مجله مهر-اسماعیل معنوی: سلام، احتمالا این روزها دو نوع پیام و پیغام به دستت می رسد، اول افرادی که از "پاره سنگ" به شدت ذوق کرده اند و تمجیدت می کنند و دوم هم کسانی که بی رحمانه تو را نقد می کنند و رفتار و گفتار و نمادهای پاره سنگ را یک "خروج" از خطوط قرمزهایی می دانند که مردم ایران برای حفظ آن ها "خون دلها خورده اند" ...، اما من جزء هیچ کدام از این دو گروه نیستم.
من مهدی یراحی را دوست دارم و هیچ باکی هم ندارم که این دوست داشتن را ابراز کنم. البته این دوست داشتن مانعی نیست بر آنکه نقدی بر او نداشته باشم.
در روزگاری که بسیاری از هنرمندان این طرفی و آن طرفی همه فکر و ذکرشان افزایش تعداد سانسهای فوقالعاده کنسرتشان و یا مبلغ هدیهای است که از قبل با میزبان هماهنگ شده! در شرایطی که آدمها سکوت را کمهزینهترین کُنش در قبال وقایع میدانند، در این روزگار مهدی یراحی به آنچه در اطرافش میگذرد چشم نمیبندد...
نمیدانم این موضوع به حال خوشت در دوران درمانی که برای حنجرهات طی کرده بودی برمیگردد یا چیز دیگری اما بالاخره امروز ما با مهدی یراحی مواجه هستیم که یک کنشگر است... این کنشگر ممکن است گاهی اشتباه هم داشته باشد اما قطعا "سکوت" بدترین سرنوشت برای هنرمندانی است که باید حداقل برای قشری از جامعه عامل حرکت و اقدام باشند.
و اما در مورد "پاره سنگ" ، به گمانم منتقدین به اندازه کافی نکات را گفتهاند، کلیتا عرض می کنم برای آنکه مخاطب قضاوت ما را قبول کند ابتدا لازم است که روایت ما را یک روایتِ صحیح بداند. من گمان میکنم که روایتی که در پاره سنگ مطرح میشود در مواردی نادرست و در بخشهایی هم ناقص است و فقط به جنبههای سیاه پرداخته... در اینکه ما بعد از جنگ مشکلات فراوانی را تحمل کردهایم شکی نیست، اما به گمانم درست هم نباشد که "داشته"های مردم را بخاطرِ "نداشته"هایشان نادیده بگیریم! ضمنا قبل از هر چیز یادمان باشد که این جنگ بر ما تحمیل شد و ما هیچگاه "تیر اول" را شلیک نکردیم!
در آخر بازهم میگویم که ما دوستت داریم. فقط حالا که قرار است از خوزستان و خوزستانی حرف بزنی کمی بیشتر به اهواز بیا، کنسرت بذار اما در کنارش وقتی هم برای دیدن و شنیدن از اهوازِ واقعی بگذار، از آدمهایی که شاید به کنسرت هم نیایند اما قطعهای از واقعیت و حقیقت هستند. برای روایت صحیح از خوزستان حرف های این ها را هم بشنو...
همشهری و همدردت؛ اسماعیل معنوی
متولد هزار سیصد و قطعنامه!