تحقیقی که توسط انجمن ملی روابط خانوادگی آمریکا از ۳۰۹ فرد تازه ازدواج کرده انجام شد، نشان داده آنهایی که در ابتدا درگیر مسئله همباشی بوده‌اند بعد از ازدواج‌شان کمتر شاد هستند!

مجله مهر - علی امیری موفق: همباشی سیاه یا به اصطلاح ازدواج سفید به شروع زندگی مشترک بین دو جنس مخالف بدون هیچ گونه تعهدی گفته می‌شود. این پدیده ابتدا در ایالات متحده آمریکا در پی بروز شرایط فرهنگی و اجتماعی خاصی شروع شد.

در ابتدای شکل‌گیری بسیاری بر این باور بودند که با توجه به شرایط زمانه این نوع از زندگی بسیار آسان و در راستای تأمین نیازهای دو طرف و با رضایت آنها شکل می‌گیرد و هرگاه تمایل به ادامه وجود نداشت بدون هیچ دردسری تمام می‌شود اما زمانی نگذشت که حجم نارضایتی‌ها و خیانت‌های این نوع زندگی، حکومت‌ها را بر آن داشت تا قوانینی بسیار سخت‌تر از زندگی‌های عادی برای این نوع از زندگی بنیان گذارند و پدیده‌ای که قرار بود آزادی و بی قیدی را به ارمغان آورد تبدیل به قربانگاهی برای زنان شد. در این گزارش به زمینه‌های شکل گیری و سپس به سیر تطور این پدیده و در نهایت سرانجام شوم آن در غرب خواهیم پرداخت.

زمینه‌های شکل گیری و مراحل قبح زدایی

در مورد شکل گیری این پدیده عوامل بسیار زیادی نقش داشت. اما به طور خلاصه با شکل گیری جریان‌های اصلاحی مذهبی و پیدایش پروتستانسیسم، از قدرت و نفوذ تفکرات کلیسای کاتولیک کاسته شد و رویکردی دنیامدارانه و شخصی به دین و مذهب رواج پیدا کرد و دین را به تدریج از ساحت اجتماعی عقب راند و در سینه هر شخص، به نحو مخصوص خود، محصور کرد.

با آغاز رنسانس، رویگردانی از اعتقادات مذهبی و دینی شدت گرفت و بازگشتی به قبل، به همان دوران پاگانیستی خدایان شهوتران یونان انجام شد و ملغمه ای از هنر، اعتقادات و رفتار پا به عرصه ظهور گذاشت،

در عصر موسوم به روشنگری با تفسیر دنیامدارانه از علوم و اعتقادات، این فاصله از ارزش‌ها، شدت گرفت، اصحاب دایره المعارفی روی کار آمدند که هر نگاه و تفسیر الهی را از مطالب علمی حذف می‌کردند و توضیحی پوزیتیویستی و کاملاً لیبرال ارائه می‌دادند و بعد از آن هم، انقلاب صنعتی به کمک آنها آمد و هم موجب تغییرات اجتماعی و اقتصادی شد و هم دستاویزی شد که بشر در پناه تکنولوژی و صنعت، خود را محور جهان قرار دهد و با غرور بیشتری، خود را منشأ بروز و ظهور و تصرف در عالم تصور کند.

علیرغم همه این توضیحات، ولی این اتفاقات، جریان اصلی جوامع نبود و همچنان وجه غالب را افراد با ایمان و معتقد به اصول شکل می‌دادند و پایبند ارزش‌های اخلاقی و مسیحی بودند و بروز این مسائل بیشتر در طبقه روشنفکر و به اصطلاح الیت بروز داشت نه توده مردم. ولی مطلبی که باید به آن اشاره کرد، سیر تغییر تدریجی مفاهیم و ارزش‌هایی است که نگاه مردم به خانواده و مسائل مرتبط با آن را هم شامل می‌شود و شاید نقطه تاریخی مهم دیگر، دوران بعد از جنگ جهانی اول و فضای پسا مدرنیته‌ای است که انسان اروپایی تجربه می‌کند و سال ۱۹۲۰ می‌شود زمانی برای بروز بیشتر این تغییرات که یکی از آنها رویکرد جدید به خانواده و رابطه جنسی است، رابطه‌ای که پیش‌تر تحت تولید مثل معنا پیدا می‌کرد و تفسیر می‌شد ولی الان بحث لذت پررنگ می‌شود و شرایط و امکانات روز هم به این تغییر تفکری، کمک می‌کند.

