خبرگزاری مهر، گروه بین الملل- بنفشه اسماعیلی: روند مذاکرات صلح افغانستان با طالبان اخیرا شکل جدی تری به خود گرفته است و چندی پیش نمایندگان طالبان در ابوظبی با نمایندگان کشورهای آمریکا، عربستان و پاکستان دیدار و گفتگو کردند.
افزون بر این نمایندگان این گروه طی سفر به تهران با مقامات ایرانی نیز دیدار و گفتگو داشتند. در راستای تحولات شکل گرفته در مورد روند صلح افغانستان خبرنگار مهر گفتگویی با «پیر محمد ملازهی» کارشناس و تحلیلگر مسائل شبه قاره انجام داده است که در ادامه از نظر می گذرد.
*با روی کار آمدن «زلمای خلیل زاد» به عنوان نماینده ویژه آمریکا در افغانستان و نفوذی که وی بر طالبان دارد این گمانه مطرح می شود که مسیر صلح هموارتر می شود، نظر شما در این خصوص چیست؟
در اینکه آمریکایی ها به دنبال خروج آبرومندانه از افغانستان هستند هیچ تردیدی وجود ندارد و این مسئله مربوط به زمان کنونی نیست بلکه اواخر دوران ریاست جمهوری «باراک اوباما» سیاست آمریکا در افغانستان تغییر کرد و آهسته آهسته به سمتی رفت که آمریکایی ها به این نتیجه رسیدند که قادر نیستند از لحاظ نظامی در افغانستان پیروز شوند. به خصوص با گزارش های میدانی که از سوی فرماندهان نظامی آمریکایی حاضر در صحنه جنگ افغانستان ارائه می شد این برداشت شکل گرفت که راه حل نظامی که به وسیله آن بتوان طالبان را به طورکلی از معادله قدرت حذف کرد وجود ندارد.
از طرف دیگر آمریکایی ها این آمادگی را نداشتند و هنوز هم ندارند تا شکست را بپذیرند. بنابراین در اواخر دوران اوباما مجموعه حاکمیت تحت تاثیر گزارش های فرماندهان اصلی حاضر در میدان جنگ به این نتیجه رسیدند که باید استراتژی آمریکا در افغانستان تغییر کند و راه حل نظامی را به راه حل سیاسی تغییر دهند و این امر هم یک شبه امکان پذیر نبود و نیاز به زمان داشت و از دیگر سو دوران رئیس جمهوری باراک اوباما نیز در حال اتمام بود.
اما خط مشی کلی که آمریکایی ها در آن زمان در پیش گرفتند و بعد از آن به ترامپ نیز به ارث رسید این بود که راه حل سیاسی را به جای راه حل نظامی در نظر بگیرند. به همین دلیل هم بود که معاهدات امنیتی را با افغانستان به امضا رساندند البته در دوران ریاست جمهوری «حامد کرزای» این معاهدات به دلیل مخالفت وی امضا نشد اما بلافاصله و دو روز بعد از روی کار آمدن «اشرف غنی» رئیس جمهوری افغانستان به امضا رسید و بر آن اساس آمریکایی ها توانستند چندین پایگاه نظامی در افغانستان بدست بیاورند و شکل حضور نظامی آمریکایی ها در افغانستان تغییر کرد.
یعنی به جای برخورد مستقیم نظامیان با طالبان و گروه های مخالف، تعریف جدیدی برای مسئولیت نظامی نیروهای آمریکایی در افغانستان ارائه کردند بر این مبنا که نظامیان آمریکایی صرف به آموزش و مشورت دهی به نیروهای افغان بپردازند و تدارکات و تسلیحات در اختیار نظامیان افغان قرار دهند اما زمانی به شکل مستقیم آن هم به صورت هوایی و نه زمینی در جنگ حضور داشته باشند که نیروهای دولتی افغانستان درخواست کنند.
بنابراین استراتژی آمریکایی ها این بود که نظامیان این کشور در پایگاه های مشخصی مستقر بشوند و به صورت مستقیم وارد جنگ نشوند و فقط در صورت نیاز هواپیماهای آمریکایی و ناتو به درخواست دولت مرکزی افغانستان وارد عمل شوند.
