خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _صادق وفایی: در سالها و روزهای اخیر پدیده «سلبریتیها» سهم زیادی از فعل و انفعالات فضای مجازی را به خود اختصاص داده و انتشار پستها و بعضا پاسخگوییهایی که در واکنش صورت میگیرند، انرژی زیادی از مردم و سلبریتیها میگیرد. در پی این نیستیم که این انرژی میتوانست یا میتواند صرف چه امور دیگری شود اما ناچاریم به این حقیقت اشاره یا اعتراف کنیم که در عصر بمباران دیتا و اطلاعات به سر میبریم؛ دورهزمانهای که فاصله زیادی با شرایط پیش از خود ندارد.
خیلی از فعالان رسانه و چهرههای فرهنگی کشور، در مقالات، مصاحبهها یا پستهای کوتاه در صفحههای شخصیشان تلاش کردهاند در تحلیل و بررسی مساله سلبریتیها بنویسند. شاید یکی از نمونههای جالب رفتار و کنشهای مجازی سلبریتیها، خانم هنرپیشهای بود که خبر از لغو مراسم عقدش داد و برای مخاطبانش پیامی با مهر و محبت منتشر کرد. احتمالا به جز مخاطبان جدی اینگونه پستهای اینترنتی، افرادی هم بودهاند که با این سوال مواجه شده باشند: «اصولا خبر لغو چنین مراسمی چه اهمیتی دارد وقتی که پیشخبری از برگزاریاش منتشر نشده بود؟» به هر حال، در پی نیتخوانی یا بررسی چرایی انتشار چنین پستهایی نیستیم بلکه میخواهیم پدیده سلبریتیها را از پنجره و زاویه دید متفکری از کشور چک بررسی کنیم.
در پی استفاده و بهرهبرداری از نوشتههای ایوان کلیما نویسنده و متفکر اهل جمهوری چک در نوشتارهای پیشین درباره مساله احتکار (تشابه احتکار ایرانیان و اهالی شهر پراگ/چرا آدمها احتکار میکنند؟)، نقدهای اجتماعیاش (نوشته های انتقادی ایوان کلیما در یک کتاب) و جستجوی مفاهیمی چون خدا، عشق و معنای زندگی (جستجوی خدا پیش از سفر به آشوویتس/داستان رویارویی عشق و نازیسم)، اینبار از نوشتههای کلیما برای تامل در پدیده سلبریتیها و سبک زندگی اصطلاحا لاکچری که چند سالی است جامعه ایران را در فضای مجازی و البته حقیقی درگیر کرده، میپردازیم.
مطالعه این مطلب نشان میدهد در بروز و ظهور رفتارهای ناپسند، در دنیا تنها نیستیم و جوامع دیگری هم هستند که با چنین مشکلاتی دست به گریبان هستند. شاید این مساله تا حدودی موجب تسلیمان شود اما تصور زندگی در دنیایی که آدمهایش چنین مشکلات و رفتارهای ناپسندی دارند، طبیعتا باعث اندوه و ناخرسندی است.
مهمترین نکته و اصطلاحا «درسزندگی»ای که میتوان درباره بحث مورد نظر این یادداشت، در نوشتههای ایوان کلیما گرفت این جمله است که «هر عصری قهرمانان دارد که شایسته آن عصر هستند.» (شاید بهتر بود این جمله را در پایان مقاله میآوردیم) جامعه ما هم دوران و دهههایی را پشت سر گذاشته که قهرمانان جوانان در آن برههها مبارزان سیاسی، چهرههایی مثل چهگوارا، ستارگان سینمای جهان و ایران و ... بودهاند. البته این چهرهها هنوز هم به طور پراکنده مورد اقبال افرادی هستند اما باید توجه داشت که دورانشان تمام شده است. متاسفانه در سالهایی قرار داریم که باید بپذیریم قهرمانان مردم و بدنه جامعه ما سلبریتیها و چهرههایی هستند که جنجال بیشتری به پا کنند. که خب این پدیده به رویکرد مردم در قبال انتخاب قهرمانانشان برمیگردد که متاسفانه در سالهای اخیر رویکردی سطحی و غیرقابل دفاع بوده است.
