خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: پس از گفتگو و بررسی تاریخ فعالیت انتشاراتهای افق، ققنوس، ثالث، کتاب پارسه، نگاه، کتابسرای تندیس، معین و کتابسرا، فرصتی پیش آمد تا با محسن طائب مدیر انتشارات پیدایش مصاحبه کنیم و چند دهه فعالیت این ناشر را در بازار نشر ایران مورد بررسی قرار دهیم. بنابراین نهمین گفتگو از مجموعه مصاحبهها با مدیران نشر کشور را با این ناشر انجام دادیم.
طائب متولد سال ۱۳۴۱ است و انتشارات پیدایش را در سال ۶۸ تاسیس کرده است. او دانشآموخته رشته ادبیات عرب است و پیش از ورود مستقیم به حوزه کتاب و فعالیت رسمی به عنوان یک ناشر، تجربیات کوتاهی در این زمینه داشته است. اما همانطور که میگوید فضا و حالوهوای خانوادگیاش باعث شده به این سمت و سو بیاید و پیش از ناشرشدن، در چاپخانه فعالیت داشته است.
پیدایش این روزها خود را به عنوان یکی از ناشرهای مهم ادبیات نوجوان در حوزه چاپ و نشر ترجمه و تالیف و البته طی چند سال گذشته بهطور گزیده، آثار گروه سنی بزرگسال، تثبیت کرده است که در این باره هم، با مدیر این گروه انتشاراتی صحبت کردیم. لزوم چاپ آثار ادبیات وحشت برای کودکان، حضور ناشران ایرانی در فرانکفورت، قاچاق کتاب، کپیرایت و ... از جمله موضوعاتی هستند که درباره آنها با محسن طائب گفتگو کردیم.
طائب بر این باور است که وضعیت فعلی نشر پیدایش، نتیجه زحمات و سختیهایی است که در سالهای ابتدایی فعالیتش که با توزیع نسخهبهنسخه کتاب با موتورسیکلت همراه بوده، متحمل شده است.
مشروح گفتگو با مدیر انتشارات پیدایش، در ادامه میآید:
* آقای طائب پیدایش سال ۶۸ پیدایَش شد و کار خود را شروع کرد. پیش از آن، تجربهای در زمینه کار کتاب و کتابفروشی داشتید یا آن مقطع، برایتان در حکم نقطه صفر بود؟
من از چاپخانه و کار مطبوعاتی شروع کردم. سال ۵۴ یا ۵۳ بود. در سالهای انقلاب، هم تحصیل میکردم و هم مشغول به کار چاپ بودم. خدمت سربازی هم رفتم و برگشتم و باز در کار چاپخانه بودم.
* در همین خیابان انقلاب ساکن بودید؟
نه. منزلمان خیابان خراسان، خیابان لرزاده بود. میشود گفت کارهای پیدایش را اواخر سال ۶۷ شروع کردم و وارد کار انتشارات شدم. اما از سال ۶۸ بود که فعالیت رسمی این نشر آغاز شد.
* پیش از آن تجربهای در زمینه کتاب نداشتید؟
بهمعنی کتابفروشی نه. ولی پیش از انقلاب یا اوایل انقلاب؛ یک کیوسک روزنامهفروشی بین خیابانهای ابوریحان و فلسطین بود که من آن را بهطور کامل تبدیل به کتابفروشی کردم. پنج یا شش ماه پیش از آن، تجربه کتابفروشیِ برِ خیابان را داشتم.
* یعنی توزیعکننده بودید؟
نه. از ناشرها کتاب میخریدم و کنار خیابان میفروختم. یک نفر موزّع بود که توزیع میکرد و من از او میگرفتم و سپس میفروختم.
* کتابها را از ناشر، میخریدید؟
نه به طور امانی میگرفتم و پس از آن در صورت فروش، تسویه میکردم.
* خب طبیعتا سال ۶۸ که کار پیدایش شروع شد، چنین ساختاری نداشته است. چهطور شد که به ساختار فعلی رسیدید؟
ما کار را با چاپ یک کتاب شروع کردیم. البته این را هم بگویم که «پیدایش» ابتدا نشر «شقایق» نام داشت. سال ۶۹ که قرار شد برای گرفتن پروانه نشر اقدام کنیم، متوجه شدیم که انتشارات دیگری دقیقا همنام با شقایق، مشغول به کار است. به همین دلیل، نام نشر را به «پیدایش» تغییر دادم.