این سیاست بعد از پایان دوران ریاست جمهوری باراک اوباما در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ نیز پیگیری شد. اما بحثی که ترامپ در دوران ریاست جمهوری خود مطرح کرده بود این بود که چرا آمریکا باید درافغانستان، سوریه و عراق و... هزینه کند. مگر آمریکا ژاندارم دنیاست اول باید برای آمریکا هزینه کرد.
بر اساس این سیاست و براساس وعده های انتخاباتی که داده بود ترامپ باید دست به اقداماتی می زد. همانطور که دیدیم رسما اعلام کرد که نیروهای خود را از سوریه خارج می کند و رسما اعلام کرد که ۷ هزار نفر از نیروهای خود را از افغانستان خارج می کند.
در این فاصله اتفاقی که افتاد این بود که آمریکای ترامپ و نه آمریکای اوباما، فشار بسیار سنگینی را به پاکستان وارد کرد تا طالبان را وادار به مذاکره کند چرا که آمریکا می داند که ارتباط پاکستان با طالبان در چه حد است و می داند که شورای رهبری طالبان در «کویته» مستقر است و شبکه حقانی در «پیشاور» حضور دارند.
آمریکای ترامپ و نه آمریکای اوباما، فشار بسیار سنگینی را به پاکستان وارد کرد تا طالبان را وادار به مذاکره کند چرا که آمریکا می داند که ارتباط پاکستان با طالبان در چه حد استاین فشار ها در درجه اول به صورتی بود که تمامی کمک های خود به پاکستان را به حالت تعلیق درآورد؛ هم کمک های نظامی هم اقتصادی. بنابراین پاکستان دو راه حل پیش رو داشت اول اینکه تسلیم نظریات آمریکا شود و دوم اینکه جایگزینی برای دریافت کمک ها پیدا می کرد و از آمریکا دست می کشید.
کشورهایی که از دید پاکستان می توانستند جایگزین آمریکا بشوند شامل چین، عربستان، ایران و روسیه بودند. عربستان از لحاظ مالی، و بقیه کشورها از سایر لحاظ می توانستند به پاکستان کمک کنند. فرماندهان نظامی سطح بالای ارتش پاکستان و «نواز شریف» زمانی که سمت نخست وزیری را به عهده داشت دست به انجام سفر های دوره ای به ایران، روسیه، عربستان و چین زدند یعنی هم بخش سیاسی و دولت پاکستان یعنی شخص نواز شریف و هم فرماندهان ارتش (آی. اس آی) که بخش امنیتی ارتش پاکستان را تشکیل می دادند در این سفرها شرکت داشتند و جمع بندی نهایی که به نظر می رسید در پاکستان صورت گرفت این بود که جایگزین آمریکا به این سادگی امکانپذیر نیست.
یعنی اگر پاکستان بخواهد از دنیای غرب دست بکشد، چین گزینه خوبی برای همکاری است اما چینی ها حاضر به کمک بلاعوض نیستند. چینی ها صرفا حاضر به سرمایه گذاری هستند و بر اساس منافع ملی خود عمل می کنند چنانچه در بحث کریدور اقتصادی چین- پاکستان برای اتصال بندر گوادر به کاشغر نیز سرمایه گذاری کردند.
اگر پاکستان بخواهد از دنیای غرب دست بکشد، چین گزینه خوبی برای همکاری است اما چینی ها حاضر به کمک بلاعوض نیستندگزینه دیگر برای جایگزینی آمریکا، عربستان بود که ریاض هم در آن زمان خیلی تمایلی برای کمک بلاعوض به پاکستان نداشت و صرفا با ارائه چندین وام و اعطای سوخت می توانست به پاکستان کمک کند. بنابراین پاکستان در نهایت به این نتیجه رسید که نمی تواند به یکباره از آمریکا جدا شود و از این کشور دست بکشد.
این ارزیابی که در سطح بالای حکومتی در دوران نواز شریف صورت گرفت. بعد از برکنار شدن شریف و روی کارآمدن «عمران خان» به نظر می رسید که کل دولت پاکستان بر روی یک مسئله به توافق رسیده است و آن این بود که برای به پای میز مذاکره کشاندن طالبان کمک کنند.