ایوان کلیما یادداشتی به نام «قهرمانان عصر ما دارد» که در جملهای از آن مینویسد: «در گذشته، بازیگران اربابانشان را سرگرم میکردند، امروز، بازیگران ارباب هستند.» بهدلیل اینکه بیان صریح و بیتعارف مشکلی از مشکلات اجتماعی مد نظر و هدف نگارش این مقاله بوده، یکی از جملات بیتعارف و صریح کلیما را میآوریم: «اگرچه ما حتی پیش خودمان اعتراف نمیکنیم، اما آنچه به تماشایش مینشینیم میلیونرها و مولتیمیلیونرهای هستند که که دارند کیف خودشان را میکنند.» نکته حساسی که کلیما در مطلب مورد نظر به آن اشاره میکند، حرص و ولعی است که ما به عنوان مردم داریم تا این چهرهها و اصطلاحا سلبریتیها ما را سرگرم کنند. این نویسنده به این واقعیت هم اشاره میکند که از آن دورانی که مردمان، پیامبران یا شهیدان را میستودند، بسیار گذشته است. کلیما میگوید حتی ظاهرا دوران ستارههای بزرگ سینما و خوانندگان پاپ هم دارد به سر میرسد. با این حال در کشور ما ایران، هنوز دوران سلبریتیها از گونه بازیگران یا فوتبالیستهایش به پایان نرسیده است.
در ادامه این نوشتار به سه پدیده و رفتار اجتماعی که این روزها گرفتارشان هستیم، اشاره کرده و آنها را از دید ایوان کلیما بررسی میکنیم. به امید آنکه این مطلب هم با پیروی از نوشتههای کلیما نیشتری بر غدههای چرکین باشد و باعث خروج چرک و رذیلت از زیر پوستمان شود.
۱- تذکر خطر آشغالهای فکری که سَمّ روح و جان هستند
مصرفگرایی یکی از موضوعاتی است که کلیما درباره زندگیهای امروزی به آن اشاره میکند. یکی از نسخههای قطعیاش هم برای درمان این پدیده ناپسند چنین است: «به نظرم میرسد که شاید آدمها اگر سیر و اشباع شوند دیگر گرفتار آن ولع و شهوت مصرف نشوند و در برابر آن ایمنی پیدا کنند و توانایی مقاومت در برابر دیکتاتوری مد و وسوسه و اغوای شکلها و رنگهای درخشان تازه خوشگل را پیدا کنند و بار دیگر به دنبال کیفیات بروند و به این ترتیب سفری به سوی اعتدال و حتی زندگی محقرانه را آغاز کنند.» همانطور که به بمباران اطلاعاتی و دیتا در جوامع امروزی اشاره کردیم، کلیما هم میگوید: «در گذشته به مردم اطلاعات کمی داده میشد اما آنها فرصت بیشتری داشتند که به همانها فکر کنند.» پس یکی از تفاوتهای مهم گذشته و حال، این است که مردم فرصت فکر کردن به همه دیتاهایی که روی سرشان آوار میشود، ندارند. بنابراین بسیاری از واکنشهایشان احساسی و دور از تعقل و منطق است.
کلیما مطلبی به نام «تاملی کوتاه درباره زباله» دارد که در کتاب «روح پراگ» چاپ شده است. او در این مطلب و دیگر مطالبش (همانطور که پایینتر و در سطور بعدی این نوشتار دوباره به آن اشاره خواهیم کرد) قلمی بیتعارف داشته و مردم را با جدیت و بدون تعارف نقد میکند. اول هم از مردم جامعه خودش شروع میکند. به هر حال، از نظر کلیما، ما در دوران تولید زیاده از حد زندگی میکنیم و از نظر او انسانهایی هستیم که «مسرف هستیم و تسلیم تقریبا نوعی پرستش مذهبی چیزهای نو شدهایم.» اما این حرص و زیادهخواهی فقط در امور مادی و اقتصادی خلاصه نمیشود. کلیما میگوید در کشوری زندگی میکند که اصلا غرق وفور و فراوانی نیست، بهعکس مردم کشورش از کمبودها در رنجاند و عمدتا هم کمبود آزادی. باید زمان نوشته شدن این یادداشت کلیما را مد نظر داشته باشیم که احتمالا به روزهای استیلای کمونیسم یا حداقل سالهای ابتدایی پس از کمونیسم مربوط میشود.
