خبرگزاری مهر، گروه جامعه - الهه ابراهیمی: بارها ترک کرده است. زمانی مصرفکننده تریاک بود اما حالا مصرفکننده هروئین شده، البته از زمانی که به سامان سرای لویزان تحویل دادهشده، بهاجبار ترک کرده، اما مترصد رهایی است تا بار دیگر علاوه بر مصرف به چهارراههای محدوده شرق تهران برود تا با تکدی گری هزینه اعتیاد خود را تأمین و مصرف کند.
شهربانو زنی است که خود را ۴۵ ساله معرفی میکند، او نمیداند مشمول ماده ۷۱۲ قانون مجازات اسلامیشده است و بعد از سپری کردن شش ماه در سامان سرا به بهزیستی تحویل داده خواهد شد و هنوز مشخص نیست چه زمانی را نیز باید در بهزیستی بماند، با اینحال بیصبرانه منتظر است تا تنها برادرش برای بردن او به سامان سرا بیاید.
مردم با رضایت کمک میکنند
بیخبر از وضعیتش و حکمی که قاضی برای او صادر کرده است، جثه نحیفش را بر روی صندلی رها کرده و از زمین و زمان گله میکند، به روزگار و همسرش که او رها کرده و رفته است، به خانواده عموی خود که والدین همسرش هستند، حتی از مددکارانی که در مقابل او نشستهاند هم گله میکند. با صدای بلند فریاد میزند «چرا ولم نمیکنید بروم سراغ زندگیام، من که با کسی کاری نداشتم. به داداشم بگید بیاد دنبالم منو ببره پیش دخترم. واسه چی منو هفته ای یکبار میگیرید، میارید اینجا؟» با صدای بلند به کسانی که او را از چهارراه تهرانپارس سوار ماشین کردهاند و به سامان سرای لویزان آوردند، ناسزا میگوید، چون مانع گدایی او شدند.
تکدی گری از نگاه شهربانو «کار» است، زیرا برای گدایی کردن هم زحمت میکشد! او تعریف خاصی برای کار کردن دارد، معتقد است که مردم با رضایت خودشان به او پول میدهند و کسی را مجبور نمیکند که به او کمک کند.
شهربانو حاضر نیست کار دیگری کند، او فقط یک مهارت دارد؛ گدایی. سالهای زیادی است که امورات خود را با گدایی میگذراند، خرج مواد و زندگی خود را با گدایی تأمین میکند. او در یکی از شهرهای خراسان متولدشده و ۱۸ ساله بود که برای شروع زندگی به خانه عمویش به عنوان عروس میرود.
در بدو ورود به خانه شوهر، توسط همسرش معتاد میشود. شهربانو درباره چگونگی معتاد شدنش میگوید: «روزهای اول تریاک نمیکشیدم، اما شوهرم با پدر و مادرش تریاک میکشیدند، یک روز شوهر گفت: بیا شهربانو چند تا پوک بزن، زدم و خوشم آمد و معتاد شدم.»
شهربانو درحالیکه معتاد بود نخستین دخترش را در سن ۱۹ سالگی به دنیا میآورد، بعد از تولد نخستین دخترش به همراه دختر سهماهه خود به دیدن خانواده میآید و همانجا خانواده متوجه میشوند که دخترشان معتاد شده است. شهربانو درباره اولین برخورد خانواده خود میگوید: «اولین باری که برادرم دید که من تریاک میکشم عصبانی شد، مرا کتک زد. خانوادهام فکر کردند که به خاطر قالیبافی و بارداری ضعیف شدم. خانه بابام داخل باشگاه سوارکاری بود تا ۱۰ سال پیش که شوهرم ما را گذاشت و رفت، من خرج مواد و سیگار اون رو هم میدادم. بعد از تولد دخترم، برای خرج مواد، پلاستیک و ضایعات جمع کردم تا چند سال این کار را میکردم. بعد از تولد دختر دوم، دستفروشی کردم، چند ماه بعد مردم هم بهم کمک کردند اون موقع گشت نبود راحت گدایی میکردم اما الآن اینها نمیگذارند، همهش منو میگیرند، نمی دونم از جون من چی میخواهند!؟»
ماشینهای عروس خوب پول می دهند
از او میپرسم که درآمدت چه میزان و بیشترین پولی که گرفتی چه قدر بوده است، میگوید: «اگر بگذارند، درآمدم خوبه، ماشین های عروس خوب پول می دهند یادمه یک بار یک ماشین عروس بهم تراول ۵۰ هزارتومانی داد، خیلی خوب بود منم دعاشون کردم. ماشین عروس ها خوب پول میدهند. داداشم مدام دعوام می کنه که شهربانو گدایی نکن اما خب چه کار میتونم غیر از گدایی کنم؟ باید خرج مو دربیارم که بتونم پول مواد را دربیارم.»
