پروفسور «محمد ایوب» استاد برجسته روابط بین الملل در مقاله ای در نشریه آمریکایی «نشنال اینترست» به بررسی تاریخی ظهور و قدرت یابی طالبان و روابط آن با پاکستان پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری مهر، نشریه نشنال اینترست در مقاله‌ای منتشر شده به قلم «محمد ایوب» به بررسی عوامل ظهور دوباره طالبان و نقش کنونی آن در دستیابی به یک صلح پایدار می پردازد.

«محمد ایوب» پروفسور بازنشسته دانشگاه میشیگان و عضو ارشد در مرکز مطالعات سیاست جهانی است. از جمله کتاب های او می توان به «چهره های چند گانه  اسلام سیاسی» و جدیدترین آنها  «خاورمیانه از فروپاشی تا نظم یابی» اشاره کرد.

مطابق مقاله «محمد ایوب» تنها بخشی از ظهور دوباره طالبان ریشه در دین دارد. انگیزه دستیابی به جایگاهی در خور و انتقام به نفع پشتونها نیز اگر محرک قوی تری نباشد حداقل به همان اندازه مهم است.

با خروج آمریکا از افغانستان آنچه به وضوح احساس می شود ضرورت ارزیابی آینده افغانستان با در نظر گرفتن ناسیونالیسم پشتون استبا خروج آمریکا از افغانستان آنچه به وضوح احساس می شود ضرورت ارزیابی آینده افغانستان با در نظر گرفتن ناسیونالیسم پشتون است که در حال حاضر نماینده اصلی آن - با وجود شیوه نادرستش- طالبان است. آنچه طالبان را  برای رسیدن به قدرت در افغانستان توانا ساخته است استفاده از جذابیت بالقوه ادبیات دینی پشتون ها و همچنین نفرت قومی نسبت به دخالت عوامل خارجی در سرزمینشان است. هر دو این عوامل، عوامل همیشگی سیاستمداران افغانی است که دست کم به قرن نوزده برمی گردند. احتمالا  آنها پس از خروج آمریکا نیز خود را با قدرت بالا نشان خواهند داد.

بیشتر پشتونها که بیش از چهل درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند بر این باورند که بر اساس تاریخ سیصد سال گذشته که در بیشتر دوره ها سلسله های پشتون فرمانروایی می کردند آنها فرمانروایان برحق افغانستان هستند. در حالی که تاجیک های فارسی زبان که حدود یک چهارم جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند متمدن تر و تحصیل کرده تر از اقوام پشتون هستند و تعداد قابل توجهی از آنان در دیوان سلسله های گذشته که همیشه پشتون بودند مشغول به کار بودند.

آنچه که از نظر بیشتر پشتونها نظم طبیعی سیاست در افغانستان بود اولین بار در سال ۱۹۷۹ با حمله اتحاد جماهیر شوروری و پس از آن در سال ۲۰۰۱ با حمله آمریکا به شکلی اساسی تغییر کرد. این اتفاقات باعث خشم قبایل پشتون و طبقات اجتماعی بالای این قبایل شد که نماینده آنها بودند و تا حدی مسئولیت ظهور طالبان پشتون در سال ۱۹۹۴ را به عهده داشتند.

دلایل اصلی ظهور طالبان نگرانی از به قدرت رسیدن تاجیک ها و همچنین نگرانی از «مجاهدین» بوددلایل اصلی ظهور طالبان نگرانی از به قدرت رسیدن تاجیک ها و همچنین نگرانی از «مجاهدین» بود که پس از خروج اتحاد جماهیر شوروی برای به دست آوردن قدرت می‌جنگیدند.

طالبان بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ تا حدی اوضاع را سامان داد و تقریبا بر سه چهارم افغانستان حکومت کرد. آنها موفق شدند تا مقام بالایی برای پشتون هایی که بار دیگر کنترل کشور را به دست آورده بودند فراهم کنند.

ظهور پشتونها در برابر دخالت بیگانگان که باعث مخالفت آنان با حمله اتحاد جماهیر شوروی شد و امروز دشمنی نسبت به حضور نظامیان آمریکا را باعث شده است تاریخ بلندی دارد و به مقاومت آنها در برابر نیروهای انگلیسی در قرن ۱۹ برمی گردد. این مقاومت با موفقیت انگلیس در تقسیم سرزمین پشتون ها با استفاده از خط مرزی «دیورند» و تقسیم افغانستان شدت گرفت و بخش های زیادی از قلمرو پر جمعیت پشتونها به هند بریتانیایی یعنی پاکستان کنونی تعلق گرفت. این مساله جایگاه پشتون ها را از نظر آماری به شدت تغییر داد. مخالفت با خط مرزی دیورند دلیل اصلی مخالفت آنها  با ورود پاکستان به سازمان ملل در سال ۱۹۴۷ است.