* اولین کتاب پیدایش چه بود؟
جوجه تنبل اثر محمود برآبادی. یک کتاب ۱۲ صفحه برای کودکان بود.
* چرا کتابِ کودک و نوجوان؟
دلیلاش این بود که چاپخانه و چاپخانههایی که پیش و پس از انقلاب در آنها کار میکردم، عمده تولیداتشان در حوزه کودک و نوجوان بود.
* در چه چاپخانههایی کار میکردید؟
من در چاپخانههای سعیدنو، خوشه، دوهزار، تکنوچاپ، چاپ آریا (که در حال حاضر روبروی بیمارستان فیروزگر است) و چاپخانههای دیگر کار کردهام. عمده تولیدات این چاپخانهها آثار کودک و نوجوان بود. بنابراین با فضای این آثار آشنا بودم. ضمن اینکه برادرم هم آنزمان چاپخانهای داشت که بیشتر ناشرهایی که به آنجا رفت و آمد داشتند، از ناشران کودک بودند. به همین دلیل من هم از تجربیاتشان استفاده میکردم. البته علاقه خودم هم بود و با نویسندههای کودک و نوجوان بیشتر در ارتباط بودم.
اولین کتاب را خودم تا سهچهار سال روی موتور عرضه میکردم. یعنی کتاب را چاپ میکردیم و با موتور به این سو و آن سو میرفتم و نسخه به نسخه در مغازهها میفروختم. در واقع دفتر کارم موتورم بود.
* از آنموقع تا امروز چند کتاب چاپ کردهاید؟
حدود هزار و ششصد و چهل تا پنجاه عنوان. بین ۴۵ تا ۵۰ تردید دارم.
* جالب است که از یک کتاب به این تعداد رسیدهاید! چندین دهه گذشته است.
من آنزمان پشت میز درس بودم که وارد کار کتاب شدم. خیلی هم با اطرافیانم درباره این کار مشورت کردم. در نهایت هم به این نتیجه رسیدم که وارد کار انتشارات بشوم. ویزیت کتاب و درِ مغازه رفتن خیلی سخت بود. فکرش را بکنید وقتی کسی شما را نمیشناسد، چهطور ممکن است به شما کتاب بدهد؟ خیلی کار دشواری بود ولی به هرحال، این سختی و مرارت را در آن سالها کشیدیم که امروز انتشارات در زمینه تولید برای خودش یک شخصیت و تشخص دارد.
* به خاطر فضا و تشویق خانواده نبود که وارد کار کتاب شدید؟ تحصیلات یا دانشگاه تاثیری نداشت؟
بله. جو فرهنگی حاکم بر خانواده بود که روی آمدنم به این شغل تاثیر داشت. پدرم، خانواده و اساسا خودم تحت تاثیری فضایی بودیم که مربوط به امروز و دیروز نبود. از زمانی که خودم را شناختم، دور و اطرافم، یا آثار حافظ و سعدی را دیدم یا با افرادی مراوده داشتم که در کار کتاب و ادبیات بودند.
* دفتر پیدایش، از اول، حوالی خیابان انقلاب بود؟
در آغاز راه، من نشانی محل کار برادرم را داده بودم؛ خیابان مصطفی خمینی، خیابان دانشسرا. سال ۷۲ یا ۷۳ بود که همراه ۲ دوست دیگر، ساختمانی را بهطور شریکی در همین خیابان جمهوری و فخر رازی کوچه ناصری فراهانی خریدیم. ۲ ناشر و در واقع ۳ نفر بودیم. سال ۸۲ یا ۸۳ بود که ساختمان فعلی یعنی دفتر مرکزی پیدایش را خریدیم. فکر کنم این ساختمان پیشتر برای انتشارات اسلامیه بوده است. دوسه سالی به این منوال گذشت تا ساختمان را تخریب کرده و دوباره آن را ساختیم. ساختمان دیگر هم در حال حاضر در حکم انبار ماست.
* شراکتتان با ناشر دیگر به هم نخورد؟
نه. با هم توافق کردیم و قیمتی برای ملک در نظر گرفتیم که در نهایت، من آن ملک را خریدم.