از دیگر سو رئیس جمهوری آمریکا «زلمای خلیل زاد» که یک آمریکایی افغان تبار است و همچنین یک پشتون متعصب است را به عنوان میانجیگر صلح و نماینده آمریکا در امور صلح افغانستان انتخاب کرد.
مسئولیت اصلی که خلیل زاد بر عهده دارد این است که طالبان را قانع بکند که نمی تواند از طریق نظامی به قدرت برسدبه نظر می آید که مسئولیت اصلی که خلیل زاد بر عهده دارد این است که طالبان را قانع بکند که نمی تواند از طریق نظامی به قدرت برسد و به طالبان بفهماند که این گروه نمی تواند از طریق نظامی کابل را تحت کنترل خود در آورند و زمام حکومت را به دست بگیرد. اما اگر راه حل سیاسی را بپذیرد این امکان برای آنها به وجود می آید که با توجه به پایگاه اجتماعی که در قوم پشتون دارند و با توجه به پایگاه اجتماعی که برخی از علمای تاجیک و ازبک حامی طالبان دارد می تواند تبدیل به یک حزب سیاسی شود و در انتخابات شرکت کند و از این طریق در دولت افغانستان سهم داشته باشند.
به نظر می رسد اگر خط مشی که توسط خلیل زاد در مذاکرات ابوظبی – که در آن پاکستان، امارات متحده، عربستان، طالبان و آمریکا حضور داشتند و ایران حضور نداشت- و آنچه در مذاکرات جده مطرح خواهد شد را طالبان بپذیرند در آن صورت ابتکار عمل در راستای مذاکرات صلح در اختیار آمریکا خواهد بود اما اگر طالبان نپذیرند، طرح آمریکایی ها پیش نخواهد رفت.
اما صرفا مذاکرات ابوظبی و جده تعیین کننده نیست چرا که مذاکراتی در تهران و در مسکو نیز با نمایندگان طالبان صورت گرفته است و هر کدام از این جریان ها یعنی مذاکرات شکل گرفته در ابوظبی، جده، تهران و مسکو به دنبال این هستند که مذاکرات صلح را مطابق با جریان فکری خود پیش بیرند و طالبان را قانع کنند به اینکه دیدگاه آنان پیش برود.
*در حال حاضر چه طیف و جریانی از طالبان در حال مذاکرات هستند؟
شورای کویته، اما واقعیتی که وجود دارد این است که طالبان یکدست نیست و به احتمال فراوان اگر مذاکرات صلح پیش برود طالبان به دو بخش تجزیه خواهد شد. بخشی از طالبان خط مشی را که از طریق مذاکرات ابوظبی، جده و آمریکا و عربستان سعودی پیش می رود را نخواهند پذیرفت و آن بخش در صورت قطعی شدن مذاکرات به احتمال زیاد از طالبان جدا خواهند شد. جریان های دیگر طالبان نیز قبل از این، از این گروه شده اند که از جمله آنها جریان «ملا رسول» بود.
بنابراین اگر طالبان تجزیه شود در این صورت این گروه را می توان به دو دسته میانه رو و تندرو تقسیم کرد. تندروها از گروه طالبان خارج خواهند شد اما اینکه تندورها خودشان گروه خاص خودشان را تشکیل بدهند یا اینکه به گروه داعش بپیوندند جای بحث دارد.
طیفی از طالبان که از این گروه جدا می شوند ظرفیت ورودشان به گروه داعش بسیار زیاد استبنا بر اعتقاد بسیاری از کارشناسان طیفی از طالبان که از این گروه جدا می شوند ظرفیت ورودشان به گروه داعش بسیار زیاد است یعنی در واقع طالب تجزیه شده به سمت گروه داعش گرایش پیدا می کند و از دیگر سو شورای کویته طالبان و سایر احزاب این گروه وارد مذاکرات صلح می شوند و طرحی را آن زمان ژنرال پترائوس مطرح کرد مبنی بر اینکه ۱۳ ولایت افغانستان به اضافه ۴ وزارتخانه اصلی در کابل را نیز در اختیار طالبان قرار دهند را اجرا کنند.
