مهدی نصیری نوشت: آرمانگرایی غیر واقع بینانه و انقلابی گری غالیانه می تواند بهترین بستر برای جان گرفتن سکولاریسم سنتی مربوط به انجمن حجتیه و سکولاریسم مدرن مربوط به روشنفکران غربگرا باشد.

به گزارش خبرنگار مهر، متن پیش رو پاسخ مهدی نصیری بر نقد حجت الاسلام محمدحسین دعایی _ منتشر شده در خبرگزاری مهر_ است که قسمت اول آن را در ادامه می خوانید؛

به دنبال نقد حجت الاسلام رضا غلامی بر مقاله من با عنوان «فقه نظام ساز، داریم یا نداریم؟»، حجت الاسلام سیدمحمدحسین دعایی، از حلقه صدراییان حوزه مشهد نیز مقاله ای را نوشته و مطالبی در دفاع از فقه نظام ساز و فلسفه صدرایی مطرح کرده اند که در خبرگزاری مهر منتشر شد.

اگر چه بسیاری از نکات را پیرامون این دو موضوع در مقالات قبلی و نیز در مناظره با حجت الاسلام احمد رهدار توضیح داده ام اما لازم است به برخی نکات دیگرکه در مقاله آقای دعایی آمده، اشاراتی داشته باشم.

از موضوع فقه نظام ساز آغاز می‌کنم.

آقای دعایی نوشته اند:

«اسلام، دینی جامع، جاودانه و جهان‌شمول است...اگر دین اسلام، دین خاتم است که هست، نمی‌توان ظرفیت و قابلیت آن برای ادارۀ جامعه را به دوران ما قبل مدرنیته منحصر کرد. بنابراین حتی اگر بپذیریم که جریان تمدن جدید، برخلاف رضایت معصومان علیهم السلام شکل گرفته است، این دین و متولیان دین هستند که باید بتوانند و می‌توانند در شرائط جدید نیز حد نصابی از «حیات دین» و «حیات دینی» را تضمین کنند.»

من در مقالات پیشین دو عامل را به عنوان دلیل عدم امکان تحقق جامعه دینی در حدی رضایت بخش و تمدن تراز اسلام ذکر کرده بودم: یکی غیبت امام معصوم و دیگری سیطره مدرنیته.

اکنون نیز مجدداً تأکید می کنم که بر اساس مبانی کلامی تشیع که متخذ از قرآن و روایات و دلیل عقلی است، قوام نظری و عملی این دین خاتم و جامع و جاودانه و جهان شمول در حد مطلوب، به حضور مبسوط الید امام معصوم علیه السلام است و آن گاه که امام در حال ظهور و تقیه و یا در حال غیبت است، در نظام تشریع و هدایت مادی و معنوی و ارکان و اجزای تمدن بشری، اختلال ایجاد شده و بشریت با وضعیتی به غایت بغرنج و با تنگناها و بحرانهایی عظیم مواجه می شود و اگرچه اصل ولایت فقیه و ضرورت مراجعه به فقها در عصر غیبت و نیز میراث معرفتی و علمی دین که عبارت از قرآن و سنت است، مانع از بن بست و بی هدایتی مطلق و سرگردانی کامل است، اما در هر صورت سرگردانی و حیرت و تباهی در حد بالایی گریبان بشر را می گیرد و عرصه را بر مومنان به شدت تنگ می کند و از همین روست که در روایات شیعی، عصر غیبت، عصر حیرت و فروبستگی معرفی شده است.

