خبرگزاری مهر - سرویس فرهنگ- علیرضا جباری دارستانی
اول
در خبرها آمده بود که «چارلز برنشتاین»، شاعر شناختهشدهی آمریکایی که آوازهاش به عنوان یک «هنرمند و شاعر تجربی» در جهان پیچیده است، از «نیویورکسیتی» دیار آسمانخراشها، شهر جولان نظم بورژوایی و نمونه اعلای حیات جمعی تکنیکزدهای که شاید به نمادینترین شکل ممکن «پول» و «کالا» را عینیت میبخشد و سراسر حیات اخلاقی و سیاسی آدمی و حتی کلیت آرمانهای بشری را به ترفندهای مختلفی در باد انتزاعیات مجسم، دود میکند و به هوار میفرستد، دعوت شاعر ایرانی مقیم «واشنگتن دی سی» را برای شرکت در شب شعری پذیرفته است که صراحتاً و به سیاسیترین شکل ممکن با هدف مقابله با تحریم آمریکا علیه مردم ایران برگزار خواهد شد.
شاید هیچکس در سراسر کره زمین از برنشتاین هیچ انتظاری برای شرکت در کنشی تا این اندازه سیاسی را ندارد، ولی او مشتاقانه دعوت را میپذیرد و در توئیتر و دیگر صفحات اجتماعی که در دسترس دارد اقدام به انتقاد تند از ترامپ و سیاستهایش در خصوص مردم ایران میپردازد. او به همراه حدود ده شاعر مطرح دیگر از نیویورک و واشنگتن در کنار قرار است در کنار تعداد زیادی از شاعران ایرانی بنشینند و در قالب یک رویداد فرهنگی و ادبی که حالا شدیدا شکلی سیاسی به خود گرفته، درباره یکی از سیاسیترین رویدادهای تاریخ معاصر شعر بخواند.
گویی برنشتاین، شاعر تجربی آمریکایی، قرار است با این کنش یک بار دیگر در تاریخ در دنباله اقدامات شدیدا سیاسی چهرههای فرهنگی، متفکران و هنرمندان بزرگی چون «اسپینوزا»، «همینگوی»، «کاپا»، «اورول»، «برشت»، «پازولینی»، «کوستلر»، «کامو» و... خط بطلان دیگری باشد بر این کلیشه هولناک که «من هنرمند (فرهنگی، متفکر و...) هستم، سیاسی نیستم!» کلیشهای فریبنده و اغواگر که اگر از جهل نشات نگرفته باشد، قطعا از دل نوعی شارلاتانیسم برمیآید که هدف از آن چیزی جز «کیسهدوختن در وضعیت سیاسی موجود» و پر کردن انبان از سرریز سفرههای آلودهای نیست که برای جشن پیوند نامبارک اقتصاد و سیاست در سیطرهی پارادایم منفعتطلبانه سرمایهداری لیبرال پهن شده است.
کلیشه کثیف «من سیاسی نیستم» که خودش یکی از سیاسیترین و سیاستزدهترین گزارههای ممکن است، صرفاً ترفندی برای حضور موثر در فرایند چپاولی است که با آن میتوان اهل چپاول بود و در عین حال با نوعی فقدان «موضعگیری» در برابر زشتی چپاول، خود را از انگ چپاولگر بودن، مصون نگاه داشت. روشن است که داشتن موضع و موضعگیری در برابر حقیقت و فریب یا شرافت و خباثت هرگز به معنای طرفداری در یکی از دو سویهی جناحبازیهای مبتذل بازار سیاست نیست، سویههایی که هیچکدامشان لزوما مصداقی از حقیقت و شرافت، یا جبهه فریب و خباثت نیستند. بلکه داشتن موضع به معنای تعین تکلیف خویش با خودِ حقیقت و شرافت است که در زمانه ما شکلی کاملا جمعی و از این نظر سیاسی به خود گرفته است.
