خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-میثم مهدیار: امروز وقتی نام شب یلدا را میشنویم چه چیزهایی به ذهنمان متبادر میشود: دورهم نشینی با میوههای رنگارنگ فصل و غیر فصل، تخفیفات فروشگاههای حقیقی و مجازی، برنامهها و جُنگهای تلویزیونی و....همه این بازنمودهای یلدا اما در یک محور با هم مشترکند: مصرف زدگی!
اما یلدا از کجا آمده است و آیا همیشه همین معنای امروزی از آن مستفاد میشده است؟ با یک مرور تاریخی در می یابیم که صورت فعلی این آیین با زمینههای تاریخی شکلگیری آن تفاوتی بنیادی دارد. در حقیقت آیینها و مناسک فرهنگی ایرانی از جمله نوروز، یلدا، چهارشنبه سوری و ... در صورت ابتدایی خود در پیوستگی با تغییر و تحولات «طبیعت» تکوین یافتهاند. این آیینها در نسبت با فرهنگ تولیدی کشاورزان و دامداران و دیگر تولیدگران سنتی ایرانی معنا یافتهاند. یلدا جشنی بر پایان یافتن «کوتاه شدن روزها و آفتاب» بوده است.
خورشید در حرکت سالانه خود، در آخر پاییز به پایینترین نقطه افق جنوب شرقی میرسد که موجب کوتاه شدن طول روز و افزایش زمان تاریکی شب میشود. اما از آغاز زمستان یا انقلاب زمستانی، خورشید دگرباره بهسوی شمال شرقی باز میگردد که نویدبخش بلندشدن آفتاب و کوتاه شدن شبهاست. در این موقع سال توسط کشاورزانِ منتظرِ رسیدن فصل آغاز کشت و کار یعنی فصل بهار آیینهایی برگزار میشده است که یکی از آنها جشنی شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید تازه متولد شده، بوده است.
اما در عصر مصرف گرایی و کالایی شدن همه چیز، آیینها و مناسک فرهنگی نیز از صورت اصیلِ تولیدی خود تهی گشته و وجهی مصرفی یافته و حتی به ضد خود تبدیل شده است: عامه مردم امروزه حتی تصور میکنند که یلدا را به خاطر بلند بودن شبش جشن میگیریم؛ در پیامهای تلگرامیمان مینویسیم: «یلدا را دور هم گرامی میداریم چون بدانیم ارزش یک دقیقه بلندتر بودن از باقی شبها را...»
این بازنمایی فعلی شب یلدا همچنین نسبتی با بحران زیستمحیطی امروز ایران دارد. پیش از این برای تزیین سینی و سفره روی کرسی شب یلدا میوههایی از اواخر تابستان و اویل پاییز در سردابها و یخچالهای طبیعی کنار میگذاشتند. اما امروزه سفرههای جشن یلدا ایرانی پر شده از میوههای چهار فصل و تازهای که پیش از این تنها در فصلی خاص میهمان خانواده ایرانی بوده است.
سفرههایی که از دهه سی و چهل تا همین چندسال پیش به مدد توسعه مبتنی بر «اصل چهار ترومن» و «موتورهای آب پر زور» و «سدهای غول پیکر» رنگارنگ شدهاند. در این چند دهه اگرچه باغستانهای فراوانی در سراسر فلاتِ خشکِ ایران سبز شده و باغات و آبادیهای بسیاری رونق گرفته و سفرههای ما از میوههای چهارفصل رنگارنگ پر شده اما این همه به قیمت مکیدن شیره جان زمین و تخلیه لایههای سفرههای آب زیرزمینی این سرزمین بوده است. این خشکسالی اگرچه بسیاری از همان آبادیهای رونق یافته را اخیرا خشک و روستاهای بسیاری را تخلیه و ساکنانش را آواره حاشیه کلان شهرها کرده و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی بسیاری را برای کشور ما به ارمغان آورده است اما به مدد پول نفت و با واردات میوههای رنگارنگ نگذاشتهایم هیچوقت از رنگارنگی سفره یلدا و نوروز کاسته شود و بفهمیم که برای مصرف بیشتر چه بر سر خاک و سرزمین و شیره جانش آورده ایم.
در این شبها حتی همان پناهندگان از روستای تولیدی به حاشیه و متن شهرهای مصرفی از این که میتوانند در شبنشینیها و دورهمیهای خود از هر رنگ و نژادی میوههایی سر سفره خود داشته باشند حتماً خوشحال هستند اما این هندوانه های بی فصل از خون «مادرکشی» قوم ایرانی سرخ رنگ شده اند...