اما به نظر می آید که پاکستان در این زمینه نقش اصلی را ایفا می کند به این معنی که اگر پاکستانی ها احساس کنند که منافع ملی آنها با شکل گرفتن مذاکرات صلح افغانستان تامین می شود، در آن صورت برای انجام این مذاکرات کمک خواهند کرد ولی اگر به این نتیجه برسند که دولت آمریکا در نهایت بهای زیادی به اسلام آباد نخواهد داد در این صورت پاکستان همچنان ظرفیت آن را دارد که به سیاست دوگانه خود ادامه دهد.
از سوی دیگر باید این واقعیت را پذیرفت که نزدیک به ۵۰ درصد از خاک افغانستان در اختیار طالبان است یعنی فقط مناطق شهری بزرگ در دست دولت است و تمام ولایت های کوچک و مناطق عشایری تحت نفوذ طالبان قرار دارند.
اما واقعیتی که وجود دارد این است که طالبان هرگز از طریق نظامی قادر به تصرف دولت و در دست گرفتن حکومت نیست آن هم نه به دلیل اینکه آمریکایی ها در افغانستان حضور دارند بلکه حتی اگر همین امروز هم آمریکا افغانستان را ترک کند باز هم طالبان قادر نخواهد بود کابل را به تصرف خود درآورد.
چرا که نیرویی که هم اکنون در کابل حضور دارند نیرویی است که بدنه اصلی آن از پایگاه شمالی افغانستان تشکیل شده است یعنی نیرویی که شامل تاجیک ها، ازبک ها و هزاره ها هستند نیروهایی که هرگز زیر بار قدرت طالبان در مرکز نخواهند رفت.
بنابراین با در نظر گرفتن این حالت بازهم جنگ در افغانستان ادامه پیدا خواهد کرد و فقط جغرافیای جنگ عوض خواهد شد یعنی از منطقه پشتون نشین به شمال افغانستان منتقل خواهد شد که در آن صورت خطر تجزیه افغانستان به وجود خواهد آمد.
بنابراین به نظر می رسد که راه حل نهایی مسئله افغانستان همان راه حل سیاسی است که خلیل زاد به دنبال آن است که در کنار آن بازیگران دیگری از جمله مسکو و تهران و پکن نیز در این مسئله نقش بازی می کنند و هر کدام به دنبال این هستند که منافع خود را در این مسئله داشته باشند و حال اینکه مذاکرات صلح از کدام خط می گذرد و کدام یک از بازیگران می توانند موضع مسلطی در این خصوص بگیرند موضوعی است که در آینده مشخص خواهد شد.
*طالبان اخیرا اعلام کرده است که حاضر نیست با دولت افغانستان گفتگو کند. این تصمیم در شرایط کنونی چه پیامی دارد؟
طالبان معتقد است که دولت وحدت ملی دولت دست نشانده آمریکاست و از طرفی این گروه در حال جنگ با آمریکا در افغانستان است و طرف اصلی جنگ آمریکاست. بنابراین دلیلی نمی بیند که با دولتی که دست نشانده ارزیابی می کند، وارد مذاکره شود.
طالبان معتقد است که باید مسائل نظامی خود را با آمریکا حل و فصل کند. اما واقعیت این است که این آخرین دیدگاه طالبان نیستطالبان معتقد است که باید مسائل نظامی خود را با آمریکا حل و فصل کند. اما واقعیت این است که این آخرین دیدگاه طالبان نیست و طالبان در یک مرحله به این نتیجه خواهد رسید که یک طرف قضیه در امر صلح دولت افغانستان است. اما به نظر می رسد که استراتژی طالبان به این صورت است که تا جایی که ممکن است دولت افغانستان را نادیده بگیرد برای اینکه دولت کابل را تحقیر کند و در موضع ضعف قرار دهد تا بتواند حداکثر امتیاز لازم را از دولت افغانستان بگیرد و بعد از اینکه حداکثر امتیاز را از دولت گرفت حاضر به مذاکره با کابل خواهد شد.