به طور سنتی ناسیونالیسم در افغانستان بر پایه قومیت گرایی، وفاداری های قبیله ای و پایبندی به اخلاقیات قبیله ای بود و عمدتا ریشه در باورهای دینی نداشت. این مساله کینه افغانستان از مسلمان های همانند خود در پاکستان در سه دهه اول ظهورش را توجیه می کند. پیش از موفقیت محمد داود خان در سال ۱۹۷۳ که باعث براندازی حکومت سلطنتی شد، رابطه دولت افغانستان با پاکستان خصمانه بود و عمدتا به رقابت های لفظی محدود می شد. هرچند احزاب پشتون مانند «افغان ملت» به علت الحاق گرا بودن و مسئله «پشتونستان» در رابطه با پاکستان بسیار کمتر از عبارات خصمانه استفاده می کردند. البته دو کشور به ویژه پس از محمد داود خان بارها  تا مرز درگیری نظامی پیش رفتند. محمد داود خان در سال ۱۹۷۳ در کابل به قدرت رسید و یک پشتون ناسیونالیست بود.  

به طور سنتی ناسیونالیسم در افغانستان بر پایه قومیت گرایی، وفاداری های قبیله ای و پایبندی به اخلاقیات قبیله ای بود و عمدتا ریشه در باورهای دینی نداشتحمله اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان در دسامبر سال ۱۹۷۹ هم ماهیت ناسیونالیسم پشتون و هم ماهیت رابطه آن با پاکستان را به طور اساسی تغییر داد و باعث حمایت آمریکا و عربستان سعودی از خیزش افغان ها شد و در این میان پاکستان تبدیل به مجرایی شد تا کمک  ارتش آمریکا به پشتون ها را انتقال دهد و کمک های مالی عربستان را به قبایلی برساند که با اتحاد جماهیر شوروی یا دولتی که در کابل نماینده آن بود می جنگیدند.

حمله شوروی همچنین منجر به ورود ایدئولوژی سعودی-وهابی از طریق مدرسه هایی شد که با بودجه سعودی ها برای کودکان پناهجو در مرز افغانستان و پاکستان برپا شده بود. طالبان که از نظر لغوی به معنی دانش آموزان است در واقع تربیت شدگان این مدرسه ها هستند. این مدرسه ها فرقه وهابیت را که به آن ناسیونالیسم پشتون اضافه شده بود آموزش می داد که خود با  قرائتی تندرو از اسلام سیاسی و ترس ها و اهداف پشتون ها آمیخته شده بود. این چیزی بود که تا حد زیادی ماهیت ناسیونالیسم پشتون را هم در افغانستان و هم در پاکستان به طور غیر مستقیم تحت تاثیر قرار داده بود.

به طورهمزمان حمله اتحاد جماهیر شوروی باعث تغییر ماهیت رابطه ناسیونالیسم پشتون و پاکستان شد و پاکستان را از یک دشمن به یک حامی و پشتیبان تبدیل کرد. پشتیبانی پاکستان از خیزش قومی در برابر شوروی قوم پشتون را وابسته به خوش نیتی و تصویر دگرگون شده این کشور از یک دشمن بالقوه به یک دوست قابل اعتماد کرد.

پاکستان هرج و مرج به وجود آمده در افغانستان پس از خروج شوروی را یک فرصت استراتژیک بزرگ می دانست و طالبان پشتون که در سال ۱۹۹۴ در قندهار به وجود آمده بودند را از نظر نظامی تقویت کرد و به آنها از نظر سیاسی کمک رساند که در نهایت این استراتژی منجربه این شد که طالبان با کمک نظامی پاکستان در سال ۱۹۹۶ در کابل شکل بگیرد.

طالبان که اکنون به قدرت رسیده بودند از نظر استراتژیک پاکستان را  برای درگیری با هند حمایت می کرد. طالبان همچنین به پاکستان پیشنهاد استفاده از نیروی انسانی و قلمرو افغان ها را برای برپایی و تربیت یک نهاد تروریستی داد تا در مسأله کشمیر که از سال ۱۹۹۰ جنجال برانگیز شده بود به کار گرفته شود. حمایت پاکستان از آشکار شدن ناسیونالیسم پشتون که زمینه های دینی نیز داشت باعث شد اسلام آباد به جای یک سرکوبگر ارزش های قومی پشتون ها به یک متحد مسلم برای رسیدن به اهداف بلند سیاسی آنها به تصویر کشیده شود.

