خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: پیش از این سعید ناجی، روحالله کریمی و مهرنوش هدایتی، اعضای گروه پژوهشی فلسفه برای کودکان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در گفت و گو با خبرگزاری مهر در قالب یک میزگرد، بازاریشدن فلسفه برای کودکان را آسیب حوزۀ فبک خوانده و با نقد آن، به خانوادهها و سازمانها هشدار دادند. بعد از آن، یحیی قائدی، عضو هیئت علمی گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی در گفت و گو با خبرگزاری مهر، انتساب صفت کاسبی به مثابه رذائل اخلاقی را به افرادی که علوم انسانی را در جامعه به کار گرفتهاند با پیشفرضهای باطلی همراه دانست. او بر این باور است که اگر علوم انسانی قرار است مشکلات جوامع انسانی را حل کند، نیاز به مرمتگران و تحلیلگرانی دارد که وقت و عمر خود را صرف این کار میکنند و این افراد هم باید معیشت مناسبی برای خود داشته باشند.
در این زمینه بر آن شدیم در گفت و گویی با محمدرضا واعظشهرستانی، پژوهشگر فلسفه و از فعالان برنامۀ فلسفه برای کودکان به پیشینه این برنامه در ایران و فرصتها و تهدیدات پیش روی آن بپردازیم. واعظشهرستانی در حال حاضر، مدیر مرکز ایرانی توسعه و پیشبرد فلسفه برای کودکان به عنوان زیر مجموعۀ مؤسسۀ فرهنگی مطالعاتی پیدایش (رویش دیگر) است.
*ایده ترویج فبک در ایران نخستین بار از سوی چه کسی یا کسانی مطرح شد و چرا؟
پاسخ قطعی و یقینی به این سوال نمیتوانم بدهم. اما اگر بخواهم به حافظه خود مراجعه کنم باید بگویم که افرادی چون سعید ناجی، یحیی قائدی، حسین شیخ رضایی، فرزانه شهرتاش در شهر تهران، مسعودی صفایی مقدم در شهر اهواز، مرتضی خسرونژاد در شهر شیراز و اینجانب در شهر اصفهان در دهۀ ۸۰ در این زمینه آغاز به فعالیت کرده اند. البته ممکن است نام افراد دیگری نیز در این لیست قرار بگیرد که یا من الان حضور ذهن ندارم و یا اصلاً در جریان نباشم، اما در مورد چرایی آن پیشتر بسیار صحبت شده است. اگر بخواهم به اختصار بگویم آن است که با توجه به این که ساختار نظام آموزشی موجود در مدارس حافظه محور بود و ربط و نسبتی با ارتقای مهارتهای تفکر نقاد، خلاق و مراقبتی دانش آموزان نداشت، این برنامه در جهت نقد نظام موجود و تلاش برای تغییر در آن آغاز شد.
*در راه پذیرش ایده ترویج فبک در ایران چه فرآیندهایی طی و چه نهادهایی درگیر شدند؟ نخستین اقدامها برای ترویج این ایده در ایران چه بود؟
تا آنجا که من اطلاع دارم دکتر مسعود صفایی مقدم، عضو هیئت علمی گروه علوم تربیتی داتشگاه شهید چمران اهواز مقالهای با عنوان «برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان» را در مجلۀ فصلنامه علوم انسانی دانشگاه الزهرا (س) در سال ۱۳۷۷ منتشر کرد. فکر میکنم این مقاله اولین مقالهای است که در قالب یک کار پژوهشی آکادمیک، این برنامه را معرفی میکند. همچنین سال ۱۳۷۸ سعید ناجی مقالهای با عنوان «کندوکاو فلسفی برای نوجوانان» را در شمارۀ ۳۲ کتاب ماه ادبیات و فلسفه منتشر کرده است. به علاوه، گفتگو با متیو لیپمن بنیانگذار فلسفه برای کودکان و نوجوانان توسط سعید ناجی در سال ۱۳۸۲ در شمارۀ ۷۴ همان مجله منتشر شد. گفته میشود که در همان سال (۱۳۸۲) یحیی قائدی از رسالۀ دکتری خود با عنوان «بررسی و نقد مبانی نظری آموزش فلسفه به کودکان» در دانشگاه خوارزمی دفاع کرده است که سال بعد این رساله در قالب کتابی توسط انتشارات دواوین منتشر شد. در ادامه در اوایل سال ۱۳۸۵، سید منصور مرعشی رسالۀ دکتری خود با عنوان «بررسی تأثیر روش اجتماع پژوهش در برنامه آموزش فلسفه به کودکان و تأثیر بر پرورش مهارتهای استدلال دانشآموزان پایه سوم راهنمایی مدارس نمونه دولتی شهر اهواز» را با راهنمایی دکتر مسعود صفایی مقدم، دفاع کرده است.