دولت افغانستان هم وقتی مطرح می کند که قانون اساسی خط قرمز افغانستان است، این هم آخرین موضع دولت افغانستان نیست و بالاخره هر دوطرف باید بر سر میز مذاکره بنشینند و به یک فصل مشترکی که بر اساس منافع افغانستان است دست یابند و در اینجا هست که طرفین می توانند به تفاهم برسند.
اما در نهایت به دلیل اینکه این ذهنیت در قوم پشتون وجود دارد که قدرت حق آنهاست و از سال ۱۹۷۷ که «احمد شاه ابدالی» پادشاهی افغانستان را اعلام کرد و افغانستان را مستقل اعلام کرد تاکنون فقط دو مقطع کوتاه یکی زمان «حبیب الله خان کلکانی» که ۹ ماه بیشتر طول نکشید و دیگری در زمان «ربانی» که به مدت دوسال که به طور دائم در حال جنگ بودند دولت در دست تاجیک ها بوده است و غیر از این دو مقطع زمانی، قدرت در دولت افغانستان در دست تاجیک ها نبوده است. بنابراین این ذهنیت در قوم پشتون وجود دارد که قدرت باید در دست آنان باقی بماند.
همانطور که در انتخابات گذشته همه نشانه ها حکایت از آن داشت که «عبدالله عبدالله» پیروز شده است در حالی عبدالله اصالتا از پدری پشتون و مادری تاجیک است با این وجود بازهم پشتون ها نپذیرفتند که عبدالله به خاطر دورگه بودنش روی کار بیاید و فرهنگ تاجیک را غالب بر جامعه کند آنچه که در نهایت باعث شد که «جان کری» وزیر خارجه وقت آمریکا فرمول دولت وحدت ملی افغانستان را برای این کشور مطرح کند.
طالبان علاوه بر این خصلت که انحصار طلب قومی در قدرت هستند از لحاظ ایدئولوژیک هم انحصار طلب هستند؛ طالبان دیوبندی هایی هستند که معتقدند قدرت حق آنهاست و دیدگاه اسلامی آنهاست که اسلام واقعی است و دیگران حقی ندارند و بنابراین ترکیب این دو ویژگی انحصار طلبی سبب می شود که طالبان سایر قومیت ها را به عنوان شریک مساوی در قدرت نپذیرد؛ به عنوان کارگزار بله اما به عنوان شریک مساوی هرگز.
در فضای حاکم کنونی این احتمال وجود دارد که آمریکایی ها، عربستان سعودی و پاکستان به این نتیجه برسند که برای اینکه قدرت در انحصار پشتون ها بماندبنابراین در این فضای حاکم این احتمال وجود دارد که آمریکایی ها، عربستان سعودی و پاکستان به این نتیجه برسند که برای اینکه قدرت در انحصار پشتون ها بماند بین سه جریان پشتون یعنی طالبان، حزب اسلامی حکمتیار و تکنوکرات های حاکم پشتون کنونی- که از سال ۲۰۰۱ یعنی از اجلاس «بُن» به بعد روی کار آمدند و وجه غالب آنها پشتون است-ائتلاف به وجود بیاید و این ائتلاف از طریق سیاسی و انتخابات قدرت خود را تثبیت کند و طالبان هم ساز و کارهای دموکراتیک و انتخابات را بپذیرند و از این طریق قدرت را به دست بگیرند و قدرت در دست پشتون ها باقی بماند.
*آیا دلیل اینکه کمیسیون مستقل انتخابات افغانستان، انتخابات ریاست جمهوری این کشور را به تعویق انداخت نیز همین بود؟
بله بخشی به این خاطر است. طالبان پیشنهاد دادند که دولت موقتی به وجود بیاید که رهبر این دولت موقت را طالبان انتخاب کند و سپس این دولت موقت به رهبری طالبان انتخابات را برگزار کند. این خواستی است که از طرف طالبان عنوان شده است و در حال کار کردن بر روی این قضیه هستند و از دیگر سو انتخابات به این دلیل به تعویق افتاد که خلیل زاد بتواند طالبان را در این فرمول بگنجاند. در این میان خلیل زاد نقش بسیار مهمی را در این راستا بازی می کند حال اینکه از پس آن بربیاد یا نه باید ببینیم که درآینده چه اتفاقی خواهد افتاد.
