به گزارش خبرنگار مهر، مائده مرتضوی، نویسنده و مترجم در یادداشتی به بررسی فیلم سینمایی «شبی که ماه کامل شد» به کارگردانی نرگس آبیار از فیلمهای راهیافته به بخش «سودای سیمرغ» سیوهفتمین جشنواره فیلم فجر پرداخته است.
در متن این یادداشت میخوانیم؛
هر روز سرت را که میچرخانی یک عملیات تروریستی یک جای جهان اتفاق افتاده و لحظهای بعد فیلمش به مدد فضای مجازی میان تمام کاربران پخش شده است. بسیاری از این اتفاقات دستمایه ساخت فیلمهای مستند قرار میگیرند؛ فیلمهای تاریخمصرفداری که تا ابد در آرشیو تاریخ شفاهی ترور در منطقه -به خصوص خاورمیانه- باقی میمانند اما نه در ذهن تماشاگر.
ساخت آثار سینمایی با مضمون تروریسم در ایران (که میتوان آن را زیرشاخهای از ژانر جنگ تلقی کرد) در دهه ۶۰ به علت همزمانی با جنگ ایران و عراق رونق بسیاری داشت و گروهکهایی مانند منافقین در صدر موضوعات اینگونه آثار بودند؛ فیلمهایی که توفیق زیادی در گیشه نداشتند و به شدت ایدئولوژیزده عمل میکردند. فیلمهایی چون «تعقیب سایهها» ساخته علی شاهحاتمی، «پنجاه روز التهاب» ساخته کریم آتشی و «پناهنده» از مرحوم رسول ملاقلیپور از جمله این آثار بودند. فیلم «روباه» ساخته بهروز افخمی فیلم به نسبت جدیدتری بود که به مساله ترور دانشمندان هستهای و یک مساله داخلی پرداخت که در گیشه موفق نبود.
در دهه ۸۰ و ۹۰ ساخت فیلمهای تروریستی با تمرکز بیشتر بر کارنامه گروهک منافقین رونق بیشتری پیدا کرد و شاهد آثاری مانند «به رنگ ارغوان»، «امکان مینا»، «نفوذی»، «ماجرای نیمروز» و «سیانور» بودیم که توفیقات بیشتری در گیشه داشتند چون بیشتر رنگ قصه و روایت داشتند و از ارائه تصاویر کلیشهای و شخصیتهای سیاه و سفید به نحو بارزی فاصله گرفته بودند.
شکلگیری گروههایی مانند طالبان، داعش و القاعده دوباره بازار تولید این فیلمها را داغ کرد و مطابق معمول سینمای هالیوود در این باره پیشقدم شد. در کشور ما نیز به عنوان همسایه کشورهایی که درگیر مساله ترور و شکل گیری گروههای تروریستی بوده و هست، لزوم این توجه به شدت احساس میشد. «به وقت شام» از جمله این آثار بود که ابراهیم حاتمیکیا سال قبل برای جشنواره سیوششم تحفه آورد و توانست به مدد آن جایزه بهترین کارگردانی را از آن خود کند.
اینگونه فیلمها به شدت پتانسیل راهیابی به بازارهای بینالمللی را دارا هستند چون گروههایی مانند داعش تبدیل به تهدید و مسالهای جدی برای جهان شدهاند. اما اگر دایره جهانی بودن گروههای تروریسم را کوچکتر کنیم و به یک گروهک داخلی در یک خطه خاص از کشورمان بپردازیم چه؟ اگر از شیوه روایی مستندگونه و مونتاژ تصاویر آرشیوی فاصله بگیریم و تنها روایتگر داستانی این وقایع باشیم چه؟ اگر سعی کنیم فارغ از ایدئولوژی و قومیت به مساله «ترور» نگاه کنیم و قصدمان تزریق فرهنگ دینی خاص و ارائه تصاویر اگزجره از تروریست و قربانیان ترور نباشد چه؟ ساختن چنین فیلمی اگر چه در گام اول در سینمای ایران تا حدی غیرمتعارف به نظر میرسد اما ممکن است؛ «شبی که ماه کامل شد» ساخته نرگس آبیار چنین فیلمی است.
نرگس آبیار اگر چه نام شناختهشدهای در سینمای ایران به مدد آثار کمابیش موفق قبلیاش است اما فیلم تازهاش تجربه جدیدی برای این سینماگر مولف در کارنامه کاریاش به حساب میآید؛ چه به لحاظ مضمون و چه کارگردانی و ساخت.
نرگس آبیار پیش از سینماگربودن یک رماننویس است و فردی است که پیوندهای عمیقی با دنیای ادبیات دارد. این جنبه هم برای نوشتن فیلمنامهای سراسر داستانی به او کمک میکندفیلمبرداری در تهران، بلوچستان و پاکستان انجام شده و رنگ با تغییر فاز جغرافیایی فیلم از سردی به گرمی در حال تغییر است. در تهران همان رنگ آبی و سبز اکثر فیلمهای ایرانی را میبینیم که در ژانر اجتماعی ساخته شدهاند و با تغییر اقلیم این رنگ رفتهرفته گرمتر و پررنگتر شده تا حدی که در فاز پاکستان با انفجاری از رنگهای نارنجی و قرمز روبهرو هستیم.