کتاب رابرت فیشر با عنوان آموزش تفکر به کودکان که توسط مسعود صفایی مقدم و افسانه نجاریان در سال ۱۳۸۵ (نشر رسش) ترجمه شد، تأثیر مهمی در معرفی این برنامه به پژوهشگران حوزۀ تعلیم و تربیت داشته است
اما در کل به نظر من کتاب رابرت فیشر با عنوان آموزش تفکر به کودکان که توسط مسعود صفایی مقدم و افسانه نجاریان در سال ۱۳۸۵ (نشر رسش) ترجمه شد، تأثیر مهمی در معرفی این برنامه به پژوهشگران حوزۀ تعلیم و تربیت داشته است. همچنین ناگفته نماند که جلد اول کتاب گفت و گو با پیشگامانِ برنامۀ فلسفه برای کودکان که دربرگیرندۀ مجموعه گفت و گوهای سعید ناجی با پیشگامان این برنامه در جهان بود و در سال ۱۳۸۷ توسط انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد، نقش مؤثری در معرفی این برنامه به عموم داشت.
اما اگر بخواهیم به صورت سازمانی و ارگانی به آغاز این برنامه در ایران بپردازیم باید بگویم که به عنوان اولین نهاد دولتی و رسمی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی فعالیت خود در زمینۀ فبک را با مصوبه شورای گسترش آموزش عالی در آبان ۸۶ آغاز کرده است. گروه فلسفه برای کودکانِ این پژوهشگاه سعی کرد، با وام گیری از فعالیتهایی که در این زمینه در غرب شده بود، در جهت بومی سازی این برنامه گام بردارد. همچنین فصلنامۀ فرهنگ و مجلۀ کودک و تفکر که توسط این پژوهشگاه منتشر میشدند، در ترویج این برنامه تأثیرگذار بوده است.
اگرچه بنیاد حکمت اسلامی صدرا در ارتباط با این برنامه با عنوانی دیگر یعنی فلسفه و کودک از دهه هفتاد فعالیت خود را آغاز کرده است، اما موضوع، هدف و تعاریف برنامۀ فلسفه و کودک از نظر متولیان این بنیاد در مقایسه با همتای غربی خود کاملاً متفاوت است و این موضوع منجر به این نکته خواهد شد که هنگامی که از برنامۀ فلسفه برای کودکان با تبعیت از ساختار تعریف شده توسط بنیان گذار این برنامه، متیو لیپمن، صحبت میکنیم شاید نتوانیم به طور دقیق به فعالیتهای این بنیاد بپردازیم.