* بین ناشران قدیمی یا کتابفروشان، کسی بود که او را الگوی خود قرار دهید و کار را از او یاد بگیرید؟
آن زمان ناشرانی مثل قدیانی، افق یا ناشری به نام دانش بودند. اما فعالیت کودکشان به تازگی راه افتاده بود. انتشارات قدیانی بود؛ و انتشارات افق هم با فاصله یک یا دو سال زودتر از ما شروع کرده بود. اما تقریبا همه بهطور همزمان شروع کردیم.
درباره سوال شما باید بگویم که قطعا کارهایم بدون مشورت و نظرخواهی از دوستانم نبوده است. به این ترتیب، بهمرور با نویسندگان و مترجمان ادبیات کودک ارتباط گرفتیم و این ارتباط را گسترش دادیم. پس از مدتی هم به این نتیجه رسیدیم که بیاییم یک بخش فرهنگی برای انتشارات در نظر بگیریم که برای چاپ آثار یک شورای ادبی فرهنگی داشته باشد و انتشار آثارمان زیر نظر آن باشد. تا هر اثری را چاپ نکنیم. یعنی در واقع آثاری را چاپ کنیم که مورد نیاز مخاطب باشند و هم از نظر محتوایی، کارهای قوی و جریانساز باشند.
* تاسیس این شورا مربوط به چه سالی است؟
تقریبا سال ۷۵ یا ۷۶ بود که این شورا را با شکوه قاسمنیا و کریم نصر شکل دادیم. آقای نصر مشاور بخش تصویر و گرافیک بود و خانم قاسمنیا از حیث ادبی و محتوایی آثار را بررسی میکرد.
* اعضای این شورای فرهنگی هنوز هم همان افراد اولیه هستند؟
نه. تغییراتی پیدا کرد. در حال حاضر ساختار نشر پیدایش بر یک بخش فرهنگی، شورای ترجمه و شورای تالیف استوار است که هرکدام در حوزههای کودک و بزرگسال تفکیکشده هستند.
* پس دو شورای اصلی دارید؟
در واقع، یک سرویراستار در بخش بزرگسال و یک تیم در بخش کودک داریم که فعال هستند.
* چند سالی هم هست که مشغول به چاپ آثار بزرگسال هم شدهاید!
بله. ۵ سال است که آثار ادبیات بزرگسال را هم چاپ میکنیم. البته تعداد آثار کمی را در این زمینه چاپ کردهایم ولی در این مدت ۲ عنوانشان برنده جایزه مهرگان شدند. اما مجموعه «ژانر – بزرگسال» را یک سال است که کلید زدهایم و در نتیجهاش ۵ عنوان به بار نشسته است.
* شما که بهطور تخصصی در کار ادبیات کودک و نوجوان بودید، چرا وارد کار حوزه بزرگسال شدید؟
ببینید، این ایده وجود داشت که وقتی کار را شروع کردیم، مخاطبان ما کودک بودند. همین مخاطبان، نوجوان و پس از آن هم بزرگسال شدند. بنابراین میخواستیم مخاطبانمان را حفظ کنیم و این هدف اصلیمان بود. به همین دلیل وارد کار حوزه بزرگسال شدیم. یعنی میخواستیم ارتباطمان را با بچههایی که روزی کوچک بودند و حالا خودشان چهل و چند سال سن و فرزند هم داشتند، حفظ کنیم.
البته هدفمان جریانسازی بود و نخواستیم تن به آثار سهل و سادهپسند بدهیم. در حال حاضر بخش بزرگسالمان چندان پر اثر نیست و البته ورود به این بخش از بازار هم کار بسیار سختی است.
* بخشی از آثاری که شما برای نوجوانان چاپ میکنید، کتابهای ادبیات وحشت هستند. برای این کتابها، آیا بازاریابی هم صورت گرفت؟ یعنی از اقبال و توجه به آنها مطمئن بودید که به سمت چاپشان رفتید؟
سر این مساله که وارد این حوزه یا ژانر بشویم یا نشویم، در شورای ادبیمان خیلی بحث و گفتگو انجام شد. حدود یک سال این بحث مطرح بود که در نهایت به این نتیجه رسیدیم که بههر حال، این ژانر، مورد علاقه بچههاست. به عبارت بهتر، بچههای امروز. در زمان کودکی ما، داستانهای اجنه و ارواح بود که خیلی جذابیت داشت. این جذابیت هم ریشه در قوه تهریس بشر دارد. ما همانطور که قوه شهوت، غضب و ... داریم، بخشی هم داریم که میترسد و گاهی از این ترسیدن لذت میبرد.