پس جریانات دیگری حول این رویکرد شکل می‌گیرد و همان طور که می‌خواهد سود را در صنعت و اقتصاد افزایش دهد با همان رویکرد به لذت توجه می‌کند و هدف، لذت بیشتر و بیشتر می‌شود و چون دیگر ارزش‌ها و اعتقادات، قدرت و نفوذ قبل را ندارند، قیود دینی و اخلاقی توان کافی برای جلوگیری از انحراف و جهت دهی این موضوع را دارا نیستند. با آغاز اصلاحات دینی، مفهوم ازدواج به تدریج تغییر یافت و عده‌ای تقدس ازدواج را انکار کردند، بعد از این دوره ازدواج به تدریج تبدیل به وصلت بین ۲ نفر و نه ۲ خانواده شد و به این ترتیب حمایت‌های خویشاوندی و سنتی کمرنگ شد و ترجیح دو فرد، محوریت یافت

با رویکرد جدید، روابط خارج از ساختار خانواده و تفکرات سنتی، افزایش میابد و به تدریج، روابط قبل از ازدواج، آمار بیشتری را به خود اختصاص می‌دهند و این سوال مطرح می‌شود که چه فرقی دارد که رابطه جنسی به بعد از ازدواج موکول شود در حالی که دو شخص می‌خواهند با یکدیگر ازدواج کنند. لذا تا حدی روابط جنسی قبل از ازدواج در دوران نامزدی پذیرفته می‌شود و در دوران فلپریسم دهه ۲۰، روابط قبل از ازدواج از ۱۴ درصد سال ۱۹۰۰ به ۳۷ درصد می‌رسد و کم کم این طرز فکر هم پا به عرصه ظهور می‌گذارد که اصلاً چرا باید ازدواج کرد و چه نیازی به ازدواج رسمی است!

با آغاز اصلاحات دینی، مفهوم ازدواج به تدریج تغییر یافت و عده‌ای تقدس ازدواج را انکار کردند، بعد از این دوره ازدواج به تدریج تبدیل به وصلت بین ۲ نفر و نه ۲ خانواده شد و به این ترتیب حمایت‌های خویشاوندی و سنتی کمرنگ شد و ترجیح دو فرد، محوریت یافت.

این طرز تفکر در دوران انقلاب جنسی حدود سال‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ به اوج خود می‌رسد و علاوه بر نگاه متفاوت به روابط جنسی و خانواده، رفتارهای غیر اخلاقی و منافی عفت زیادی اتفاق می‌افتد که بخشی از آنها به بهانه اعتراض به جنگ و سیاست و در حالت کلی، نافرمانی مدنی و دهن‌کجی به ارزش‌ها و اصول بود که خانواده هم از این جریان در امان نبود. روابط جنسی خارج از خانواده به اوج خود رسیده و فرصتی پیش آمد که بسیاری از انحرافات و ضد فرهنگ‌ها، جای خود را باز کرده و به رسمیت شناخته شوند با اینکه همچنان نگاه مثبتی از طرف اکثریت جامعه، به آنها وجود نداشت. بعد از وقوع انقلاب جنسی دهه ۱۹۶۰، هنجارها و نگرش‌های مربوط به رفتار جنسی در جامعه غرب، به طور کلی متحول شد، این رویداد اسطوره زدایی از روابط جنسی، آن را به امری عادی و معمولی تبدیل کرد که به راحتی دست یافتنی است.

سیر تطور

۱. مرحله‌ای که همباشی به عنوان یک پدیده آوانگارد به حساب می‌آمد و توسط گروه اندکی از جمعیت مجرد انجام می‌شد.

۲. مرحله‌ای که همباشی به عنوان مقدمه یا دوره آزمایشی‌ای برای ازدواج تصور می‌شد که قدرت رابطه قبل از بستن تعهد، تست می‌شد و دوره‌ای غالباً بدون فرزند بود.

۳. مرحله‌ای که همباشی از نظر اجتماعی پذیرفته شده بود و به عنوان گزینه‌ای در کنار ازدواج مطرح می‌شد و دیگر این امکان بود که بدون ازدواج، پدر و مادر شد.

۴. مرحله‌ای که همباشی و ازدواج غیرقابل تمیز شدند. نتیجه یک تحقیق ملی تطبیقی در آمریکا از خانواده‌ها و خانوارها با حجم نمونه ۱۳ هزار نفری نشان داد که در حدود ۴۰ درصد از زوج‌های همخانه در آمریکا بدون آنکه به ازدواج برسند از هم جدا می‌شوند. نیمی از این افراد در طول زندگی چندین همخانه داشته‌اند

بر اساس پژوهش‌های مختلف انجام شده، دلایل کسانی که همباشی را به جای ازدواج انتخاب کرده‌اند عموماً به این شرح است: «مشکلات مالی برای تشکیل ازدواج صحیح، محک زدن رابطه و تمایل به آشنایی بیشتر، تضعیف و سست شدن اعتقادات مذهبی، دینی و فرهنگی، سخت شدن ازدواج و تشکیل خانواده برای نسل جوان (هفت خوان ازدواج)، شیوع طلاق در جامعه، تغییر سبک زندگی و مدرنیته، الگوبرداری از رسانه‌های بیگانه و ماهواره، تمایل به زندگی آزاد و بدون تعهد دائمی، تمایل به ادامه تحصیل و ارتقا موقعیت زنان بدون تشکیل خانواده، افزایش مردان تنها و زنان بیوه ناشی از طلاق و نگاه فرهنگی منفی به ازدواج با زنان مطلقه یا بیوه در صورت نیاز آنها به رابطه، اعتماد به نفس پایین، وابسته بودن به دیگران، کم مهارتی و فقدان شجاعت اجتماعی در نسل امروز، دوری از خانواده و نبود تفاهم و برقراری ارتباط مناسب میان فرزندان و والدین، عدم تمایل به فرزنداوری و توقع حقوق برابر بین زن و مرد، نگاه منفی به ازدواج با توجه به مشهوداتی همچون خیانت زوجین، گسترش فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی مجازی و امکان هر نوع استفاده از آن از نوع رابطه‌های غیرمتعارف میان دو جنس، مهاجرت و تجرد زیستی و دوری از خانواده و توقعات بالای دختران»