جلد اول کتاب گفت و گو با پیشگامانِ برنامۀ فلسفه برای کودکان که دربرگیرندۀ مجموعه گفت و گوهای سعید ناجی با پیشگامان این برنامه در جهان بود و در سال ۱۳۸۷ توسط انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شد، نقش مؤثری در معرفی این برنامه به عموم داشت
از دیگر گروههای دولتی که تقریباً از اوایل دهۀ ۸۰ فعالیت خود را در ارتباط با برنامۀ فلسفه برای کودکان آغاز کرده اند میتوان به گروه علوم تربیتی دانشگاه شهید چمران اهواز، مرکز مطالعات ادبیات کودک دانشگاه شیراز و گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی اشاره کرد. گروه مطالعات ادبیات کودک از طریق آموزش و پژوهش در حوزۀ ادبیات کودک، راه اندازی دوره کارشناسی ارشد ادبیات کودک و انتشار مجلۀ علمی-پژوهشی در زمینۀ ادبیات کودکان و گروه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی با تعریف پایان نامهها و رسالههای دانشجویان دورههای کارشناسی ارشد و دکتری در زمینۀ فلسفه برای کودکان در جهت توسعه و ترویج این برنامه فعال بودهاند.
علاوه بر این، از اواسط دهۀ ۸۰ برخی از مؤسسات خصوصی نیز به فعالیت در حوزۀ فلسفه برای کودکان پرداختند. در این زمینه میتوان به انتشارات شهرتاش اشاره کرد؛ این انتشارات از طریق ترجمۀ کتابهای داستان فلیپ کم و برگزاری دورههای آموزش تسهیل گری برای معلمان برخی مدارس (از جمله مدارس سما) در این زمینه فعالیت داشته است. همچنین مؤسسۀ فرهنگی مطالعاتی رویش دیگر (پیدایش) نیز که در نیمۀ دوم دهۀ ۸۰ به آموزش مهارتهای تفکر در برخی از مدارس شهر اصفهان میپرداخت و با برگزاری چندین همایش در جهت نقد نظام آموزشی موجود حرکت میکرد، در اواخر دهۀ ۸۰ اجرای این برنامه را در قالب طرحی به اداره آموزش و پرورش و مدیران برخی مدارس غیرانتفاعی پیشنهاد داد، اما متأسفانه در آن زمان مشکلات بسیاری پیش روی اجرای این برنامه قرار داشت. اغلب مدارس و نهادهای دولتی به خاطر داشتن رویکردی محافظه کارانه و ارجاع به ریشۀ غربی این برنامه در پذیرش آن تردید جدی داشتند.
اولین نهاد دولتی و رسمی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی فعالیت خود در زمینۀ فبک را با مصوبه شورای گسترش آموزش عالی در آبان ۸۶ آغاز کرده است
اگر از اجرای موقت این برنامه در چند مدرسه با خاستگاه پژوهشی و به منظور تقریر مقالات و پاین نامهها بگذریم، این برنامه سرانجام در اواخر دهۀ ۸۰ به صورت رسمی و در قالب یک زنگ از ساعات درسی در تعدادی از مدارس غیرانتفاعی شهر تهران اجرا شد. برای مثال مسئولین مدارس سما شهر تهران از این برنامه استقبال کردند و اتفاقاً بازخورد خوبی نیز این برنامه در میان والدین دانش آموزان داشت.
*آیا کسانی برای دیدن آموزشهای عملی به مؤسسه پیشبرد فلسفه برای کودکان اعزام شدند؟ این افراد چه کسانی بودند؟ این دورهها را چگونه دیده اند و دستاوردشان چه بوده است؟ پس از بازگشت تیم اعزامی برای پربار شدن این برنامه در ایران چه اقدامهایی صورت گرفته است؟
تا آنجا که بنده اطلاع دارم و با توجه به صحبتهایی که با مان گرگوری رئیس مؤسسۀ توسعۀ فلسفه برای کودکان ( (IAPC داشتم، بنده تاکنون تنها فردی بوده ام که از ایران در دورههای این مؤسسه به صورت حضوری شرکت داشته ام. من در قالب بورسیهای که توسط این مؤسسه اهدا شد در یک دورۀ آموزشی که در شهر مندهام ایالت نیوجرسی در مدت زمان هشت شبانه روز برگزار شد شرکت داشتم. ما در این مدت هشت شبانه روز در یک مکان واحد مستقر بودیم و از ساعت ۹ صبح الی ۹ شب جلسات و نشستهای مختلفی توسط اساتید مؤسسه IAPC و برخی دیگر از پژوهشگران این برنامه در کشور آمریکا برگزار میشد. نکتۀ بسیار مهم این سفر تأکیدی بود که آنها بر کسب مهارت تسهیل گری در حلقۀ کندوکاو داشتند و به منظور کسب این مهارت، بیشتر جلسات به صورت عملی (در قالب حلقههای کندوکاو) و با تسهیل گری خود افراد شرکت کننده برگزار میشد. برای مثال خود مان گرگوری و دیوید کندی و مگان لاورتی در تمامی حلقههای کندوکاو به عنوان شرکت کنندۀ عادی حضور فعال داشتند.
