به گزارش خبرنگار مهر، جلسه نقد و بررسی کتاب «زمان بازیافته: خاطرات سیاسی بهمن بازرگانی» صبح امروز پنجشنبه ششم دی با حضور بهمن بازرگانی، سیروس علی نژاد، محمود آموزگار و علی دهباشی در خانه وارطان برگزار شد.
بهمن بازرگانی از هسته اولیه سازمان مجاهدین خلق ایران، مسئول آموزش تشکیلاتی مسعود رجوی و مسئول گروه سیاسی این سازمان تا پیش از بازداشت شدنش به دست ساواک، بر عهده داشت. در این برنامه از چاپ دوم این کتاب نیز رونمایی شد. چاپ نخست این کتاب در ابتدای پاییز منتشر شده بود.
شوک ترور مجید شریف واقفی برای اعضای مارکسیست زندانی
بهمن بازرگانی در این نشست گفت: در هسته اولیه اعضای سازمان مجاهدین خلق ایران و بنیانگذاران این سازمان مساله آزادی به هیچ عنوان مطرح نبود. ما حتی دغدغه مطالعه اندیشههای دیگران را نیز در آن دوران نداشته و این دغدغه را پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران پیدا کردیم.
وی افزود: من زمانی که در زندان مشهد بودم، حفیظالله امین مارکسیست در افغانستان کودتا کرد و گروه خود را روی کار آورد و این مارکسیستها در افغانستان مشغول کشتار شدند. من در آن زمان از رضا شلتوکی که همبند من بود این جریان را پرسیدم و او مشغول توجیه شد. درباره استالین که اصلا نمیشد حرف زد. از آن زمان متوجه شدم که اشکالات عمدهای در کار ما به عنوان مبارزان سیاسی هست. پس از پیروزی انقلاب نیز دیگر کلا از فعالیت سیاسی بریدم.
وی افزود: در زندان هرکدام از اعضا که مارکسیست میشدند آن را اعلام کرده و دیگر خود را کنار میکشیدند و اعتقاد داشتند که سازمان برای مذهبیهاست، اما در بیرون از زندان وضعیت به گونه دیگری بود. ترورهای سازمان در آن دوران بویژه ترور مجید شریف واقفی بسیار تکان دهنده بود و به من شوک وارد کرد و باعث شد به این فکر کنم که تا دستمان به خون آلوده نشده باید خود را کنار بکشیم.
بازرگانی ادامه داد: تا پیش از دستگیری من جزوهای نوشته بودم مبنی بر اینکه چه کنیم تا جامعه از شرایط انقلابی خود خارج نشود؟ این جزوه اکنون موجود نیست، اما نشان دهنده وضع موجود در آن دوران در سازمان است. وقتی به آن جزوه فکر میکنم به این نتیجه میرسم که اگر خود من روزی قدرت پیدا میکردم چه بلاهایی که ممکن بود بر سر مردم بیاورم؟
علاقهای به نگارش زندگینامهام نداشتهام
این فعال سیاسی سابق همچنین درباره علت عدم نگارش زندگینامه خود نیز گفت: من پارادایمی فکر میکنم و به همین دلیل اصلا اعتقاد ندارم که گذشته چراغ راه آینده است. بنابراین لزوما تجربیات من در دورهای از تاریخ این کشور به درد دیگران در دورههای دیگر نمیخورد.
بازرگانی گفت: در کتابهای پژوهشی درباره جریان سازمان مجاهدین خلق اشکالاتی به چشم میخورد. به عنوان مثال بیشتر نویسندگان از متن بازجوییها استفاده کردهاند، این در صورتی است که اعضا در بازجوییها مسائل بیربطی را میگفتند تا همفکرانشان را که آزاد بودند نجات دهند. یعنی تلاش داشتند تا بازجو و جریان بازجویی را به بیراهه ببرند.