حال شیعه، در عصر حیرت و فروبستگی و تنگنای عدم دسترسی به فصل الخطاب و حجت معصوم خداوند چگونه می تواند مدعی تحقق دولت و جامعه و تمدن اسلامی در ترازی شود که مشکلات جوامع را به نحوی رضایت بخش حل کند و انسان  مومن عصر غیبت را از حیرت و سرگردانی و حزن و اندوه رهایی بخشد؟

پس قبل از مدرنیته، غیبت حجت معصوم خداوند مانعی بر سر راه تحقق تمدن تراز دین و مذهب است و البته با ظهور تمدن مادی و ماتریالیستی و سرمایه سالارانه مدرن که جهان شمول می شود و همه جوامع را با شدت و ضعف، تحت تأثیر مبانی معرفتی و ساختارهای مادی و سبک زندگی خود قرار می دهد، میزان توفیق در برپایی جامعه ای مبتنی بر معیارهای دینی در همه عرصه ها باز هم کاهش می یابد و تنها وسعی محدود برای مومنین در امر و وظیفه جامعه و تمدن سازی باقی می ماند که بارها در این مقالات تأکید کردیم که این وسع محدود در روزگار ماده زده کنونی و تحت سلطه استکبار مدرن، بسیار مهم و به حکم شرع و عقل تکلیف مومنان است و برای مجاهدان و کوشش کنندگان در این مسیر، اجری عظیم هم‌وزن و گاه بیشتر از مجاهدان صدر اسلام و در رکاب پیامبر صلی الله علیه و آله نزد خداوند وجود دارد.

حال با این توصیف اگر گمان کنیم که نه عامل غیبت و نه سیطره مدرنیته، مانعی در راه تمدن سازی نیست و بر این باور باشیم که وسعمان با محدودیتی جدی مواجه نیست و مثلاً فقه می تواند نظاماتی کاملاً اسلامی و بر اساس احکام اولیه ـ و نه التقاطی و تحت سیطره نظامات مدرن ـ بسازد و مدعی تحقق تمدنی دینی مثلاً در حد هفتاد ـ هشتاد درصدی شویم، تکلیفی را بر دوش دین و نظام دینی گذاشته ایم که ضمن آن که از عهده آن بر نخواهیم آمد، تحقق همان میزان مقدور و میسور را نیز با مشکلات و تنگنا مواجه خواهیم کرد و جامعه نیز پیوسته با این سئوال و ابهام مواجه خواهد بود که چرا وعده های دینی کردن جامعه محقق نشد و چرا این همه فاصله از دین و ارزشها در زمینه هایی نظیر عدالت، فساد ستیزی، اشرافی گری مسئولان، اخلاق اجتماعی، رفع فقر و شکاف طبقاتی، آسیب های اجتماعی و ...وجود دارد و ما اگر در این فضا همچنان بر طبل تمدن اسلامی، جامعه اسلامی و نظام سازی فقهی بیش از حد مقدور بکوبیم، نتیجه ای جز آسیب دیدن دین در ذهن و دل مردم و به خصوص جوانان نخواهد داشت و به سرمایه ای هزار و چهار صد ساله که با چه خون دل خوردنها  و خون دادنها به دست ما رسیده است، ضربه های جدی خواهیم زد.

آقای دعایی نوشته اند:

«نتیجۀ نگاه شما با نتیجۀ نگاه امثال انجمن حجتیه و روشنفکرنمایان غرب‌زده ـ که با اصل تشکیل حکومت اسلامی مخالفند ـ یکی است.»  

با عنایت به آنچه تاکنون گفته ام در پاسخ ایشان عرض می کنم که بر عکس، آرمانگرایی غیر واقع بینانه و انقلابی گری غالیانه می تواند بهترین بستر برای جان گرفتن سکولاریسم سنتی مربوط به انجمن حجتیه و سکولاریسم مدرن مربوط به روشنفکران غربگرا باشد و بر عکس دیدگاه بنده که هم بر اساس مبانی کتاب و سنت و هم بر عینیت های میدانیِ مبتنی بر درک و تحلیل عقلانی استوار است، می تواند تضمین کننده تداوم با نشاط تر و چابک تر جمهوری اسلامی باشد و اجازه ندهد پشتیبانی از نظام با تعارضات جدی نظری و عملی کاهش یابد و در عین حال باورهای دینی جامعه را از ادبار مردم مصون می دارد.