از نکات مهم دیگر استفاده از خلاقیت در تسهیل گری و مدیریت بحث بود؛ چیزی که شاید کمتر در کشور ما به آن پرداخته شده است. یکی از دستاوردهای مهم این سفر آن بود که مان گرگوری طی قراردادی اجازۀ ترجمۀ آثار این مؤسسه را به مؤسسه رویش دیگر (پیدایش) اهدا کرد. به همین منظور، ترجمه و انتشار آثار این مؤسسه در برنامۀ کاری مؤسسۀ رویش دیگر قرار گرفته است. در این زمینه، کتاب «اکتشاف هری» که از مجموعۀ کتابهای دوازده گانۀ متیو لیپمن است توسط این مرکز با همکاری انتشارات کرگدن در دست انتشار است و قرار است در آینده کتاب راهنما و کتاب تفسیر فلسفی آن نیز منتشر شود و در اختیار علاقه مندان قرار گیرد. همچنین کتاب داستان «کیو و گاس» یکی دیگر از کتابهای دیگر این مجموعه، ترجمه شده است و در نوبت انتشار قرار دارد.
*سطح تعامل مؤسسه فبک در ایران با سردمداران و بنیان گذاران بنام فلسفه برای کودکان در جهان چگونه است؟ آیا آنها برای برگزاری کارگاه یا بازدید از فعالیتهای ایران در زمینه فبک به ایران سفر کرده اند؟
متأسفانه زیاد خوب نیست و این ارتباطات بسیار اندک است. البته به صورت محدود نمونههایی وجود دارد. برای مثال برخی از سردمداران این برنامه به ایران سفر کرده اند. فکر میکنم در سال ۱۳۸۹ بود که در پنل فلسفه برای کودکانِ همایش روز جهانی فلسفه در تهران، چند کارگاه آموزشی با تدریس برخی از پیشگامان این برنامه در دنیا برگزار شد. برای نمونه یکی از کارگاههای مفید آن «آموزش علم از طریق حلقۀ کندوکاو» بود و همین کارگاه منجر به آشنایی پژوهشگران ما با این روش و تقریر چند مقاله و کتاب شد.
