روحانی در آن زمان اعتقاد داشت که قانون برای نخبگان است نه نخبگان برای قانون. آیا آقای روحانی امروز می‌تواند این حرف را بزند؟ قطعا خیر. چون مردم قدرت گرفته‌اند و باید قدر این قدرت گرفتن را دانست. بسیاری از صاحبان قدرت سیاسی امروزه جرات بیان باورهایشان را به دلیل همین قدرت گرفتن مردم ندارند. اگر منشأ قدرت مردم نباشند این روند مجدد می‌تواند تغییر کند.

بنابراین جمهوری اسلامی توانسته در عرض ۴ دهه مردم را به جایگاهی برساند که چه مدیرانی که واقعاً به مردم باور دارند و ندارند، خودشان را به مردم عرضه و  مردم را منشأ قدرت خود بدانند، این تحول بزرگی در عرض ۴ دهه است. این تحول هم اگر پافشاری رهبران انقلاب بر لزوم قانونمند کردن کشور نبود به هیچ عنوان به دست نمی‌آمد.

امروزه هم اگر می‌خواهیم در مسیر امام و رهبری حرکت کنیم باید هدف ما قانونمند کردن کشور باشد. قانونمند کردن کشور مردم را بر مدیرانش مسلط می‌کند. جامعه‌ای که بتواند مردم را بر مدیرانش مسلط کند از خطرات مصون می‌ماند. زمانی باید احساس خطر کرد که فعالان سیاسی و صاحبان قدرت از نظر مالی و شخصیتی بزرگ و غول شوند و مردم در هنگام نگاه به آنها کلاه از سرشان بیفتد. انقلاب ما دارد روز به روز به برابری شأنی مردم و مسئولان نزدیک‌تر می‌شود.

به نظرم اگر قوه قضائیه قصد برخورد جدی با مفاسد را می‌داشت نخستین قدمش باید برخورد با قضات متخلف می‌بود. یعنی برای مبارزه با مفاسد اقتصادی قوه قضاییه ابتدا باید بحث اعدام را از برخی از قضات شروع کند

شما اگر امروز در خیابان به یک کارگر توهین کنید بلافاصله با شما برخورد می‌کند. اگر رئیس قوه قضائیه یا مجریه هم به یک کارگر توهین کنند، جامعه آنها را پس می‌زند. این نشان می‌دهد که ما داریم به عدالت اجتماعی نزدیک می‌شویم. اگر عدالت اجتماعی در وجود خود ما نهادینه شود باعث افزایش حس مطالبه گری می‌شود. مطالبه گری ما قوه قضاییه را هم به در پیش گرفتن عدالت نزدیک می‌کند. البته این مطالبه گری باید منطقی بوده و بیجا و ناممکن نباشد. جامعه باید با مطالبه گری روبه جلو حرکت کند نه اینکه به بن‌بست برسد.

پرونده «علیه محافظه کاری در سال چهلم» -۱ علیه «محافظه‌کاری» در سال چهلم/انقلاب زنده است، زنده باد انتقاد

«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۲ عماد افروغ در گفت‌وگو با مهر: چپ و راست ندارد، همه محافظه‌کار شدند!

«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۳ عماد افروغ در گفت‌وگو با مهر:پرشورتر و پرامیدتر از همیشه هستم/انقلابی بودن شیشه شکستن نیست

«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۴سلیمی نمین در گفت‌وگو با مهر: انقلاب خواص‌گرا نبود/انحصار فرهنگی و رسانه ای،نتیجه انحصاراقتصادی