همیشه منتقد سازمان بودم
بازرگانی در بخش دیگری از سخنان خود به وضعیت سیاسی خود در دوران پس از انقلاب اشاره کرد و گفت: من از دوران زندان از سازمان بریده بودم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران هم به همه پیشنهادها برای پیوستن دوباره به سازمان و دیگر گروههای سیاسی نه گفتم. در آن دوران هنوز مجاهدین اندک محبوبیتی داشتند و هنوز ماهیتشان برای دیگران آشکار نشده بود. به همین دلیل همه جا حرف بر سر این بود که مجاهدین مسلمان بودند اما من آنها مارکسیست کردهام، در صورتی که من نقشی در مارکسیست کردن اعضا نداشتهام و مدام هم آنها را نقد کرده بودم. به همین دلیل تهدید به قتل شدم و مدتی را از ایران رفتم.
وی افزود: بجز سازمان مجاهدین، سازمان راه کارگر هم به من پیشنهاد داد به آنها بپیوندم، اما آنها استالینیست بودند و این را نمیدانستند که من منتقد سرسخت استالین بودم. البته در پیش از انقلاب هم من چندان آدم مسئول و انسان تشکیلاتی نبودم. در جلساتمان چه بیرون از زندان و چه داخل از زندان من مدام حوصلهام سر میرفت و بیشتر به دنبال مسائل فکری خودم بودم. برعکس من مثلا بهروز باکری بسیار انسان مسئولی بود.
سازمان مجاهدین خود را اصل میدانست
بازرگانی در بخش دیگری از سخنان خود با اشاره به اشکالات سازمان مجاهدین خلق ایران از بدو تاسیس گفت: من در این کتاب سعی کردم در پاسخ به سوالات امیرهوشنگ افتخاری راد این نکته را بگویم که سازمان سعی داشت خودش را اصل نشان دهد و هدف را فرع. این ایده را محمد حنیف نژاد در سازمان بنیان گذاشت و در نظر او تشکیلات بسیار مهم بود و در ادامه تربیت کادر برای رهبری.
وی اضافه کرد: این روند باعث تقدس بیجا میشود. وقتی برادران رضایی کشته شده و دیگر سران سازمان همه در زندان بودند، تقی شهرام که توانسته بود با فرار از زندان ساری و خلع سلاح ژاندارمها خود را به عنوان چریک معرفی کند، به کادر رهبری سازمان آمد و او نیز هرچند مذهبی نبود اما همان تفکر حنیف نژاد مذهبی را در سازمان پیاده کرد و گفت که سازمان اصل است و وقتی سران مارکسیست شدهاند باقی افراد نیز باید مارکسیست شوند.
بازرگانی درباره روش ریاستی حنیف نژاد بر تشکیلات نیز چنین گفت: رسول مشکین فام بسیار زودتر از همه ما مارکسیست شد، اما حنیف نژاد سعی در ایزوله کردن او داشت. در زندان که میخواستیم نماز بخوانیم، حنیف نژاد مشکین فام را مجبور میکرد که نماز بخواند. همین روش را تقی شهرام مارکسیست در برابر مذهبیها به کار گرفت. من در آن زمان به فکرم رسید که چرا با وجود این مسائل حنیف نژاد سازمان را به جبهه تبدیل نمیکند؟ بعد به این فکر کردم که تفکرات جبههای پیش نمیرفتند و مثلا کسی مثل مصطفی شعاعیان کارش به هیچ جا نرسید. این فقط تفکر ایدئولوژیک چه اسلامی چه مارکسیست بود که توانایی پیش رفتن داشت.
وی افزود: در آن زمان حنیف نژاد میتوانست به دلیل مارکسیست شدن برخی از اعضا سازمان را به جبهه تبدیل کند، اما به مشکین فام گفت که عقایدت را پنهان کن و در خدمت سازمان باشد و نمازت را هم در ظاهر بخوان. مارکسیست شدن من بسیار طول کشید و زمانی که مارکسیست شدم از کادر رهبری خودم به کناری رفتم و سازمان را برای مذهبیها گذاشتم. بنابراین بنیاد چنین رفتارهایی در ریاست سازمان را حنیف نژاد گذاشت و بعدها تقی شهرام همان را پیاده کرد.
این فعال سیاسی پیش از انقلاب مساله اصلی تقی شهرام را به این شرح بیان کرد: به باور شهرام خرده بورژوازی مدهبی باعث شده بود تا کار سازمان در دوره قبل پیش نرود. بنابراین همه باید در خدمت سازمان باشند. البته شهرام قصد داشت با استفاده از امکانات سازمان خود را به عنوان رهبر اصلی جریان چریکی مارکسیستی در ایران معرفی کند.
