به گزارش خبرنگار مهر، پورمحمدی در ابتدا به ذکر مقدمهای پرداخت و گفت: وقتی در مورد معلولان سخن میگوییم، از جمعیت زیادی در جامعه سخن میگوییم. در ایران طبق آمارها ۱۲ میلیون نفر و در جهان ۱۵درصد یعنی حدود یک میلیارد نفر معلول هستند. معلولیت تنوع بسیار زیادی دارد. این افراد در جامعه حضور پررنگی ندارند و در خانه هستند، چرا که جامعه ما (ایران) برای افراد سالم، مرد و بزرگسال طراحی و ساخته شده است. اینها خود ما هستند بالقوه و دیگری نیستند.
وی پس از بیان مقدمه، دیرینهشناسی معلولیت را تشریح کرد و افزود: چهار دوره در رابطه با معلولیت داریم. دوره اول: فرهنگهای پیشامدرن. در جامعه عدهای به عنوان قربانی، ناهنجار و ناسازگار هستند که از این افراد با عناوین تحقیرآمیز یاد میشد، البته گاهی اگر کودک معلولی در خانواده بود او را با عناوینی چون مایه برکت، مایه شانس، کودک بهشتی و ... خطاب میکردند. رگههای از آن دوره در دورههای بعدی نیز ممکن است دیده میشود. هم عناوین مثبت و هم منفی به نوعی تجاوز به حقوق معلول است. در همه این عناوین نوعی انسانیتزدایی وجود دارد.
وی سپس به بیان دوره دوم معلولیت پرداخت و خاطر نشان کرد: دوره بعد، دوره تسلط کلیسا است. این گفتمان نیز بیشتر تبعیض را دامن میزنند. درک نادرستی از معلولیت که در غرب بوده ناشی از تعالیم کتاب مقدس است. در کتاب مقدس معلولان موجوداتی برای رسیدن خدا به اهدافش هستند. اهدافی همچون آزمایش افراد، قدرتنمایی و هشدار به والدینی که فرزند معلول دارند. کتاب مقدس به معلولان توصیه میکند صبر کنند و امید داشته باشند که جایی (حیات پس از مرگ) به بهروزی و سلامت برسند. همچنین به پرستار از معلول تسلی داده میشود و جای دیگر به این ایثار تو پاداش داده خواهد شد. کلیسا توصیه میکند که جامعه به معلولان کمک و ترحم کند. «الهیات شبانی» به همین مطلب ناظر است. آیین «تدهین بیماران» نیز از همین قبیل است. همه این آموزهها آموزههایی نشانگذار است و سعی در جداسازی معلولان دارد و کمک میکند به ظلم و ستم به معلولان.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب از دوره سوم معلولیت به عنوان دوره مدرن یاد کرد و گفت: بعد از پیشرفت علوم و صنعت پزشکی، ایجاد مراکز توانبخشی و درمانی، بهزیستی، اصطلاح معلول رشدی و معلول شناختی و معلول ذهنی شناخته میشود. باز هم این ظلم و ستم ادامه پیدا میکند اما نه به واسطه کلیسا بلکه به واسطه علم. اتفاقی میافتد این است که تستهای هوش طراحی میشود. هوش ۹۰ تا ۱۱۰ طبیعی است و کمتر از آن غیرطبیعی است. بعد از این تستها افراد را متناسب با میزان هوش آنها به جاهای مختلف فرستاده میشوند. تستهای غربالگری، کنترل دورههای بارداری در همهی دنیا اجرا میشود. از تولد معلولان جلوگیری میشود. از بارور شدن معلولان ممانعت به عمل میآید و ازدواج آنها جایز شمرده نمیشود. طراحیهای دیگر هم صورت میگیرد و برای هر زمانی و زمینهای ملاکهای برای طبیعی و غیرطبیعی مطرح میشود. تبعیض اینجا هم هست. آیا سقط جنین با دموکراسی تعارض ندارد. آیا یک معلول شهروند جامعه نیست؟ آیا تمرکزسازی معلولان اخلاقی است؟ آیا تسلط افراد سالم بر معلولان اخلاقی است.
پور محمدی در بیان دوره های معلولیت دوره چهارم که دوره فلسفه مدرن است، افزود: فلسفه مدرن سخن از سالمسازی و توانمندگرایی به میان میآورد. چون مقولههای دوگانه از زمان ارسطو بوده است. در دوره مدرن این مقولهها ارزشگذاری میشود. سالم ارزشمند و ناسالم بیارزش است. همزمان نظام مردسالار و نظام طبقاتی و نژادپرستی نیز مطرح است. در آغاز دوره پستمدرن با مخالفت با ساختارگرایی مواجهیم. در دوره پستمدرن میگوییم: معلولیت تنها یک پدیدهی زیستی نیست. بلکه یک ساختار اجتماعی فرهنگی است و میتوانیم این ساختار را بشکنیم و آن را عوض کنیم. الگوی درمانی به الگوی اجتماعی تبدیل میشود. جامعه باید عوض شود و نه معلول. در این دوره انواع معلولیت به سبکها تبدیل میشوند. سبک بدنی، سبک ذهنی. تجربههای زندگی سبکهای متنوعی دارند و انحصاری وجود ندارد. همه این سبکها ارزشمند هستند. بر اثر این نقد پستمدرن مطالعات جدید معلولیت به وجود میآید. این مطالعات چندرشتهای و فرارشتهای است. این مطالعات قصد دارد علوم را بر اساس این مبانی بازسازی کند. علوم نیز باید معلولیتنگر باشد. مثلاً الهیات معلولیتنگر باید ایجاد شود. این الهیات از طرفی نگاه الهیات به معلولان را به نقد میکشد و بعد یک الهیات جدید را طراحی میکند. از نظر یک معلول خدا یک دوست است و نه نجاتدهندهی او و آخرت جایی برای رهایی از معلولیت نیست بلکه معلول وضعیت جسمی و ذهنی خود را دوست دارد و از آن راضی است و نمیخواهد که از آن جدا شود.