در واقع تلاش خلیل زاد بر این است که علاو بر حفظ قدرت پشتون ها در افغانستان، بقیه قومیت های نیز در ساختار دولت افغانستان پذیرفته و جای داده شوند و بر این اساس به احتمال فراوان افغانستانِ بعد از خروج آمریکایی تبدیل به یک افغانستان فدرال خواهد شد.
یعنی همان امتیازاتی را که به طالبان در مناطق پشتون نشین می دهند همان امتیازات را هم باید به هزاره ها در مناطق هزاره جات و به تاجیک ها و ازبک ها در مناطق که در آن ساکن هستند، داده شود چرا که غیر از این امکان برقراری صلح وجود ندارد. بنابراین افغانستان آینده یک افغانستان فدرال خواهد بود هر چند که مشکلات خود را هم دارد چرا که پیاده کردن یک نظام فدرالی که متخص یک جامعه پیشرفته است را در افغانستان جنگ زده ای که اختلافات قومی در صدر مسائل این کشور قرار دارد، دشوار خواهد بود و کار ساده ای نیست.
اما آن چیزی که به نظر می رسد که سرانجام گروه های دیگر را هم مجاب می کند این است که آنها نیز به اندازه پشتون ها سهم داشته باشند یعنی قانون اساسی افغانستان اصلاح شود و نظام ریاستی کنونی تبدیل به نظام پارلمانی شود و نخست وزیری احیا شود و قدرت به دست نخست وزیر بیفتد و آن به این دلیل است که اگر نظام کنونی به نحوی که هست باقی بماند و رئیس جمهوراز طریق انتخابات به دست طالبان بیفتد این احتمال وجود دارد که دولت دست طالبان نیفتد.
چرا که هر احتمالی در انتخابات وجود دارد. در انتخابات هر کس که نگاه مثبت تری به جامعه داشته باشد و تبلیغ بیشتری بکند می تواند هوادار پیدا بکند و از دیگر سو اختلاط قومی هم در افغانستان وجود دارد و اینگونه نیست که مثلا مناطق پشتون نشین صرفا پشتون نشین باشند. در این مناطق، شیعه، هزاره جات، ازبک و تاجیک هست همچنان که در مناطق دیگر هم، پشتون وجود دارد.
علاوه بر گروه های قومی که اکثریت هستند، نزدیک به ۵۴ گروه قومی شناخته شده کوچک نیز درافغانستان وجود دارند و این قومیت ها به عنوان اقلیت در پایگاه کسانی قرار می گیرند که منافع اقلیت ها را تامین می کند و آن پایگاه و جبهه، جبهه ای نیست جز پایگاه شمال و گروهی که «عبدالله عبدالله» و «یونس قانونی» و «محقق» نمایندگی آن را به عهده دارند. بنابراین وقتی همه قومیت ها در یک طرف قرار بگیرند خودشان وزنه ای در مقابل طالبان و قومیت پشتون خواهند شد. بنابراین صرفا یک نظام فدرالی را می شود با شرایط کنونی تطبیق داد.
بنابراین اگر مصالحه ای صورت بگیرد چنین فرمولی به احتمال قوی پیاده خواهد شد چرا که هنوز طالبان راضی به صلح نشده است و هنوز امیدوار ست که بعد از خروج آمریکایی ها از افغانستان ظرف یک هفته کابل را تصرف و قدرت را به دست بگیرد اما در آن سوی قضیه با فشاری که ترامپ به حامیان طالبان از جمله پاکستان و هچنین فشاری که به عربستان بعد از قتل «خاشقچی» وارد کرده است آنها را مجبور کرده است که در ارتباط با افغانستان یک راه حل میانه را بپذیرند.
منبع در آمد طالبان عربستان سعودی و امارات متحده عربی، قطر و پاکستان است منبع در آمد طالبان نیز عربستان سعودی و امارات متحده عربی، قطر و پاکستان است و اگر این کشورها این امر را پذیرفته باشند به شکل طبیعی می توان به یک راه حل سیاسی برای صلح امیدوار بود. فقط اینکه این راه حل سیاسی از مسیر تهران می گذرد یا از مسیر مسکو یا ابوظبی یا جده چیزی است که هنوز مشخص نیست چرا که هر کدام از این جریان ها دیدگاه خود را دارند.