شهربانو سال گذشته ۵ ماه در سامان سرای لویزان نگهداشته شده و بعد از آن به مدت یک سال و نیم در بهزیستی بخش سالمندان نگهداری شده، اما درنهایت تنها برادرش او را به خانه برده است. او سواد خواندن و نوشتن ندارد و به خاطر نمیآورد که چه زمانی مصرف هروئین را شروع کرده است. مدتی تریاک را ترک کرده بود اما بار دیگر به سمت اعتیاد کشیده می شود، این بار بهجای مصرف تریاک، هروئین مصرف میکند. او در اینباره میگوید: «خودم خواستم که هروئین بکشم و چون معتادم سر چهارراهها کسی با من کار ندارد، میگن این معتاده بگذارید کارشو بکنه.»
شهربانو سالهای طولانی است که در چهارراههای سمت تهرانپارس میایستد و گدایی میکند، شاید ساکنان این محدوده او را دیده باشند، او بهجز این محدوده جای دیگری را بلد نیست؛ برای همین در چند سال گذشته اورژانس اجتماعی شهرداری او را شناخته است و هر باری که او را در چهارراه شرق تهران ببینند، او را میگیرند و به سامان سرا تحویل میدهند.
کتمان نمی کند، گدا است
مددکاران سامان سرا درباره شهربانو میگویند: «باید زمانی که او را به سامان سرا میآورند و او را پذیرش میکنیم باشید تا ببینید که چقدر شرایط او وخیم است. اعتیاد شهربانو شدید است اما هر باری که او را پذیرش میکنیم، با صراحت میگوید که گدایی میکردم و نگذاشتید که کارم را انجام دهم.»
شهربانو در واکنش به اظهارنظر مددکار خود میگوید: «چه کارکنم، دروغ بگم؟ خب گدایی می کنم، این کار منه، زندگی خرج داره، اصلاً هر کاری میکنم منو میگیرند. دستفروشی میکنم باز من را میگیرند. از من میخواهند گدایی نکنم، اما برم ازدواج موقت کنم. خب نمیشه؛ من شوهر دارم اما گذاشته رفته. من گدایی نکنم چه کارکنم؟ الآن منو ول کنند باز میرم سر چهارراه. دفعه آخری ساعت ۱۲ ظهر آمدم تا ۳ که گرفتنم ۱۵۰ هزار تومان پول جمع کرده بودم. هر باری که اینجا میام کلی براتون پول میارم. پولامو ازم می گیرید.»
بیش از دو ماه از حضور شهربانو در این سامان سرا می گذرد، دیگر خسته شده است و اصرار دارد که به خانه بازگردد. می گوید اگر از اینجا برود، دیگر هروئین نمی کشد و پیش دخترش که تنها در خانه منتظر اوست، می رود. اما حقیقت این است که در میان صحبت های خود منتظر رهایی است تا بعد از گدایی کردن، بتواند مواد مصرف کند. شهربانو گریه می کند و از مددکاران سامان سرا می خواهد که او را به بهزیستی نفرستند اما طبق قانون او باید بعد از اتمام دوره حضورش در سامان سرا، به بهزیستی برود.
مگر قاچاقچی هستم که رهایم نمی کنید؟
شهربانو خود را بیگناه معرفی می کند و از اینکه سامان سرا به او رسیدگی می شود، خوشحال نیست. او با فریاد می گوید: «من قاچاقچی نیستم، بیگناهم فقط مصرف می کنم. پول موادم را هم کار می کنم در می آورم. گدایی از کی جرمه! »
او نمی پذیرد که تکدی گری جرم است و کاری که او از آن به عنوان کمک مردم یاد می کند، جرم است. شهربانو حاضر نیست حتی اگر برای او کاری فراهم شد، سرکار برود. حتی دوست ندارد قالیبافی کند. او سالهاست که یاد گرفته با گدایی کردن از مردم، امورات زندگی خود را بگذارند. شهربانو این اواخر به میزانی که هزینه خرید مواد خود را تامین کند، گدایی میکرد زیرا توان ایستادن بیش از نیازش را ندارد.
یک زن توسط همسرش معتاد شده، امروز همسر این زن در کنارش نیست و مشخص نیست که زنده است یا نه؟ زندگی یک زن تباه شده و با توجه به مصرف شدید هروئین در سالهای اخیر، بازگشت به زندگی او بسیار سخت شده است. شهربانو از عدم حمایت نهادهای کمک کننده بسیار ناراضی بود زیرا چند سال پیش که برای دریافت کمک مراجعه می کند، اما از او حمایت نمی شود.
شهربانو آرزویی ندارد، تنها منتظر است تا بار دیگر به چهارراههای شرق تهران بازگردد.