هرچند پاکستان در ظاهر تحت فشار واشنگتن رویه خود را تغییر داد و به طرح مبارزه علیه تروریسم آمریکا پیوست - و به این ترتیب بار دیگر از پشتون ها دور شد - ولی به طور پنهانی به حمایت طالبان در افغانستان برای مواجهه با نیروهای آمریکایی و بیگانگان ادامه داد و به این ترتیب توانست از آسیب به اعتمادی که به این کشور داشتند جلوگیری کند. پاکستان همچنین به رهبر طالبان که شهر کویته در پاکستان را مرکز جدید خود قرار داده بود پناهندگی داد. علیرغم خشم آمریکا از چهره دوگانه پاکستان، این استراتژی منافع خوبی در اختیار پاکستان قرار داد که به نظر می رسد در صورت خروج پیش بینی نشده آمریکا گسترش نیز بیابد. به نظر می رسد پاکستان در صورت خروج آمریکا از افغانستان برنده اصلی قدرت در این کشور باشد.

اکثر افغانها از طالبان حمایت نخواهند کردهرچند آرا نشان می دهد که اکثر افغانها از طالبان حمایت نخواهند کرد ولی پراکندگی و عدم ثبات توزیع قدرت، فساد و ناکارآمدی به طالبان کمک کرده تا در بین بخشی از پشتون ها از حمایت جدیدی برخوردار شود. علاوه بر این احساس رضایت و برخورداری از دفاعی که بسیاری از پشتون ها در سایه طالبان نسبت به آنچه از تشکیل یک دولت آمریکایی در ذهن دارند حس می کنند نیز به حمایت از طالبان می انجامد و این چیزی است که طالبان را به یک قدرت سیاسی پایدار تبدیل می کند.

تنها بخشی از ظهور مجدد طالبان در افغانستان از دین نشات می گیرد. آنها به همان اندازه نیز - اگر نه بیشتر- از دستیابی به جایگاه درخور برای پشتون ها و انتقام به نفع آنها انگیزه می گیرند. در حالی که آنها در موقعیتی نیستند که اداره کل کشور و به طور قطع اداره مناطق شهری را به دست بگیرند ولی نوارهای روستایی که عمدتا در استان های پشتون در شرق و جنوب شرقی افغانستان قرار دارند تحت کنترل آنها است.

به بیان دیگر آنها قصد غیر قابل اداره کردن و به طور قطع جنگ داخلی را دارند به ویژه به علت تجارت مواد مخدر که منبع مالی فعالیت های نظامی آنهاست و به آنها اگر در دریافت حمایت کمک نکند در برقراری رابطه با دیگران یاری می رساند. خروج نیروهای آمریکایی به طالبان فرصت بهتری برای گسترش منطقه لازم برای عملیات می دهد و باعث می شود در اوضاع شکننده سیاسی کنونی قدرت و نفوذ بیشتری در اختیار آنها قرار بگیرد.

شرکت دادن طالبان و مشورت با آن در ساختار هر توزیع قدرتی در آینده به شرط آنکه بخواهد پایدار بماند مهم استدر نتیجه، شرکت دادن طالبان و مشورت با آن در ساختار هر توزیع قدرتی در آینده به شرط آنکه بخواهد پایدار بماند مهم است. دستگاه مدیریتی ترامپ این مساله را می داند که رهایی از دست طالبان غیرممکن است و صلح پایدار در افغانستان تنها در صورت مشارکت طالبان ممکن است. نتیجه ای که واشنگتن به آن رسیده بر پایه توانایی ثابت شده طالبان در ماندن در قدرت و همچنین بر پایه قابلیت طالبان در برهم زدن هرگونه نظم سیاسی به وجود آمده یا دست کم در ممانعت از دستیابی به برخی اهداف آن است.  

در نتیجه «زلمی خلیل زاد» فرستاده ویژه واشنگتن برای صلح در افغانستان دوبار در ماه جاری در قطر با نماینده طالبان ملاقات کرد. هرچند همه از به نتیجه رسیدن آن ناامید هستند ولی این که در نهایت واشنگتن به این نتیجه رسیده است که طالبان بخش جدایی ناپذیر سرزمین سیاسی افغان ها است و باید در شکل دهی آینده سیاسی کشور گنجانده شود نشانه ی خوبی است. هرچند دستگاه مدیریتی آمریکا باید از اذعان به اخلال گر بودن طالبان فراتر برود و متوجه شود که آنها اهداف سیاسی بخش قابل ملاحظه ای از جمعیت پشتون ها که بزرگترین تشکل قومی افغانستان هستند را بیان می کنند همچنین آمریکا باید متوجه این بشود که افغانستان بدون آنکه اهداف پشتون ها را به شکلی رضایت بخش برآورده کند نمی تواند به طور کارآمد اداره شود.