بهانه جالب نوشتهشدن مطلب «تاملی کوتاه درباره زباله» این است که یکی از معضلات زمانه این نویسنده است؛ ضمن اینکه خود کلیما هم برای مدتی دست به کار رفتگری زده است. اما به هر حال، او معتقد است زباله هم معضل زمانه ماست هم استعارهای از آن.
جامعه مصرفزدهای که ایوان کلیما در آن زندگی میکند و مردم ما هم در هوایش نفس میکشند، در سیل اطلاعات و ایدههایی غرق شده که از نظر کلیما از همان لحظه تولید، تبدیل به آشغال میشوند. زمان نوشتهشدن یادداشت کلیما درباره آشغال، تلگرام، شبکههای اجتماعی و اینستاگرام تا این حد با تار و پود زندگی مردم یکی نشده بودند اما به هر حال، به دلیل نزدیکی زمانهای مورد نظر و عصر حکمرانی رسانهها (گیریم در شکل و شمایلی متفاوتتر) میتوانیم از جملات حکیمانهای که کلیما در این یادداشتش دارد، برای تحلیل وضع موجودمان بهره ببریم. این نویسنده درباره دیتاها و اطلاعاتی که مردم در فضای مجازی توسط آنها بمباران میشوند، میگوید: «مردم این ایدهها را میخرند و بعد بیهیچ درنگی آنها را دور میریزند و فراتر از آن، بیهیچ تشخیص و تمیزی.» و در فراز دیگری هم مینویسد: «آنها غالبا چیزهایی جز همان چیزهای قدیمی نیستند که جامه نو به تنشان کردهاند.»
نتیجهگیری پایانی کلیما در مطلبی که اشاره کردیم، این است: «آشغالهای فکری (در مقایسه با آشغالهای مادی و مسائل اقتصادی) خطرناک هستند چون روح و جان را مسموم میکنند.»
۲- گرفتن پز آزادیخواهی و مصاحبههای بیارزش
ایوان کلیما مطلب دیگری با عنوان «گفت و گو با روزنامهنگارها» دارد که سمت و سوی انتقادش در آن به سمت روزنامهنگارها و رسانههایی است که رسالت خود را به درستی انجام نمیدهند. خب، از این منظر هم با توجه به اینکه نمونههای زیاد و جالبی در کشورمان داریم، میتوانیم یادداشت کلیما را مورد توجه قرار دهیم. البته جبهه دیگری که کلیما در این مطلب به آن انتقاد دارد، مردم و مخاطب رسانهها هستند. خود رسانهها هم که دیگر جای خود دارند. البته باید ملاحظات و شیوه ارتزاق و کار رسانهها را هم در نظر داشت اما برخی خبرنگاران و رسانهها دیگر شورش را در میآورند.
کلیما به خاطره یا خاطرههای بامزهای اشاره میکند که در آنها خبرنگاری به او زنگ میزند و درباره موضوعی که هیچ تخصص و سررشتهای دربارهاش ندارد، سوال میکند. او میگوید اینگونه خبرنگاران به او زنگ میزنند «چون میدانند من تخصصی در این زمینهها ندارم.» این خبرنگاران اصلا درباره نویسندگی یا داستانهای کلیما با او تماس نمیگیرند و دغدغهای درباره ادبیات یا فرهنگ ندارند بلکه تنها میخواهند برنامه آنتن یا ستون مطلب خودشان را پر کنند. «او حتی یک کلمه از همه چیزهایی که من نوشتهام نخوانده است، و میترسد حرفی در این زمینه بزنم که حرف حسابی باشد و چه کسی به این حرفهای حسابی بهایی میدهد؟» تحلیل مهم ایوان کلیما از چنین تماسها و مصاحبههایی این است: «سیاست یا هر موضوعی که میتوان بحث غیرتخصصی دربارهاش کرد، صرفا یک بحث لفظی مشترک همگانی است. و بنابراین میتوان در چنین جوامعی منتظر بود که ستارههای سینما درباره سبک زندگی حرف بزنند.»