صورتمساله هم این است که از ابتدا، کسی بچهها را تشویق نکرده که فلان کتاب را بخوان تا بترسی. این چیزی است که در وجود همه قرار دارد. ضمن اینکه در دورهزمانه فعلی، دیگر تعریف رسانهها تغییر کرده و تلویزیون حرف اول و آخر را نمیزند که اگر تلویزیون پخش کرد یا نکرد، نگران شیوع و گسترش یک مفهوم باشیم یا نباشیم. به هر حال، بچههای امروز با بازیهای نرمافرازی یا دیگر وسایل، با مسائل و حقایق آشنا میشوند. ما با این انگیزه وارد کار ادبیات ژانری و ادبیات وحشت شدیم. البته خیلی محتاط پیش میرویم.
* چهطور؟
میخواستیم وارد فضای زامبیها هم بشویم ولی این کار را نکردیم و من هنوز دارم مقاومت میکنم.
* مقاومت مقابل اینکه وارد کار چاپ این کتابها بشوید یا نشوید؟
نه. من نمیخواهم فعلا وارد ادبیات و آثار زامبیها بشوم چون معتقدم هنوز زود است. یعنی فعلا ضررش را بیشتر از سودش میدانم. اما ادبیات وحشت از نظر روانشناختی، حاوی چند مساله است. اول اینکه بچهها وقتی داستانهای وحشت را میخوانند، یاد میگیرند که چگونه در این دنیای وحشتناک زندگی کنند. دوم اینکه در واقع، این آثار هوش هیجانی بچهها را مدیریت و تقویت میکنند. اینکه شما در ماجرایی قرار بگیرید و چگونه از مهلکه بیرون بروید، مطرح است. یعنی صحبت، صحبت کتاب یا یک داستان بهخصوص نیست بلکه اینجا مساله تقویت هوش هیجانی مطرح است که چهطور تصمیم بگیری! خیلیها معتقدند که ادبیات وحشت، قوای تصمیمگیری بچهها را تقویت میکند و البته عدهای هم هستند که میگویند نه، ممکن است بچهمان بترسد! اما به نظرم چنین وضعیتی مصداقهای خیلی اندکی دارد.
* ظاهرا بچههای این دورهزمانه دنبال بهانه میگردند که بترسند!
بله. همینطور است. به هر حال، ما در انتشارات پیدایش، این کتابها را با این رویکرد که بخشی از نیاز مخاطب را پاسخ بدهیم، چاپ میکنیم و به نظرم تاثیر هم دارد. سودش بیشتر از ضررش است. بهویژه که در دنیای زندگی میکنیم که زامبی هم در آن وجود دارد. مگر داعشیها از زامبی کمتر هستند.
* چاپ این آثار با مخاطره یا چالشی روبرو نشده است؟ مثلا وزارت ارشاد بگوید این کتابها متناسب با فرهنگ غرب هستند یا موجب ترس و وحشت بچهها میشوند؟
نه. تا به حال از طرف ارشاد دچار مشکل نبودهایم. اگر هم آثار ادبیات وحشت را محصولی از دنیای غرب بدانیم، باید در روزگار فعلی این محصولات را به درستی مدیریت کنیم. چون محصولات و امواج، همینطور دارند به سمت ما حرکت میکنند و باید برایشان برنامه داشته باشیم. من معتقدم ما در نشر پیدایش این امواج را مدیریت میکنیم.
* بحث مدیریت شد. مدیریت نشر پیدایش چگونه است؟ شما هم به صورت خانوادگی کارهای پیدایش را انجام میدهید؟
یکی از فرزندانم از ۲۰ سالگی به کمک آمد و در حال حاضر حدود ۱۳ سالی است که در کارهای پیدایش مشارکت دارد. از زمانی که دانشجو بود کار را شروع کرد؛ از حروفچینی هم شروع کرد. من از ابتدا ایده درازمدتی نداشتم که فرزندانم را وارد این کار بکنم اما بهصورت خودبهخود این اتفاق افتاد. در حال حاضر دختر بزرگم در مدیریت نشر حضور دارد و تاثیر زیادی هم دارد. دختر دیگرم در کتابفروشی و بخش روابط عمومی ما فعالیت دارد.