*چه کارهای علمی (اعم از نظری و عملی) را نقطهای عطف در این برنامه در ایران میبینید؟ بلوغ این برنامه در ایران را متعلق به چه دههای میبینید؟
برنامه در کشور ما هنوز به بلوغ نرسیده است و هنگامی میتوانیم از بلوغ این برنامه صحبت کنیم که هم در زمینۀ آثار منتشر شده در این حوزه به اندازه کافی غنی شده باشیم، هم ارتباطات بین المللی وسیعی با پیشگامان و مؤسسات فعال در این زمینه در دیگر کشورها داشته باشیم و هم بتوانیم از اجرای کلان این برنامه در مدارس سراسر کشور بازخوردهای خوبی دریافت کنیم
من معتقدم به منظور ارائۀ درست برنامهای که متعلق به خودمان نیست، مهمترین کار در ابتدا ترجمۀ آثار اصلی نگاشته شده در این زمینه توسط پیشگامان آن برنامه است. اتفاقاً این کار همزمان با تشکیل گروه فلسفه برای کودکان پژوهشگاه در دستور کار قرار گرفت و کتابهای لیزا و پیکسی که از مجموعه کتاب داستانهای دوازده گانۀ مؤسسۀ IAPC است، ترجمه شد، اما متأسفانه به صورت منسجم ادامه نیافت و رویکرد پژوهشی این گروه بیشتر بر روی انجام کارهای تألیفی توسط اعضای هیئت علمی خود متمرکز شد. فکر میکنم بهتر بود ابتدا آثار اصلی این برنامه ترجمه میشد و سپس انجام کارهای تألیفی در دستور کار قرار میگرفت. همچنین چند کتاب داستان به همراه راهنمای آن از فلیپ کم و مارگارت شارپ نیز در اواخر دهۀ ۸۰ توسط انتشارات شهرتاش منتشر شد که به نظر من به عنوان منابع داستانی برای تسهیلگران مفید واقع شد. به علاوه، برخی ازداستان های کتابِ «داستان هایی برای فکر کردن» از رابرت فیشر که توسط پژوهشگاه علوم انسانی منتشر شد، کاربردی بودند.
به طور کلی فکر میکنم این برنامه در کشور ما هنوز به بلوغ نرسیده است و هنگامی میتوانیم از بلوغ این برنامه صحبت کنیم که هم در زمینۀ آثار منتشر شده در این حوزه به اندازه کافی غنی شده باشیم، هم ارتباطات بین المللی وسیعی با پیشگامان و مؤسسات فعال در این زمینه در دیگر کشورها داشته باشیم و هم بتوانیم از اجرای کلان این برنامه در مدارس سراسر کشور بازخوردهای خوبی دریافت کنیم. اما میتوانیم نقطۀ عطف این برنامه را توجه افکار عمومی به آن در سالهای اخیر بدانیم.
*وضعیت اجرای این برنامه در مدارس و مهد کودکهای کشور به چه صورت است؟
به طور کلی نقد و بررسی اجرای این برنامه دو مسئله را در بر میگیرد؛ اول نقد و بررسی دورههای آموزشی تربیت تسهیل گر است و دوم اجرای این برنامه توسط همان تسهیل گران در مدارس. به نظر من در مورد اول کم و کاستیهایی وجود دارد. مهمترین مسئله در مورد آموزش کسانی که قصد دارند در آینده به عنوان تسهیل گر حلقۀ کندوکاوی را هدایت کنند، این است که آنها از عمق و بینش فلسفی برخوردار باشند. منظور من آن است که ما نمیتوانیم یک معلم درسی مدرسه را با یک دوره یک تا چند روزه تسهیل گری توانا و موفق کنیم. من بر این باور هستم که یک تسهیل گر باید فردی متفکر باشد که همواره در زندگی به مسائل مختلف به طور عمیق و با بینشی فلسفی می اندیشیده است. این به آن معنا نیست که او باید لزوماً در گذشته تحصیلات آکادمیک فلسفی داشته باشد، بلکه منظور من آن است که باید آن فرد صاحب اندیشه باشد و از توانایی تحلیل منطقی امور برخوردار باشد. البته ناگفته نماند فردی که مطالعات فلسفی داشته است، اگر از ویژگی ذکر شده نیز برخوردار باشد، گزینۀ بهتری برای پشت سر گذارندن دورۀ تربیت مربی تسهیل گری به منظور آشنایی با روش اجرای این برنامه است. چرا که ما در دورههای تسهیل گری تنها میتوانیم روش تسهیل گری را در این مدت زمان کوتاه آموزش دهیم، اما توانایی تحلیل فلسفی و منطقی مسائل و برخورداری از مهارت فلسفه ورزی با دیگران، چیزی نیست که در یک دورۀ کوتاه آموزشی قابل کسب کردن باشد و به پیشینۀ ژنتیکی، آموزشی و مطالعاتی فرد بسیار بستگی دارد.