اما در مقام نویسنده و متفکر خبرنگاران دیگر کشورها؛ آنکشورهایی که لیبرال دموکراسی در آنها حاکم است، هم در پی گفتگو با نویسندهای چون کلیما هستند که سالها زیر سایه استبداد زندگی کرده و آدم آزادهای است. اما خوبی کلیما در این است که برای این خبرنگاران (اصطلاحا) غش نمیکند و به قول معروف جوگیر نمیشود. به عبارت سادهتر مثل برخی از هنرمندان و چهرهای کشور ما دست و پایش را مقابل کشورهای دیگر گم نمیکند. او درباره این گروه از خبرنگاران هم میگوید: «برای او مسلم است که هرجا خفقان حاکم است، یگانه وظیفه ادبیات چیزی جز مبارزه علیه ستم و سرکوب نیست، یگانه وظیفهای که ادبیات دارد مبارزه علیه ستم و سرکوب است و این کار را فقط با توصیف ستم و افشا کردن مرتکبان چنین ستمی میتوان به انجام برساند.»
نسخه درستی که کلیما در مواجهه با اینگونه خبرنگارها میپیچد (آنهایی که دلشان میخواهد کلیما حرفهای آتشین انقلابی و ضد کشورش بزند) اینچنین است: «آنچه مولد ادبیات خوب است نه ستم و سرکوب است و نه آزادی، و نه حتی جذابترین و مسحورکنندهترین وضع اجتماعی. بزرگی در ادبیات بستگی به قریحه آنهایی دارد که چنین ادبیاتی را خلق میکنند.»
حرف کلی کلیما درباره چنین دیوانهخانهای به نام جهان امروز که یک گروه از خبرنگارانش (و اهالی نخبه رسانهایاش) در پی حرفهای صدتایهغاز و بیهوده هستند و گروهی دیگر از رسانهایهایش هم در پی شنیدن حرفهای از پیشتعیین شده، این است که «برای یک نویسنده چه چیزی میتواند هیجانانگیزتر و مسحورکنندهتر از زمانهای چنین پر از تناقض باشد؟»
۳- سبک زندگی متظاهرانه و گونه آدمحسابیها
یک نکته دیگر که میتوانیم در نوشتههای ایوان کلیما مورد توجه قرارش دهیم، سبک زندگی اقتصادی و سوءاستفادههایی است که از آن میشود. یکی از نوشتههای کلیما با تیتر «صداقت» درباره همین مساله است که میتوان با استفاده از آن، کلاهبرداریهای برخی از مردم از یکدیگر، و کلاهبرداریهای اقتصادی برخی مسئولان خاطی را کالبدشکافی کرد. یکی از جملات جالب و طنزگونی که کلیما در ابتدای این مقالهاش میآورد، این است: «در این کشور (منظورش چکسلواکی و رژیم سوسیالیستی است) همه احساس میکنند که کلاه سرشان رفته است و بنابراین فکر میکنند که حق دارند سر دیگران کلاه بگذارند. من حتی شاهد نوعی کلاهبرداری بودم که تقریبا به شکل قاعده و قانون درمیآمد. تا زمانی که دزد و متقلب طبق این قاعده و قانون رفتار میکرد، دزد و متقلب به حساب نمی آمد، یکی از اموال عمومی سرقت میکرد و بعد یکی دیگر، در مقیاسی کوچک، از مشتریانش دزدی میکرد.»
از جمله موارد جالب قلم کلیما، بیتعارف بودنش است. در این مطلب هم او حسابِ آبروی وطن یا تعصبات خشک قومی و ملی را نکرده و از خجالت رفتارهای شرمآور درآمده است. او در ادامه مطلبی که به آن اشاره کردیم و درباره کلاهبرداریهای تبدیل به عرف شده صحبت میکند، میگوید بین مشتریان آشنا و ناآشنا تفاوت وجود دارد. البته مشتریان آشنا هم به دو گروه تقسیم میشوند؛ مشتریان آشنای محلی و مشتریان غریبه. عموم مردم ما و افرادی که اهل مطالعه و بررسی وضعیت دیگر کشورها نیستند و احتمالا خوراکشان را فقط از فضای مجازی یا شبکههای ماهوارهای میگیرند، بر این باورند که کلاهبرداری مردمی فقط پدیدهای است که در ایران رخ میدهد و فقط اینجاست که برخی رانندگان تاکسی با دیدن مسافر خارجی، نرخ قیمت را چند برابر میکنند. اما کلیما وقتی به طبقهبندی مشتریان آشنا و غیرآشنا میپردازد، میگوید: «مشتریان غریبه را بیش از همه تیغ میزدند، چون اگر از غرب آمده بودند ثروتمند بودند (و دزدی از آدم ثروتمند و رساندن مال دزدیده شده به فقرا درست است) و اگر از شرق میآمدند دشمن بودند و دزدی از آنها یک کار منصفانه بود. هر غریبهای که به دیدن من میآمد و با تاکسی، متوجه میشدم که سه برابر از او کرایه گرفتهاند.» همین قلم کلیماست که راهگشایی میکند و مانند نیشتر به دُمَل چرکین بیماریهای اجتماعی میزند تا مانند عفونتهای پنهانِ زیر پوست، ناچار به خروج از بدن شوند.