ناقد محترم نوشته اند:

«به‌راستی اگر در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام مدرنیته رخ می‌داد ـ همان‌طور که اتفاقات بسیاری مخالف با ارادۀ ظاهری و جهت‌گیری‌های حضرت رخ داد ـ برخورد ایشان با آن چگونه می‌بود؟ آیا از طریق اعجاز و کرامت، مدرنیته و اهل آن را نابود می‌کردند؟ یا می‌فرمودند دیگر در این شرائط نمی‌توان دم از حکومت دینی و جامعۀ دینی زد؟»

 خب جناب دعایی روی مطلب خوبی دست گذاشته اند. امیرالمؤمنین علیه السلام عالیترین الگوی آرمانگرایی همراه با واقع بینی است. این امامِ محور و مدار حق، به خاطر مصلحت اهمِّ حفظ دین خاتم و تشیع، در برابر غصب بزرگترین حق تاریخ که در صورت عدم غصب می توانست اتوپیای دینی را برای بشریت رقم بزند (آن گونه که بعدا قرار شد با ظهور رقم بخورد)، بیست و پنج سال سکوت کرد و وقتی هم با اصرار مردم، حکومت را به دست گرفت ـ در حالی که می دانست دیگر قرار نیست مدینه فاضله دینی تا ظهور فرزندش مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) محقق شود ـ  در برابر ۲۶ بدعت بزرگ و اساسی که میراث خلفای پیشین بود، به این دلیل که نمی خواست انسجام جامعه مسلمان از بین برود، سکوت و مدارا و نرمش مصلحت مدارانه کرد و ادعای تحقق احکام الله را ولو بلغ ما بلغ با وجود آن که خود امام معصوم بود و سیطره مدرنیته هم در کار نبود، نکرد و تنها به آنچه در وسع و توانش بود، عمل کرد.

اما در جمهوری اسلامی به خاطر حس و حرص شدیدی که بعضاً ـ فراتر از توان و مقدوراتمان ـ برای دینی کردن جامعه داریم (و البته عالیترین تجلی این دینی کردن در نظر عده ای حجاب و روابط زن و مرد است و دیگر هیچ توجهی به بسترهای عدیده ای که خود علاوه بر مدرنیته برای تضعیف حجاب و درهم ریختن حریم های زن و مرد ایجاد کرده ایم (تلویزیون و سینما و فیلمها و سریالهای داخلی و خارجی، دانشگاههای مختلط، محیطهای کار مختلط، و ...) نداریم و از آرمانهای اساسی چون عدالت و کاهش فقر ستیزی  و فساد مالی  ستیزی و ... غافلیم)، سالها در برابر مثلا ورود زنان به ورزشگاهها مقاومت می کنیم و نسبت به هدم دین و اسلام و حیا و ... در صورت وقوع چنین امری هشدار می دهیم، و بعد به یک باره معاون فرهنگی قوه قضاییه و دبیر شورایعالی انقلاب فرهنگی که هر دو در زمره اصولگرایان و انقلابیون هستند و نه لیبرالها و اصلاح طلبها، اعلام می کنند که هیچ مانعی برای حضور زنان در ورزشگاهها وجود ندارد و این می شود ماجرای آنپ خطاکاری که به دلیل خست به خرج دادن در برابر پرداخت جریمه مالی، هم پیاز را خورد و هم صد ضربه چوب را و هم در نهایت جریمه مالی را پرداخت. بله ما واقعا در برابر کوتاه آمدن از احکام خدا خسیس و سخت گیر هستیم، اما تا کلی هزینه های اجتماعی و فرهنگی و ... برای آنها نپردازیم و چند چیز دیگر را خراب نکنیم، حاضر به کوتاه آمدن نیستیم ولی بالاخره کوتاه می آییم!

البته دوستانِ جوانِ قائل به فقه نظام سازِ من در حوزه ـ به خصوص آنها که شیفته فلسفه صدرایی اند ـ می گویند جای نگرانی نیست، ما در حال تولید دهها نظام در ابعاد مختلف هستیم و عن قریب از آن پرده برداری می کنیم و یک باره همه را با حاکمیت این نظامهای خالص دینی که مدرن و غربی هم نیستند، شگفت زده می کنیم و بعد نمی گویند که پس اساتیدشان این چهل سال چه می کرده اند که تاکنون این نظامات را ارائه نداده اند؟!