اولین برگ برنده آبیار در روایت داستانی که ریشه در عملیاتهای تروریستی داخل کشورمان دارد، نیفتادن به ورطه قومیگرایی و مذهبگرایی است. در «شبی که ماه کامل شد» به رغم گریمها و طراحی لباس خاصی که برای کاراکترهای اصلی و فرعی فیلم لحاظ شده، با یک عده انسان روبهرو هستیم و این اولین چیزی است که به مدد کارگردانی حاصل شده است.
کنشهای کاراکترها از ابتدا تا انتهای فیلم قابل تعمیم به عموم است و تماشاگر هیچگاه رفتارهای مادرانه غمناز با بازی «فرشته صدرعرفایی» را به بلوچ بودن او ربط نمیدهد. در این فیلم همچنین دیالوگ هوشمندانهای از سوی مادر فائزه با بازی «شبنم مقدمی» وجود دارد که بارها از سوی او تکرار میشود: «من دختر به راه دور نمیدهم». اینجا مساله غریب بودن و بلوچ بودن مطرح نیست تنها فاصله است که مشکل ایجاد کرده و فیملساز با زیرکی با بهرهگیری از مشاوران لهجه بلوچی و طراحی لباس و گریم خاص برای طبیعیتر جلوه دادن کاراکترها، سعی داشته تا این تفاوت فقط در منظر همین فاصله و اختلاف اقلیم جلوه کند نه در عقاید و تفکر تا بعدها متهم به توهین به قشر و قومی خاص نشود. بنابراین «شبی که ماه کامل شد» در وهله اول یک فیلم انسانی است نه قومی و ملیتی.
آبیار با محدودکردن زاویه دید خود به فائزه و زندگی زناشوییاش فیلمش را از ورطه مضمونزدگی هم میرهاند و با روایت زندگی یک زن، دقیقا به همان چیزی میپردازد که بلد است و تجربه ساخت فیلمهای قبلی اینجاست که مددش میآید.
نرگس آبیار پیش از سینماگربودن یک رماننویس است و فردی است که پیوندهای عمیقی با دنیای ادبیات دارد. این جنبه هم برای نوشتن فیلمنامهای سراسر داستانی به او کمک میکند و نتیجهاش میشود فیلمی بدون بهرهگیری از تصاویر مستند و آرشیوی که راه را برای تخیل تاریخی هم باز میکند. در فیلمهایی که عموما بر پایه بازسازی تصاویر هستند امکان انتقادات کمتری نسبت به صحت و سقم روایت داستانی آن مطرح است و آبیار این شیوه بازسازی را حتی در مواجهه با عملیات مهم تاسوکی نیز ادامه میدهد و قصه خود را از قیدوبند و اسارتی که تصاویر آرشیوی و مستند برایش ایجاد میکند، میرهاند.
فیلم مسیری ارگانیک را طی میکند تا به فرجام برسد و انرژی صحنهها به ترتیب بالا میرود. نقاط عطف به درستی در پردههای اول و دوم نشستهاند و آبیار در وارد کردن ضربه نهایی به تماشاگر موفق است. همین ریتم ارگانیک و درست به لحاظ انرژی است که تماشاگر را بیش از دو ساعت بر صندلی مخملی سینما مینشاند.
نقطه قوت دیگر آبیار در ارائه تصاویر واقعی از دو سمت ترور است؛ تروریست و قربانی هیچکدام به ورطه سیاهمطلق و سفید درخشان با هاله نورانی دور سر خود نمیافتند. و فیلمساز برای روایت این فیلم دست به دامن ایجاد تصاویر کاریکاتوریستی از دارودسته ریگی نشده است.
چیزی که آدمهای این فیلم را به ورطه نابودی میکشاند دقیقا همان چیزی است که در فیلمهای دیگر بهظاهر باعث رهایی میشود؛ افراطگرایی و رادیکالیسم دینی که در نهایت سینمایی ایدئولوژیزده را نصیب تماشاگر میکند. اما در «شبی که ماه کامل شد» همین افراطگرایی مذهبی است که عشقی گرم و آتشین را به نابودی میکشاند.
«شبی که ماه کامل شد» به سیاهنمایی از یک طایفه و یک نام فامیل نمیپردازد، بلکه اضمحلال روحی و عقیدتی یک انسان را به تصویر میکشد که میان قدرت و تعهدات عاشقانهای که دارد در نهایت اولی را انتخاب میکند. عبدالحمید (با بازی هوتن شکیبا) در وهله اول- بدون در نظر گرفتن نام فامیلش- مردی است که از اعتمادبهنفس به شک و تردید و دودلی برای ادامه راه میرسد و در نهایت برادرش را به عنوان همسفر جدیدش برمیگزیند و این فائزه است که باید از قطار این سفر پیاده شود.