پیامدها

پس از آنکه دوره عاشقی و شیدایی به سر آمد، دخترانی که به این رابطه تن داده‌اند، بیشترین لطمه را می‌بینند، خصوصاً در جوامعی مثل جامعه ایران که کسی چنین دخترانی را به عنوان همسر انتخاب نمی‌کند. با توجه به گزارش‌هایی که در این زمینه وجود دارد این نوع خانواده‌ها تا زمانی تداوم دارد که دختر جذابیت ظاهری داشته باشد ولی پس از اینکه از جذابیت ظاهری‌اش کاسته شود، آن خانواده فرو می‌پاشد. پسر می‌تواند خانواده دیگری تشکیل دهد ولی دختر هم به دلیل آسیب روحی‌ای که به او وارد می‌شود و هم به دلیل از بین رفتن زیبایی‌اش نمی‌تواند.

آنهایی که همخانه هستند کمتر احتمال دارد که با هم ازدواج کنند، نتیجه یک تحقیق ملی تطبیقی در آمریکا از خانواده‌ها و خانوارها با حجم نمونه ۱۳ هزار نفری نشان داد که در حدود ۴۰ درصد از زوج‌های همخانه در آمریکا بدون آنکه به ازدواج برسند از هم جدا می‌شوند. نیمی از این افراد در طول زندگی چندین همخانه داشته‌اند.

دکتر نیل بنت، جامعه شناس و استاد دانشگاه ییل، در نشریه روانشناسی معاصر یافته‌هایش را منتشر کرده است. بر اساس آن، زنان همخانه نسبت به زنانی که قبل از ازدواج با همسرشان زندگی نمی‌کرده‌اند، ۸۰ درصد بیشتر احتمال دارد که از همسرشان طلاق بگیرند. تحقیق ملی از خانواده‌ها و خانوارها نشان داد که زوج‌هایی که با همباشی شروع کرده‌اند تقریباً دوبرابر بیشتر احتمال دارد که طی ۱۰ سال از هم جدا شوند، ۵۷ درصد در مقابل ۳۰ درصد وجود مشکلات رفتاری و افسردگی و اضطرابی بیشتر در این افراد از دیگر آثار مخرب این نوع رابطه‌ها است، آنها که همباشی دارند، بیشتر از افسردگی و اضطراب رنج می‌برند.

زن ازدواج نکرده‌ای که با یک مرد همباشی دارد تقریباً چهار بار بیشتر احتمال دارد که تحت مراقبت‌های روانپزشکی قرار گیرد. این زن تحریک‌پذیرتر، مضطرب تر، نگران‌تر و افسرده‌تر از زن ازدواج کرده است.

در یک بررسی از ۱۴ هزار نفر در یک دوره ۱۰ ساله یافت شد که کمتر از ۲۵ درصد از آن‌هایی که همباشی دارند گفته‌اند در زندگی شأن به طور کلی شاد هستند. این در حالی بود که این میزان در بین افراد ازدواج کرده ۴۰ درصد بود.

آن‌هایی که قبل از ازدواج همباشی دارند، بعد از ازدواج، زندگی مشترک ناشادتری دارند، یک تحقیق که توسط انجمن ملی روابط خانوادگی آمریکا از ۳۰۹ فرد تازه ازدواج کرده انجام شد، نشان داده آنهایی که در ابتدا همباشی داشته‌اند بعد از ازدواجشان کمتر شاد هستند.

ازدواج و پیوند زناشویی براساس هرنوع نگرش و منطق یک قرارداد مبتنی بر حق و تکلیف طرفین است و هنگامی که تعهد از آن سلب شود به راحتی زمینه‌ی خیانت و سوءاستفاده‌های فراوان دارد. این خیانت‌ها و سوءاستفاده‌ها عمدتاً گریبان گیر زنان می‌شود و قربانی اصلی این سبک از زندگی با تبعات گسترده‌ای که فقط به بخشی از آن در این نوشتار اشاره شد، روح و جسم زن را ابزاری برای هوس بازی هوس‌بازان مرد قرار می‌دهد. این قطعه‌ای از همان پازل سیاهی است که زنان را تشویق به برهنگی و حضور عشوه‌گرانه در سطح جامعه می‌نماید و از سویی آنها را از نعمت مادر شدن محروم و ابزاری برای هوس‌بازی و جلب سود در بازار سرمایه داری می‌نماید. خواه‌ناخواه این پیوند نیاز به چهارچوبی برای رعایت حقوق طرفین دارد که اسلام عزیز ۱۴۰۰ سال پیش این چهارچوب را تعیین نموده است.