نوشته اند:

«مگر می‌توان به‌خاطر شکل‌گیری یک حرکت باطل، دین خدا را به حاشیه بُرد؟ مگر می‌توان دین خدا را در مواجهه با یک حرکت باطل، ناکارآمد دانست؟»

این نگاه به ظاهر انقلابی، متاثر از نظریه جبر تاریخی مارکسیستی است که می گفت حکومت پرولتاریا قطعا محقق خواهد شد و زحمتکشان جهان حاکم بر دنیا خواهند شد و جامعه بی طبقه را ـ که متدینان متاثر از این نگاه می گفتند جامعه بی طبقه توحیدی ـ محقق خواهند کرد اما بعد دیدیم تق مارکسیسم و شوروی در آمد و وقتی بعد از فروپاشی شوروی شعبه ای از مک دونالد در مسکو گشایش یافت، طبقه پرولتاریا هر روز صفی ۳ کیلومتری برای خوردن یک ساندویچ مک دونالد می کشیدند و آخرین میخ را بر تابوت مارکسیسم کوبیدند.

بله جناب دعایی! متون فربه فلسفی و نزاع هایی بی حاصل و مهمل مانند اصالت وجود و اصالت ماهیت و مهمل تر از آن نظریه اتحاد عقل و عاقل و معقول و غیرعقلانی تر از همه نظریه وحدت وجود، مانع از مراجعه بسیاری از حوزویان به متون و منابع دینی و وحیانی شده و آنها را از دم دست ترین حقایق دینی و تاریخی و سیره معصومین علیهم السلام دور نگه داشته است و نمی دانند که حادثه شوم سقیفه چه بر سر دین و کتاب خدا و عترت رسول صلی الله علیه و سلم آورد و قطار دین را از ریل به گونه ای خارج کرد که جز با ظهور و قیام دوازدهمین حجت معصوم خداوند ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ  به ریل بازنخواهد گشت و برخی متدینان و مومنان انقلابی شیفته تحقق پرولتاریا و اتوپیای دینی در عصر غیبت، همین که در برابرشان سخن از مهدویت و انتظار و نیاز به حجت معصوم خداوند و ناتوانی نسبی از تحقق ایده آلهای دینی بدون حضور معصوم و مانعیت غولی به مراتب قوی تر از منصور دوانیقی ـ که گاه امام صادق علیه السلام را از سر تقیه وادار به کوتاه آمدن و کرنش در برابر این جبار می کرد ـ به نام مدرنیته می گویی و آنان را دعوت به در پیش گرفتن نقشه راهی واقع بینانه تر می کنی، چماقی به نام انجمن حجتیه را بر می دارند و بر سرت می کوبند و دوباره بر طبل تحقق اتوپیای دینی در حالی می کوبند که سالهاست در فهم و حل برخی از بدیهی ترین و ساده ترین معضلات کشور درجا زده ایم و مثلا نمی دانیم که اگر یک مسئول یقه سفید و ریش دار و مدعی ولایت مداری در سن ۷۲ سالگی،  ۳۶ پست اجرایی و مشورتی را اشغال کند (در حالی که هزاران فارغ التحصیل در حد دکتری بی کار و در استخدام شرکت اسنپ که معلوم نیست بر اساس کدام قاعده فقه نظام ساز زمام حمل و نقل مسافر درون شهری را بر عهده گرفته است، شوند)، امری بسیار زشت برای یک نظام دینی است، اما ککمان هم نمی گزد  و همچنان به ادامه مسیر با بالابردن ولوم شعار حکومت دینی و نظام سازی فقهی و ... می اندیشیم.