این پژوهشگر اخلاق بعد از بیان این دورهها به بیان اخلاق معلولیت در سه بخش پرداخت و ادامه داد: بخش اول: نقد بینش جامعه به معلولیت. نقد اول: ما چرا سلامتی را فضیلت میدانیم؟ چرا بدن و ذهن آرمانی را معرفی کردهایم و کمتر و بیشتر از آن را نمیپذیریم؟ طبیعی است کسانی که از این بدن و ذهن برخوردار نیستند حس بدی پیدا میکنند. این ظلم به معلولان است. انسانهای سالم حق ندارند خود را الگوی جامعه بدانند و تنها تجربیات خود را ارزشمند بدانند. باید طیف وسیعی از سبکها باید پذیرفته شود. نقد دوم: چرا استقلال فضیلت اخلاقی است و وابستگی رذیلت اخلاقی است؟ در این صورت افراد وابسته تحقیر میشوند. افراد ناتوان باید در فضای خصوصی بمانند و فضای جامعه جایی برای آنها وجود ندارد. این صحیح نیست و باید تغییر کند و باید ضعف و ناتوانی پذیرفته شود. نقد سوم: جداسازی صحیح نیست. جامعه از نظر اخلاقی باید یکدست و یکپارچه باشد و نباید از افرادی از جامعه انسانیتزدایی شود. نقد چهارم: معلول دیگری نیست. معلول خود ما است. انسان به صورت طبیعی از اعضای ناقص بدن خود نفرت دارد و آن را دیگری میپندارد. وقتی کسی را میبیند که همان نقص را دارد از او نیز ترس و نفرت خواهد داشت و او را نیز دیگری در نظر میآورد. مایلند آن را پس بزنند و به حاشیه برانند و این نتیجهی پیشرفت صنعت پزشکی است. اخلاق معلولیت میگوید: آنها دیگری نیست. ما نیز بالقوه ممکن است به همین ناتوانیها دچار شویم. نقد پنجم: تجربههای معلولان از بدن خودشان تجربههای ناچیزی نیستند و چه بسا بتواند برای ما در رابطه با بدن و ذهنمان آگاهیبخش و الهامبخش باشد. بگذاریم معلولان در مورد خودشان سخن بگویند نه اینکه ما از طرف آنها صحبت کنیم. افراد سالم برای شاد بودن کارهایی انجام میدهند، ولی این رفتارها انحصار ندارد. ممکن است افراد معلول رفتارهای دیگری داشته باشند. نقد ششم: باید آتوریتهی پزشکی شکسته شود. نباید این گونه باشد که اگر پزشکی به خاطر پی نبردن به منشأ درد و روش درمان آن درد ما را انکار میکند، پزشکی آتوریتهای داشته باشد که با آن تجریههای ما را تحت تأثیر قرار دهد و اعتماد ما به تجربیاتمان از دست برود. پافشاری پزشکی بر کنترل همهی بدن باید شکسته شود زیرا باعث میشود تجربیات خاص ما نشناخته نشود. این تجربیات خاص باید توسط کسانی که دچار آن هستند بیان شود و نوشته شود تا اگر کسی به آن دردها مبتلا شد بتواند از آن کمک بگیرد.
وی در ادامه به بیان بخش دوم اخلاق معلولیت پرداخت و گفت: در اخلاق معلولیت دو نگرش داریم یکی اینکه ایجاد نگرشی جدید به معلولیت. اخلاق معلولیت در جنبه ایجابی به بحث بدن و نگرش فرهنگی و نسبی به بدن میپردازد. بدن تعریف ثابتی ندارد، بلکه در هر فرهنگی تعریفی وجود دارد و نسبت به فرهنگهای مختلف متفاوت است. مثلاً اگر فرد سالمی به جمع افراد ناشنوا برود و آنها مشغول صحبت کردن با هم باشند، فرد سالم از درک صحبت آنها ناتوان است پس از نظر آن افراد ناشنوا این فرد سالم معلول است.
عضو هیئت علمی دانشگاه ادیان و مذاهب ضمن تشریح نگرش دوم به اخلاق معلولیت خاطر نشان کرد: اخلاق معلولیت نسبت به نامگذاری برای معلولان حساس است. «شخص دارای اختلال چشم» آیا نامگذاری درست و اخلاقی است؟ «شخص دارای اختلال بینایی» آیا اخلاقی است؟ «شخص متفاوت در یادگیری» اخلاقی است؟ «شخص روشندل» اخلاقی است؟ «شخص با شرائط خاص» اخلاقی است؟ «شخص توانیاب و توانجو» اخلاقی است؟ به نظر اخلاق معلولیت اینها درست نیست، چرا که یا برچسب زده است یا بر روی معلولیت نقاب میزند یا سبب جداسازی میشود.
پورمحمدی در بخش سوم به بیان برخی ملاحظات در زمینه اخلاق معلولیت اشاره کرد و تنها به طرح آن اکتفا کرد و گفت: مثلاً آیا قهرمانسازی از معلولان اخلاقی است؟ آیا مطرح کردن اینها اخلاقی است؟ بحث دیگر این است که تضاد تجربیات در مورد معلولیت چگونه است؟ کسی خود را معلول میداند، ولی دیگران او را معلول نمیدانند. چقدر اخلاقی است که همه معلولان را با تنوعی که دارند یک جا جمع کنیم؟ تمایز معلول و بیمار در چیست؟ پنهان کردن معلولیت جایز است؟ اینها مسائلی است که باید مورد بحث قرار گیرد.