آنچه که خواست ایران است این است که آمریکایی های به هر شکل ممکن از افغانستان خارج شوند و اینجا دیدگاه طالبان و ایران با هم یکی است. آنها می خواهند که به هر شکلی که هست داعش در افغانستان نفوذ نکند که در حال نفوذ هم هست؛ هم ایران هم روسیه و هم طالبان می خواهند که شرایطی به وجود نیاید که چنین اتفاقی بیفتد.
در واقع ایران به دنبال آن است که مذاکرات صلح افغانستان به ابتکار عمل آمریکایی ها صورت نگیرد و در واقع مذاکرات در این راستا بین الافغانی یعنی بین دولت افغانستان و طالبان باشد و آنچه بعد از مذاکرات بین نمایندگان طالبان و مقامات ایران در تهران رسما اعلام شد این بود که تهران به دنبال کمک به برگزاری مذاکرات صلح بین طالبان و دولت افغانستان بدون شرکت سایر کشورهای خارجی است و این سیاستی است که مطابق با دیدگاه های دولت کابل نیز هست.
*آیا موضع ایران و پاکستان در قبال طالبان یکسان است؟
به عقیده من خیر، چرا که پاکستان هنوز به جمع بندی نهایی نرسیده است یعنی هنوز نمی داند که آیا با ایران و چین و روسیه کار بکند یا با آمریکا و عربستان سعودی و امارات.
چیزی که در آینده برای ایران خطرناک است این است که پاکستانی ها به آمریکایی ها کمک کنند تا روند آشتی بین طالبان و دولت افغانستان برگزار شوداما چیزی که در آینده برای ایران خطرناک است این است که پاکستانی ها به آمریکایی ها کمک کنند تا روند آشتی بین طالبان و دولت افغانستان برگزار شود اما نیروی داعش جایگزین طالبان در افغانستان شود و تنها شکل جنگ در افغانستان عوض شود و نیروهای آن تغییر کند. به این معنا که داعشی که در خاورمیانه شکست خورده است از عراق اخراج شده و در حال اخراج از سوریه نیز هست؛ داعشی که تنها نیروهای عرب ندارد و از همه نقاط دنیا نیرو دارد و بخشی از طالبان که در سطح فرماندهی بودند نیز در آن حضور دارد به افغانستان منتقل شوند که احتمالش بسیار فراوان است.
بنابراین با این احتمال که نیروهای داعش در افغانستان وارد شوند، در مناطقی اجازه فعالیت دارند و آمریکایی ها به آنها کمک خواهند کرد که علیه رقبای آمریکا وارد عمل بشوند رقبای آمریکا نیز در منطقه روس ها، ایرانی ها و چین ها هستند.
نیروهای داعش آموزش دیده هستند و قدرت جنگی بالایی دارند اگر به افغانستان منتقل شوند این ظرفیت را دارند که با آمریکایی ها در افغانستان کنار بیاید. چرا که داعش می خواهد علیه منافع روسیه در آسیای مرکزی و علیه چین در ایالت «سین کیانگ» بجنگد؛ چنانچه بخشی از نیروهایی از داعش هم که در سوریه جنگیدند نیروهای حزب اسلامی ترکستان شرقی بودند.
بنابراین اگر این نیروها در افغانستان فعال شوند به احتمال فراوان به سمت مرزهای امنیتی روسیه و چین و همچنین مرزهای غربی افغانستان که در واقع شرق ایران است حرکت می کنند؛ یعنی در مناطق «نیمروز»، «هرات»، «زابل»، «قندهار».
اگر آمریکا سیاستش این باشد که چین را مهار کند که در ظرف ۳۰ سال آینده تبدیل به یک قدرت جهانی نشود و آمریکا را عقب بزند و در روسیه نیز پوتین را مهار کند که در اوکراین یکه تازی نکند و به عنوان یک رقیب به دنبال اتحاد شوروی نباشد، این نیروی داعش در افغانستان بسیار به کار آمریکا خواهد آمد و منافع مشترک بین آمریکایی ها، دنیای غرب و داعش شکل خواهد گرفت.