برادر حوزوی و  صدرایی من نوشته است:

«جناب آقای نصیری! سخنان شما در باب هویت دین و آموزه‌های دینی، نگارنده را به یاد اشکالات و سؤالات آیة الله قدیری و پاسخ رهبر فقید و عظیم الشأن انقلاب به ایشان انداخت»

اتفاقا مرحوم آیت الله قدیری هم به دلیل عدم اطلاع از عمق تحولات تمدنی دنیای جدید ـ مانند بسیاری از  حوزویان محترم ـ تصور می کرد جمهوری اسلامی می تواند با اتکا به احکام اولیه، حکومت کند و هرگز نباید با مراجعه به احکام ثانویه و حکومتی از احکام خدواند کوتاه بیاید اما امام با بیانیه ای که صادر کرده بودند، اعلام داشته بود:

«حکومت، شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله(ص) است و یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز، روزه حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است. خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم می تواند مساجد را در مواقع لزوم تعطیل کند و مسجدی را که ضرار باشد در صورتی که بدون تخریب رفع نشود خراب کند. حکومت می‏‌تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند و می‏‌تواند هر امری را چه عبادی و چه غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح است از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند. از حج که از فرائض مهم الهی است در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی است، موقتاً جلوگیری کند، آنچه گفته شده تا کنون یا گفته می شود، ناشی از عدم شناخت ولا یت مطلقه الهی است. آنچه گفته شده که شایع است مزارعه، مضاربه و امثال آنها با آن اختیارات از بین خواهد رفت. صریحا عرض می کنم فرضا چنین باشد، این از اختیارات حکومت است» (صحیفه ، ج۲۰، ص۱۷۰)

پس این متوهمان تحقق اتوپیای دینی هستند که به معضله ذهنی و فقهی مرحوم قدیری مبتلایند و نه بنده که می گویم برای حفظ نظام و حفظ عقاید دینی مردم از اصل «تحقق احکام الله به هر بهایی» کوتاه بیایید و بر اساس مصالح نظام و کشور عمل کنید و در این فضای ناکارآمدی قانونگذاران و مجریان محترم و خیانتها و چپاول بیت المال و رانت خواریها و ضعف و مماشات دستگاههای حسابرسی و قضایی در برخورد با آنها، این قدر فقه و فقه و دین و دین نکنید تا در ذهنیت جامعه همه کاسه ها و کوزه ها بر سر فقه و دین شکسته نشود. 

جناب دعایی نوشته اند:

«خلاصه آن‌که: جناب آقای نصیری! ما برخلاف شما که اسلام را فقط در یک جامعۀ بدوی، کارآمد و قابل اجراء می ‌دانید، اسلام را دینی «جامع»، «جاودانه» و «جهان‌شمول» دانسته و معتقدیم که در هر عصر و مصری می‌توان برای ادارۀ جامعه به آن تکیه کرد، از تمدن اسلامی دم زد و با ایمان و مجاهدت، به استقلال فکری، حکومتی و تمدنی رسید؛ و بر همین اساس، به عقیدۀ ما، تحقق حکومت، جامعه و تمدن اسلامی، به‌گونه‌ای مطلوب و رضایت‌بخش که مایۀ آرامش مردم باشد، در عصر غیبت، با فقه عصر غیبت و در دوران سیطرۀ مدرنیته، عملی است»

اولاً این که جامعه ماقبل مدرن را بدوی و به عبارت دیگر عقب مانده می دانید، ناشی از همان فقدان تحلیل از مدرنیته است که گمان می کنید تمدن مدرن محصول سیر تکاملی بشر از بدویت و عقب ماندگی به پیشرفت و تعالی است (و توجه هم ندارید که مفهوم التزامی این سخن، حکم به بدوی و عقب مانده بودن همه انبیا و اهل بیت علیهم السلام است که در دورام ماقبل مدرن می زستند) و با این نگاه به مدرنیته مدعی تمدن سازی اسلامی در حد رضایت بخش هستید و بعد می گویید فقه در برابر تمدن مدرن، نظام سازی می کند و البته نظام سازی اش مثلاً در عرصه ترانسپورت و وسایل حمل و نقل این می شود که در داشبورد محصولات ایران خودرو قرآنی جیبی بگذارد ولی نمی تواند با چهل سال مدیریت، صنعت خودروسازی اش را در حدی ارتقا دهد که برخی محصولاتش مضحکه عام و خاص نشود. 