به هر حال، کلیما نیشتر انتقادش را فقط به سمت کشور خود نگرفته بلکه یک رویه جهانی را مورد هجوم قلمش قرار داده است. رویه مورد اشاره هم رفتارِ متظاهرانه در زمینه جنتلمن بودن است. او میگوید در سفرهای خارجیاش به این دُلاپهنا حسابکردنها برخورد کرده و جالب اینکه دیده دوستان و اطرافیانش هم میدانند که فروشنده یا هتلدار دارد قیمت را گرانتر از قیمت واقعی میگوید اما همگی با ترس از اینکه آدمحسابی به حساب نیایند، و دیگران فکر کنند که خسیس و مالدوست هستند، از طلب باقیمانده پولشان صرفنظر کردهاند. کلیما از سفرش به مکزیک میگوید و بخشی از روایتش چنین است: «اما من برای اینکه خودم را شیرفهم کنم با خودم میگفتم مکزیکوسیتی هم از آن شهرهای در حال توسعه است و چندان فاصله ای هم با سوسیالیسم ندارد.» او درباره گرانی عجیب و غریب و خودسرانه فروشندگان، رستورانداران یا هتلداران، این کنایه را مطرح میکند که اگر پولم را طلب میکردم و میخواستم اضافه زیادش را پس بگیرم، فکر خواهند کرد که من یک آدمحسابی نیستم!
در ماههای اخیر فردی به نام ساشا سبحانی بهطور گسترده در فضای مجازی معرفی و مطرح شد که سخنان و مواضعاش واکنشهای مختلفی را برانگیخت. اینکه چطور میشود چنین افرادی تا اینحد مورد اهمیت و واکنش قرار میگیرند، بحث و تحلیل دیگری میطلبد که جایش در این مقاله نیست اما باید توجه داشت که ظهور چنین شخصیتهایی در جامعه ایران، اتفاقی نیست که برای بار اول در جهان رخ داده باشد و نمونههای دیگری هم در نقاط مختلف جهان داشته است. شاید یکی از علتهای مهم این وضعیت، رفتن جامعه ما به راهی باشد که جوامع انسانگرای مترقی پیشتر در آن حرکت کردهاند اما به هر حال، چنین رویکردی از جمله رفتارهای زشتی است که کلیما به آنها میتازد. به تعبیر این نویسنده چک، در زمان ما، ثروتمندان بیشتر و بیشتر میشوند و دزدان بیشمار. اساسا اینکه افرادی چون ساشا سبحانی ( که تنها دلیل مهمبودنشان زندگی مرفه و لاکچری است) و مواضعشان برای مردم و مخاطبان فضای مجازی جدی میشود، یکی از بیماریهای مهم روزگار ماست که همانطور که اشاره کردیم، باید در مقاله و چارچوب دیگری بررسی شود. اما کلیما تحلیل جالبی از جامعه شهروندان و مردمان شهرنشین امروزی ارائه میکند که بد نیست به آن توجه کنیم: «شهروندان امروزی خودشان را در پرتو آدمهای صاحب امتیاز میبینند: آدمهای صاحبامتیازی که دیگر شاهزادگان و امیرانی در قلاع خویش نیستند، بلکه بچهپولدارهای بیستویکسالهای هستند که غرق در پول و ثروت هستند.»
این متفکر پراگی، در نوشتههایش به برآشفتناش از دیدن چنین پدیدههایی اشاره میکند. جالب است که روی اصلی انتقادش و نوک پیکان را به سمت مردم گرفته است که «چگونه روز به روز بیشتر مردم در این دنیا آفتابهدزد میشوند بیآنکه آرام دلشان به هم بخورد.»