چرا که داعش در افغانستان فعلا به دنبال آن نیست که حکومت افغانستان را تحت تصرف خود درآورد بلکه به دنبال آن است که سمت ایران و آسیای مرکزی و سین کیانگ حرکت کند بنابراین اتفاقی که در اینجا می افتد و نقش پاکستان در آن بسیار حیاتی خواهد بود این است که عربستان سعودی و امارات، پاکستان را قانع کنند که فرمول آمریکا، اسرائیل و عربستان و امارات را برای حضور داعش در افغانستان بپذیرد و در افغانستان علیه روسیه و چین بجنگد.
داعش به دلیل اینکه خلافت غربی را از دست داده است به دنبال احیای خلافت شرقی خود استکاری هم با طالبان ندارند چرا که طالبان صرفا به دنبال آزادسازی افغانستان از آمریکا هستند و به دنبال این نسیتند که در چین و... بجنگند اما داعش به دلیل اینکه خلافت غربی را از دست داده است به دنبال احیای خلافت شرقی خود است.
خلافت شرقی هم از تمام کشورهای مسلمان نشین آسیای مرکزی می گذرد که از سین کیانگ شروع می شود و تا اندونزی، میانمار، هند، پاکستان، ایران و سایر مسلمانان جهان ادامه خواهد داشت. داعش به دنبال تسلط بر هر کدام از این کشورها و در نهایت تشکیل خلافت به اصطلاح اسلامی خود است.
بنابراین هر چند پاکستان به دنبال توازن بین روابط خود بین ایران و عربستان است اما اینکه بتوان پاکستان را از آمریکا و شرکای غربی خود جدا کرد و به سمت اتحاد با چین، ایران و روسیه آورد مقداری ذهن گرایانه و دور از واقعیت است.
اما اگر چنین معامله ای جوش بخورد و پاکستان در کنار آمریکا، عربستان و اسرائیل قرار بگیرد و آمریکا نیز از دیگر سو به دنبال فضا دادن به داعش در افغانستان باشد در این صورت وضعیت برای ایران مطلوب نیست. چرا که طالبان و داعش بر سر رسیدن به قدرت و مناطق تحت کنترل با یکدیگر جنگ دارند و جذب نیروهای طالبان در بدنه داعش امتیازی برای آنان محسوب می شود.
بنابراین کسانی که در ایران این تفکر را داشتند که می توان از عنصر طالبان علیه داعش در افغانستان استفاده کنند دیدگاه بلند مدتی نسبت به معادلات کلی منطقه داشتند که ممکن است داعش در افغانستان به وجود بیاید و مورد حمایت آمریکا قرار بگیرد و بخواهد علیه ایران بجنگد.
یعنی به این معنا که این تفکر در ایران وجود دارد که می توان با طالبان در ارتباط بود برای زمانی که اگر داعش در افغانستان فعال شد و به قدری قدرت گرفت که بتواند علیه ایران بجنگند در آن صورت بتوانند از این طریق کنترلش کنند.
*چندی پیش اشرف غنی رئیس جمهوری افغانستان وزاری دفاع و کشور افغانستان را عزل به جای آنان افراد جدیدی را انتخاب کرد هدف غنی ار تغییر بدنه دولت وحدت ملی در شرایط کنونی چه بود؟
این تغییرات بیشتر واکنشی و احساسی بوده است چرا که زمانی که هیئت صلح افغانستان به ابوظبی سفر کرد و طالبان حاضر نشدند با آنان گفتگو کنند و آنان را نادیده گرفتند. این نادیده گرفتن برای اشرف غنی گران تمام شد و به همین دلیل دو چهره کاملا ضد طالبان و ضد پاکستان را به عنوان وزیر دفاع و وزیر امنیت ملی خود انتخاب کرد که بیشتر واکنش و پیامی بود به طالبان که اگر شما، ما را نادیده بگیرید ما هم شما را نادیده می گیریم و کسانی را روی کار می آوریم که با شما صد در صد مخالف هستند.