و اما در این باره که همچنان بر تحقق حکومت و جامعه و تمدنی اسلامی و رضایت بخش و مایه آرامش مردم بدون توجه به مصیبت عصر غیبت و سیطره نظام جبارانه مدرنیته اصرار دارید باید این قصه را در پاسختان بگویم:

آقای دکتر یحیی یثربی استاد فلسفه اسلامی با سوابق حوزوی که ظرف چند سال اخیر از مواضع فلسفی و عرفانی از نوع صدرایی عدول کرده و به نقد این فلسفه می پردازد (مشابه کاری که ملامحسن فیض داماد ملاصدرا در دهه آخر عمر خود کرد) می گوید: (نقل به مضمون) وقتی به صدراییان می گوییم بابا! این نظریه وحدت وجود که می گوید «فقط یک وجود در عالم هست و آن هم ذات بی نهایت خداست و باقی موجودات موهوم هستند»، عقلانی و برهانی نیست، در پاسخ می گویند: ما وحدت وجود را کشف و شهود کرده ایم. می گوییم: اگر چیزی را کشف و شهود کرده اید، مبارکتان باشد اما کشف و شهود به درد اثبات برای دیگران نمی خورد.

حالا به نظر می رسد دوست فاضل معاصر صدرایی ما در عصر غیبت و این روزگار وانفسا و ویران از انواع فساد و تباهی و عدم توازن همراه با یک تجربه چهل ساله که بیانگر صعوبت و عدم امکان تحقق آن است، کشف و شهود کرده اند که تحقق تمدن اسلامی مطلوب و رضایت بخش، ممکن است.

خب، ما هم می گوییم این کشف و شهود مبارکتان باشد اما برای دیگران  لایسمن و لایغنی من جوع!

جناب دعایی نوشته اند: «آیۀ نفی سبیل، تخصیص‌بردار نبوده و با «تحریم سلطه‌پذیری» به‌شکل مطلق، از «ظرفیت لایزال دین» و «امکان غلبۀ علمی و عملی بر رقباء» در همۀ دوران‌ها ـ حتی دوران غیبت ـ خبر می‌دهد.»

دوست و هم صنفی عزیزم، ظاهرا توجه ندارند که آیه نفی سبیل از یک حقیقت تشریعی سخن می گوید و نه از یک حقیقت تکوینی. یعنی معنای آیه این نیست که مومنان هیچگاه تحت سلطه و سبیل کافران عملاً و تکویناً قرار نمی گیرند، زیرا به عیان می بینیم که بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله غیر از یک دوره پنج ساله امیرالمؤمنین(ع)، شیعیان تحت سبیل و حاکمیت های غاصب و ظالم بوده اند و اکنون نیز شدیداً تحت تأثیر سیطره تمدنی مبتنی بر ماتریالیسم و کاپیتالیسم در عرصه علمی و تکنیکی و سبک زندگی و ... هستند. پس آیه از یک تکلیف برای مومنان سخن می گوید که  موظف هستند متناسب با وسع و ظرفیت های واقعی و نه موهومشان با سلطه و سبیل کفار مقابله کنند، نه از یک وضعیت تکوینی که در هر شرایطی مومنان ضرورتاً تحت سلطه و سبیل کفار نخواهند بود.

ضمناً در کتاب «عصر حیرت» موضوع تنگنای مومنان در عصر غیبت را مستند و مدلل کرده ام که ان شاء الله پس از انتشار در مرای و منظر علاقه مندان به این بحث قرار خواهد گرفت.

بخش دوم مقاله که در مورد فلسفه صدرایی و حکمت متعالیه با جناب دعایی محاجه خواهم کرد، به زودی منتشر خواهد شد.