برنشتاین میتوانست منفعلانه در کناری بنشیند و دعوت هیچ نهادی را نپذیرد برای تحریمها هیچ شعری نگوید و نخواندو همچنان به عنوان یک «شاعر تجربی شناختهشده»، یک «چهره فرهنگی» و «خادم هنر» یا عضوی از خیل «حامیان هنر برای هنر» باقی بماند؛ حتی با این وجود شاید احتمال برگزاری «بزرگداشت برای یک عمر تلاش هنری» و «مراسم تجلیل از چهره ماندگار شعر و ادب» و... برای او به مراتب بیشتر از حالایی بود که او بواسطه هنرش در یک رویداد کاملا سیاسی و مبتنی بر «موضعگیری صریح» حضور پیدا کرده است. او با این کار نه تنها خود دست به یک موضعگیری صریح در خصوص حقیقت و دروغ یا سلطه و برابری میزند، بلکه همه شاهدان تاریخ پس از خود را تبدیل به سوژههایی میکند که قادرند در خصوص نسبت برنشتاین با حقیقت و دروغ یا سلطه و برابری موضعگیری صریحی داشته باشند و این درست همان چیزی است که پیوند برنشتاین با «تاریخ» را تعین میبخشد و نام او را در این تاریخ واجد وجوه برجستهای خواهد کرد.
دوم
در قالب پرونده «علیه محافظهکاری در سال چهلم» که به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب در سال ۵۷ این روزها در خبرگزاری مهر منتشر میشود، از «چهرهها»ی فرهنگی و هنری و فکری زیادی دعوت کردم که با این موضوع حرف بزنند و «موضع» خود را در خصوص «محافظهکاری» و «انقلابیگری» در طول چهل سالی که با حجم بالایی از محافظهکاری طی شده، بیان کنند! دعوتی که دقیقا به خاطر ابتنایش بر همان «موضعگیری صریح» توسط عموم این چهرهها رشد شد و در بسیاری از موارد هم حرفهایی که در گفتوگوها رد و بدل شده بود، توسط خود مصاحبهشوندگان حک و اصلاح، سانسور و حتی پسگرفته شد.
در یکی از عجیبترین نمونهها از یک «چهره فرهنگی انقلابی» و «عدالتخوه» برای حضور در میزگردی با موضوع «محافظهکاری نزد انقلابیها» دعوت کردم و او تاکید زیادی بر معرفی اشخاصی داشت که قرار است در این میزگرد حضور داشته باشند؛ از قضا یکی از چهرههایی که قرار بود در این میزگرد حضور داشته باشد، چهرهای متمایل به جریان موسوم به «اصلاحطلب» بود و آن چهره فرهنگی انقلابی و از فعالان جنبش عدالتخواهی پس از مطلع شدن از حضور این «چهره اصلاحطلب» با ارسال این عبارت، از حضور در این میزگرد انصراف داد: «خروجی این میزگرد "سیاسی" میشود و من معذورم!»
جدای از این پرسش که چطور سیاسی شدن یک رویداد گفتوگومحور را میتوان از حضور محتوایی که احتمالا در تعارض با نظرات ما است، نتیجه گرفت؛ باید به این پرسش بنیادین در این «چهره»ها و دیگر همقطاران آنها مطرح کرد که اساساً چطور انقلابیگری و عدالتخواهی را میتوان با «غیرسیاسی بودن» جمع کرد؟! به عبارت دیگر چطور چنین چهرههایی در عین پرهیز از سیاسی بودن یا سیاسی شدن، توانستهاند به عنوان برجستهترین چهرههای «انقلابی» و «عدالتخواه» شناخته شوند! دو مفهومی که مماس صریح با سیاست دارند و اساسا کسی میتواند انقلابی و حامی عدالت باشد که از پیش و به طور بنیادین و از هر سو، یک سوژه کاملا سیاسی شده باشد.