* بنابراین، پس از شما، سُکان پیدایش به آنها میرسد!
اگر خودشان علاقه داشته باشند، بله.
* خیلی از کتابهایی که پیدایش چاپ کرده، در حوزه ترجمه جا دارند.
من مخالف این حرف شما هستم. بله اگر از نظر آماری بخواهیم دقیق شویم، چیزی حدود ۵۷ درصد کتابهایی که تا سال گذشته چاپ کردیم، ترجمهاند. البته این میزان سالبهسال متفاوت است. اما هر سال روی میزان چاپ آثار تالیفی و ترجمه حساس هستم و تلاش دارم تعادلاش به هم نخورد.
مساله در این میان، این است که تولید فرهنگی از طرف نویسندگان ما پاسخگوی سرمایه و اقتصاد یک ناشر نیست. یعنی بهعنوان مثال، شمای ناشر، ظرفیت چاپ و تولید ۱۰۰ عنوان کتاب تولیدی را در طول سال دارید! اما مگر نویسندگان ما در طول سال چنین میزان تولیدی دارند؟ یعنی کارهایی که خلاق باشند و تکراری نباشند و مخاطب شما را رشد بدهند. چهقدر در طول سال از این آثار داریم که ناشر رویشان حساب کند؟ بنابراین شمای ناشر چارهای ندارید جز اینکه آثار ترجمه را در دستور کار قرار دهید. من یک ناشر هستم که ظرفیت تولید مشخصی دارم. نمیخواهم دلار بفروشم، رستوران بزنم یا کار دیگری انجام دهم. میخواهم کتاب چاپ کنم. خب بضاعت فرهنگی نویسندگان و صاحباثران ما در حوزه کودک و نوجوان چهقدر است که پاسخگوی نیاز تولید ناشران حرفهای باشد؟
این میان، یک «اما»ی مهم وجود دارد. و این است که آیا کار چاپ آثار ترجمه به صورت فلهای و بدونبررسی انجام میشود؟ که پاسخش خیر است. من، درباره انتشارات پیدایش میتوانم اظهار نظر کنم. و بگویم که دوستان ما در شورای ادبی انتشارات، با وسواس شدید آثار خارجی را مطالعه و بررسی میکنند تا کتاب چاپشده، چیزی عاید مخاطب کند. این تلاش از طرف ما خیلی صورت میگیرد. البته گاهی پیش میآید که اثری به صورت تکراری چاپ میشود. یا ما خبر نداریم که نشر دیگری آن را چاپ کرده یا آن نشر از کار ما خبر ندارد.
* عدهای میگویند شرایط فعلی تا جایی پیش میرود که ایران در نهایت ناچار به پذیرش قانون کپیرایت بشود. موضع شما درباره مساله کپیرایت چیست؟
من جزو موافقین کپیرایت هستم. به هر حال اگر میخواهیم در دنیای امروز زندگی کنیم، که باید زندگی کنیم؛ باید قواعد فعلی را رعایت کنیم. حالا جالب است که ما خودمان از کشورهایی هستیم که از قِبَل سرقتهای فرهنگی و ادبی کم صدمه ندیدهایم. این سرقت هم توسط کشورهایی انجام شده که امروز کپیرایت را ناموس کاریشان میدادند. اما این مربوط به دیروز بوده و قواعد فعلی ارتباطات این شغل اینچنین تنظیم شده است. وقتی اثری تولید میشود، جدا از مسائل مالی و اقتصادی، از نظر معنوی متعلق به یک نویسنده و ناشر ویژه است. حالا اگر شما بدون رعایت حق و حقوق صاحب اثر، بخواهید آن را در جای دیگری تولید کنید، کار پسندیدهای نیست.
امروز دنیا خیلی محترمانه به ما میگوید که نمیخواهیم با شما کار کنیم!
* چون کپیرایت را رعایت نمیکنیم؟!