امکان نداشت سازمان مجاهدین رهبری انقلاب را در دست بگیرند
بازرگانی در بخش دیگری از سخنان خود به خودشیفتگی سران سازمان مجاهدین اشاره کرد و گفت: رهبران مجاهدین خودبزرگ بینی شدیدی داشتند که اگر سازمان مارکسیست نمیشد میتوانست رهبری انقلاب را بر عهده بگیرد. هنوز هم آقای لطف الله میثمی این عقیده را دارد و مرحوم سحابی هم بر این عقیده بود. این در صورتی است که سازمان و سران آن به دلیل بسیاری از مسائل به هیچ عنوان امکان به دست گرفتن رهبری انقلاب را نداشتند. من دلایلم برای این نکته را در نشریه چشم انداز ایران نوشتهام.
بازرگانی گفت: سازمان مجاهدین خلق ایدهای داشت به نام جامعه توحیدی بیطبقه که اگر میتوانست آن را پیاده کند حکومت میشد چیزی ما بین رژیم قذافی و دیکتاتوریهای کمونیستی. برای ما اصلا آزادی اهمیت و معنایی نداشت. با وجود تمام انتقاداتم به مرحوم حنیف نژاد من در سراسر کتاب «زمان بازیافته» از او با احترام یاد کردهام. او آدم موثری بود و نفس گرمی داشت. من اصلا آدم مبارزه نبودم اما حنیف نژاد من را مبارز کرد. من پیش از او کتابهای مارکسیستی را از طرفداران خلیل ملکی در اورمیه گرفته بودم و مطالعه آنها اصلا حس مبارزه به من نداده بود، اما حنیف با صحبتهای خود من را مبارز کرد.
ساواکی به مسعود رجوی شرف دارد
بازرگانی در بخش دیگری از سخنان خود تلاش برای مارکسیست کردن اعضای سازمان را رد کرد و ادامه داد: من در نیمه سال ۱۳۵۱ در زندان مشهد اعلام کردم که مارکسیست شدهام. در آن دوران مارکسیستها ایزوله میشدند و من هم دوست داشتم که به تفکرات و دغدغههای خودم برسم. من اعلام کردم و دیگر در نماز هم شرکت نکردم، اما دیگرانی نفاق به خرج داده و خود را به ظاهر مسلمان نشان میدادند.
وی افزود: تا ابتدای سال ۶۰ مسعود رجوی هنوز بین طیفهایی طرفدار داشت و مخالفان او مثلا میگفتند که او ساواکی بوده. او به نظرم از ساواکیها هم کوچکتر و حقیرتر بود. یک ساواکی شرف دارد به کسی که هنگام حمله دشمن به کشور میرود و با او همپیمان میشود. وقتی رجوی با صدام همپیمان شد دیگر نیازی نبود که درباره او و پیشینهاش سخن بگوییم، چرا که خود به عالی ترین وجه درون کریه خود را نشان داد.
بهمن بازرگانی و زیبایی شناسی
بهمن بازرگانی در بخش دیگری از سخنان خود به بیان دغدغههای فکریاش در پس از انقلاب نیز پرداخت. وی در این باره گفت: زندگی ۳۰ سال اخیر من به تفکر و نوشتن در حوزه زیبایی شناسی گذشته است. در ایران کتابهای من بجز «ماتریس زیبایی» خوب دیده نشده و فروش چندانی نداشتند، اما مثلا کتاب «فضای نوین: زمینههای پیدایش» وقتی به انگلیسی در اروپا ترجمه و منتشر شد بسیار مورد استقبال قرار گرفت و بسیار خوانده شد.
وی افزود: البته در این کتابها مساله «شیفتگی» و نه زیبایی دغدغه اصلی من است. شما وقتی محسور یک ایده زیبا میشوید انگار ذهن شما هیپنوتیزم میشود و دیگر به چیزی فکر نمیکند. البته زندگی سیاسی ما هم همینگونه بود. ما هم هیپنوتیزم شده بودیم. از سال ۶۱ شروع به کار در این حوزه کردم و نخستین کارهای من در سال ۶۴ منتشر شدند که بررسی رابطه زن و مرد بود. این مقالات در سال ۷۶ در نشریه نگاه نو بازچاپ شد و یکی از آنها مقاله «رابطه زن و مرد در شاهنامه» بود. پس از اینها «ماتریس زیبایی» را کار کردم که ایده هیپنوتیزم شدگی در مواجهه با زیبایی را مطرح میکرد.