گویی حمایت و پیروی از کلیشه هولناک «من سیاسی نیستم» انواع و انحای مختلفی از توجیه را با خود همراه میکند و در شکلهای جهان سومیاش حتی میتواند با انقلابیگری و عدالتخواه بودن جمع شود. اگر چه این رویداد تازه بیشتر نشاندهنده یک فقر تئوریک در خصوص مفاهیمی چون سیاست، انقلاب، عدالت، محافظهکاری، کنش سیاسی اجتماعی و... است، اما نشاندهنده یک نکته برجسته در خصوص جابهجایی مفاهیم و در مواردی دیالکتیک نفی و اثبات توامان است. در چنین مصداقی باید در نظر داشت که این کنش «محافظهکارانه» برای «غیرسیاسی» جلوه دادن خویش دقیقا از «جا»یی نشات میگیرد که همواره تلاش میشود به عنوان یک جایگاه «انقلابی بودن» معرفی شود! در حالی که هرگونه از محافظهکاری و غیرسیاسی بودن دقیقا به معنای «غیرانقلابی بودن» یا حتی «ضدانقلابی بودن» است. سویه دیگر این قضیه هم جالب توجه است؛ امروز در همین شرایط جهان سومی ما کسانی با سرسپردگی تام و تمام به ایدئولوژیهای راست افراطی، محافظهکاری سازمانیافته و تعهد تمامعیارشان به سیاستهای لیبرالی و نئولیبرال که در ذاتشان نافی هرگونه انقلابیگری هستند، با رعایت برخی شئون ظاهری و مبتذل انقلابیگری از جمله «داشتن ریش و تسبیح و انگشتر»، «استفاده از ادبیاتی حوزوی»، «غیرمنتقد بودن» در عین «سکوت محافظهکارانه در برابر غارت، ظلم و بیعدالتی» به عنوان چهرههای شاخص انقلابیگری و مدافعان انقلاب اسلامی شناخته میشوند.
پرونده «علیه محافظه کاری در سال چهلم» -۱/ علیه «محافظهکاری» در سال چهلم/انقلاب زنده است، زنده باد انتقاد
«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۲/ عماد افروغ در گفتوگو با مهر: چپ و راست ندارد، همه محافظهکار شدند!
«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۳/ عماد افروغ در گفتوگو با مهر:پرشورتر و پرامیدتر از همیشه هستم/انقلابی بودن شیشه شکستن نیست
«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۴/ سلیمی نمین در گفتوگو با مهر: انقلاب خواصگرا نبود/انحصار فرهنگی و رسانه ای،نتیجه انحصاراقتصادی
«علیه محافظه کاری در سال چهلم» ۵/ سلیمی نمین در گفتوگو با مهر: هاله تقدس هاشمی مانع نقدش شد/امروز روند نقد به دیگر قوا رسیده
«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۶/ لاریجانی، مهر و نعلین، تتلو و داستان جوانان انقلابی خسته
«علیه محافظهکاری در سال چهلم» - ۷/ موسی نجفی در گفتگو با مهر: نیروی حیاتی انقلاب ربطی به این رئیس جمهور و آن نماینده مجلس ندارد
«علیه محافظهکاری در سال چهلم» - ۸/ موسی نجفی در گفتگو با مهر:محافظهکاری پذیرش سیطره تمدنی دیگر است/نهادها را انقلابی کنید
«علیه محافظهکاری در سال چهلم» -۹/ چمران در گفتوگو با مهر: قرار بود خودمان را فدای انقلاب کنیم، نه انقلاب را فدای خودمان!
«علیه محافظه کاری در سال چهلم»-۱۰ مدیران جوان انقلابی در معرض خطر تلفن، قدرت طلبی و محافظهکاری
«علیه محافظهکاری در سال چهلم» -۱۱/ چمران در گفتگو با مهر: (۲)«سرگرم بودن همه»، هدف اصلی محافظهکاران/سازندگی از چپاول نمیگذرد
«علیه محافظهکاری در سال چهلم» -۱۲/زائری در تلویزیون؛ مطالعه موردی محافظهکار شدن در ایران
«علیه محافظهکاری در سال چهلم» -۱۳/ چرا صاحبان انقلاب هیچ وقت صاحب رسانه نشدند؟