نه. به خاطر تحریمها. تا پیش از این تحریمهای جدی اخیر، وقتی میخواستیم اثری خارجی را چاپ کنیم، اولین کار تماس با ناشرش بود. البته پیش از آن به فهرست کتابخانه ملی مراجعه میکردیم تا ببینیم پیش از ما ناشر دیگری، ترجمهاش را چاپ نکرده باشد. پس از برقراری ارتباط با ناشر، سعی میکردیم رایت اثر را بخریم. اما به عقیده من، طی دو سه سال اخیر، خرید رایت اصلا کار سادهای نیست. مواردی بوده که حتی کار را به مرحله قیمت رساندهایم اما خیلی محترمانه به ما گفتند که میترسیم با شما کار کنیم و مبادله بانکی داشته باشیم.
* شما از ناشران فعال ایرانی در نمایشگاه فرانکفورت هستید. بدون در نظر گرفتن کپیرایت و تحریمها، به نظرتان حضورمان در این رویداد، چه اثری دارد؟
این ماجرا، یک تاثیر حداقلی دارد و یک اثر حداکثری. حداقل تاثیری که این ماجرا دارد این است که ناشری که به فرانکفورت میرود، در دنیای قرار میگیرد که ناخواسته استاندارد کاریاش افزایش پیدا میکند. شاید ناشری فقط یک روز به نمایشگاه برود و روزهای دیگر را در شهر گردش کند، اما همان یک روز، روی بهترشدن کیفیت یا موضوعات کارش تاثیر خواهد داشت.
اما تاثیر حداکثری، این است که میتوانید ارتباط برقرار کرده و آثارتان را معرفی کنید. انتشارات شباویز، افق و انتشارات کانون، همکاران ما هستند که در حوزه ادبیات کودک و نوجوان، رایت آثار را میخرند و میفروشند. فکر میکنم خانم خلعتبری از انتشارات شباویز، بیشتر رایت میفروشد تا بخرد. به هر حال، سطح بالا و تاثیر حداکثری حضور در فرانکفورت، تعامل با جهان نشر و دیگران است. دیدار و مذاکره حضوری تاثیر بیشتری از ارتباط ایمیلی و مجازی دارد. در کل، من حضور در فرانکفورت را مثبت ارزیابی میکنم. چون قطعا روی تولید ما اثر دارد.
من این را انکار نمیکنم که نشر پیدایش و دیگر نشرهای کشور ما، اگر در این روزگار کیفیتی در کار دارند، قطعا بیتاثیر از بازدیدشان از نمایشگاه فرانکفورت نبوده است. حضور مستمر در این رویداد به شما دید و نظرگاهی میدهد که دیگر نمیتوانی هر اثری را چاپ کنی. نتیجهاش هم این میشود که امروز آثار کودک و نوجوان ما دربازارهای جهانی خریدار دارند.
* آقای طائب، در مبارزه اخیری که با قاچاق کتاب شد، از آثار پیدایش هم چیزی وجود داشت؟
راستش نمیدانم چون هنوز عناوین کتابها را نگفتهاند. اما تعدادی از نیروهای نشر پیدایش، برخی از عناوین ما را دیدهاند که کف خیابان انقلاب به صورت غیرقانونی عرضه میشدهاند.
* پس از شما هم کپی کردهاند!
یا کپی است و یا کتابدزدی شده است. اما حجم زیادی که این روزها توقیف میشود، نسخههای کپی است یعنی به طور غیرقانونی تولید و چاپ شدهاند.
* طی چند ماه اخیر، مبارزه جدی و سختی با قاچاق کتاب شکل گرفت. به نظر شما، چرا این اتفاق تا پیش از این رخ نداده بود؟
من خوشبینانه به قضیه نگاه میکنم. بحث قاچاق کتاب، از بیش از یکی دو سال پیش، مطرح است. اما فکر میکنم تا این حد بغرنج نشده بود. طی چند ماه گذشته، سرچشمههای اصلی این تقلب کشف شدهاند و ظاهرا هرکدام را هم که پیدا میکنند، بعدی هم پیدا میشود چون به طور زنجیروار محل اختفای یکدیگر را افشا کرده و لو میدهند.
بحث قاچاق چه در بحث فیلم و سینما و کتاب مطرح بوده است. برای کتاب هم از خیلی وقت پیش مطرح بود. اما در مقطعی برای سینما و فیلم، سختگیریهایی اعمال شد و از طرفی روی فرهنگ مردم هم کار کردند. اما چنین کارهایی در زمینه کتاب انجام نشد. حالا به نظرم وضعیت به قدری حاد شده که این اقدامات اخیر را انجام دادند.