به منظور ارائۀ درست برنامهای که متعلق به خودمان نیست، مهمترین کار در ابتدا ترجمۀ آثار اصلی نگاشته شده در این زمینه توسط پیشگامان آن برنامه است
اما در مورد مسئلۀ دوم؛ از روند اجرای این برنامه در مدارس به صورت دقیق و جزئی خبر ندارم. اما چیزی که اخیراً در گفت و گو با برخی همکاران می شنوم اخبار خوبی نیست. متأسفانه گفته میشود که برخی با نگاهی صرفاً اقتصادی به این برنامه در برخی از مهد کودکها و مدارس غیرانتفاعی، این برنامه را از مسیر طبیعی خود خارج کرده اند. اما مسلماً در برخی از مدارس توسط همکاران با دانش بنده این برنامه به خوبی در حال اجرا است.
*به طور کلی در مورد وضعیت و کیفیت اجرای این برنامه در برخی از مهد کودکها و مدارس کشور، بیشتر با این دیدگاه موافقید که این برنامه توسط برخی کاسبان و مؤسسات سودجو مورد سواستفاده قرار گرفته است و خانوادهها و سازمانها باید در این زمینه هوشیار باشند و یا با این دیدگاه دکتر قائدی موافقید که معتقد است هرکسی مدعی فعالیت در حوزه فلسفه برای کودکان در جهان آزاد امروز است، باید فضا داشته باشد تا خود را عرضه کند؛ این جامعه است که انتخاب میکند کدام مهارتها به درد زیست بهترش در جهان امروز میخورد. اگر توان انتخاب ندارد یا انتخاب ناصواب میکند باید تاوانش را هم بدهد. ما نمیتوانیم خود را متولی دائمی انتخابهای مردم بدانیم مردم باید سنجش و ارزیابی و تشخیص کیفیت را با تمرین و تاوان یاد بگیرند و درونی کنند؟
به نظر من برنامۀ فلسفه برای کودکان از دیگر برنامههای آموزشی در کشور ما مستثنی نیست. این برنامه نیز در حال حاضر به خاطر ویژگیهایی که دارد مورد توجه افکار عمومی قرار گرفته است و هر آنچه مورد توجه افکار عمومی قرار بگیرد، طبیعتاً میتواند توسط افراد سودجو مورد سو استفاده قرار بگیرد. نمونۀ بسیار روشن آن کنکور سراسری است که سالهاست در چنین موقعیتی قرار گرفته است. بنابراین، من تا اینجا با این نظر موافقم که از زمانی که این برنامه مورد توجه افکار عمومی قرار گرفته است، چه در سطح آموزش تسهیلگران و مربیان و چه در سطح اجرا در مهدکودکها و مدارس، دارای ضعفها و کاستیهای بسیاری است.
میتوانیم نقطۀ عطف این برنامه را توجه افکار عمومی به آن در سالهای اخیر بدانیم
اما مسئله این است که در چنین موقعیتی آیا ما باید سازمانی را متولی این برنامه جهت نظارت قرار دهیم؟ برای مثال در میزگرد خبرگزاری مهر با اعضای گروه پژوهشی فلسفه برای کودکان چنین گفته شده که اخیراً هیأت امنای پژوهشگاه مصوبهای داشته مبنی بر اینکه با آموزش و پرورش تفاهم نامهای امضا کنند با این مضمون که این سازمان کارشناسانی را به آموزش و پرورش معرفی کند تا به مراکز و مؤسسات مربوطه اعزام شوند. اولاً چنین رویکرد نظارتی نسبت به این برنامه در هیچ جای جهان وجود ندارد و من نیز فکر میکنم با توسل به ذات فلسفه و آزاد بودن آن از هر قید و بند و محدودیت و نظارتی چنین کاری عمیقاً اشتباه است. دوم، چنین کاری در سطح کلان باز مشکلات خود را دارد و چگونه میتوان تضمین کرد که با استفاده از چنین ساز و کار نظارتی نیز افراد سودجو و ایدئولوژیک نخواهند توانست از این برنامه سو استفاده کنند؟ آیا دیگر برنامههای آموزشی که در نظام آموزشی ما در حال اجرا هستند و اتفاقاً نظارت بسیاری هم بر روند اجرای آنها وجود دارد، به درستی و با کیفیت مناسب در حال اجرا هستند؟ سوم، در صورت واگذاری نظارت بر این برنامه به سازمان به خصوصی، هم از زایایی و تولید ایدههای نو در این برنامه جلوگیری میشود و هم رویکردهای رقیب به حاشیه میروند. چرا که هم در حال حاضر خوانشهای متفاوتی از این برنامه وجود دارد و هم آینده آبستن ایدههای نو و خلاق بسیاری است.