بازرگانی در ادامه به کتابهای پس از «ماتریس زیبایی: پست مدرنیسم و زیبایی» نیز اشاره کرد و گفت: پس از «ماتریس زیبایی» کتاب «فضاهای نوین: زمینههای پیدایش» را کار کردم که بررسی همان ایده هیپنوتیزم شدگی در جریانهای سیاسی بود. در اینجا به نقد فلسفه سیاسی غرب با دیدگاه مارکسیستی پرداختم و مثلا روسو را نقد کردم. همچنین سعی کردم به فلاسفهای بپردازم که چون متعلق به جریان چپ نبودند در ایران هیچگاه مطرح نشدند.
«زمان بازیافته» و تصویر چند نسل
سیروس علی نژاد، روزنامه نگار و فعال سیاسی پیش از انقلاب نیز در این نشست گفت: من بهمن بازرگانی را از سلول نمیدانم چند زندان اوین میشناسم. یک ۲۰ روز تا یک ماه با او بودم و بعد من را به بند عمومی و بعدها زندان قزل قلعه منتقل کردند و پس از مدتی هم آزاد شدم، اما بهمن بازرگانی تا دی ۱۳۵۷ زندانی بود.
وی افزود: «زمان بازیافته» سرگذشت چند نسل از امثال ما در آن دوران است. اگر خود محمدرضا پهلوی هم از گور برخیزد و این کتاب را بخواند، تصویر خودش را در آن خواهد دید. نسل ما و پس از ما خود را در این کتاب پیدا خواهد کرد و دردها، ندانمکاریها و البته خردنداشته خودش را نیز در آن خواهد دید. امیرهوشنگ افتخاری راد برای این کتاب بسیار زحمت کشیده است، چرا که من میدانم حرف کشیدن از بهمن بازرگانی چقدر سخت است.
کاش بازرگانی فلسفه را آکادمیک ادامه میداد
علی نژاد در بخش دیگری از سخنان خود گفت: بهمن بازرگانی جوان با استعدادی بود و من هم در زندان و در سلول خودمان او را بسیار اهل تامل و تفکر دیدم و همین ویژگی هم باعث شد تا سالها تصویر او در ذهنم باقی بماند. او جزو نفرات اول کنکور است که به دانشکده فنی میرود و در آن دوران او تب علم داشته و به ریاضیات بسیار علاقهمند بوده است. اگر تظاهراتی در دانشگاه میدید بیشتر تماشاچی بود، اما بعدها تب سیاست بر تب علم پیشی گرفت و او وارد گروههای سیاسی و یا چریکی شد و چون بسیار با استعداد بود تا ردههای بالای مبارزه چریکی هم رفت.
این روزنامهنگار اضافه کرد: بازرگانی دائما تحول پیدا میکرد و به نظرم او باید کلا اهل فلسفه میشد. او باید دانشگاه را که تمام کرد به اروپا یا آمریکا میرفت و تحصیل در فلسفه را به صورت آکادمیک پیگیری میکرد که اگر این کار را انجام میداد ما اکنون با یک متفکر برجسته و درجه یک در کشورمان مواجه بودیم.
علی نژاد همچنین به تصویر منعکس شده سران سازمان مجاهدین خلق در کتاب «زمان بازیافته» پرداخت و گفت: تصویر بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق و البته خود سازمان در این کتاب هم بسیار مهم است. ما با این کتاب متوجه میشویم که حنیف نژاد با فکر انقلاب میخوابید و بیدار میشد و با اینکه مبارز حرفهای بود اما میخواست همه اعضای تشکیلاتش را مانند خود بار بیاورد. در تصویری که بهمن بازرگانی از او بدست میدهد حنیف نژاد کسی است که اعتماد به نفس بالایی دارد و این اعتماد به نفس اشخاص همیشه و در طول تاریخ خطرناک بوده است. به همین خاطر هم تاکید دارد که دیگران باید کتابهایی را بخوانند که او معرفی میکند.