مهمترین چالش این برنامه در حال حاضر نگاه سطحی موجود برای پرورش تسهیل گران و مربیان این برنامه است
بنابراین در کل معتقدم که این برنامه در کشور ما نباید در انحصار سازمان و یا مؤسسۀ به خصوصی باشد. بلکه دانشگاهها، پژوهشگاهها، مؤسسات و مراکز پژوهشی و آموزشی باید ابتدا با رویکردی پژوهشی به سراغ این برنامه روند و سپس در ضمن پژوهش با پروش تسهیلگران و مربیان کارآزموده، طبیعتاً کسانی که با کودک سروکار داشتهاند، وارد مرحلۀ آموزش شوند. پس ملاک خانوادهها و سازمانها برای اعتماد به مجریان این برنامه میتواند پیشینۀ پژوهشی و آموزشی آنها باشد.
*چه چالش و آسیبهایی را سد راه این برنامه در سطح نظری و عملی در ایران میبینید؟
به نظر من مهمترین چالش این برنامه در حال حاضر نگاه سطحی موجود برای پرورش تسهیل گران و مربیان این برنامه است. برخی از فعالین این برنامه بر این باورند که با برگزاری یک دورۀ مقدماتی و پیشرفته برای معلمان مدارس میتوان از آنها به عنوان تسهیل گر این برنامه در همان مدارس استفاده کرد. این دیدگاه به نظر من اشتباه است. شاید برخی معلمان با توجه به پیشینه مطالعاتی، آموزشی و زنتیکی خود واجد چنین شرایط باشند و از طریق گذراندن چنین دورههایی آمادگی تسهیل گری را پیدا کنند، اما چنین چیزی درباره همۀ معلمان صدق نمیکند. من فکر میکنم بهتر است برای برگزاری چنین دورههایی حتماً گزینشی بر اساس رزومه افراد داوطلب انجام شود. این که فردی که داوطلب تسهیل گری است چه گذشتۀ مطالعاتی و آموزشی داشته است، چه کتابهایی خوانده است و آیا در کل دارای دغدغههای فرهنگی و اجتماعی برای اجرای این برنامه در مدارس هست و یا نه. سرانجام بعد از سپری کردن دورههای مقدماتی و پیشرفته و یک دورۀ کارآموزی، اگر در اجرای یک حلقۀ کندوکاو فلسفی با نظارت استاد مورد نظر موفق بود، مدرک تسهیلگری به او داده شود.
مسئلۀ دیگر به عنوان فرصت، ادامه یافتن جریان ترجمۀ آثار نگاشته شده در این زمینه است که هنوز جای کار کردن بسیار دارد. من بر این باور هستم که ما خیلی زود از مرحلۀ ترجمه به مرحلۀ تألیف داستان و کتابهای نظری این برنامه گذر کردیم؛ مخالف تألیف در این زمینه نیستم، اما فکر میکنم در مقطع کنونی ترجمه بسیار بیشتر تأثیرگذار خواهد بود.