مصطفی شعاعیان در نامه مهم خود به دکتر محمد مصدق گوشه‌ای از خیانت حزب توده در جریان ملی شدن صنعت نفت را بیان می‌کند.

به گزارش خبرنگار مهر، بیست و نهم اسفند در تقویم رسمی ایران به نام یکی از مهم‌ترین رخدادهای تاریخ معاصر یعنی ملی شدن صنعت نفت ایران، ثبت شده است. درباره جریان ملی شدن صنعت نفت در دوران نخست وزیری مرحوم مصدق تحلیل‌ها و پژوهش‌های متفاوت و مهمی منتشر و ویژگی‌های این قیام مردمی و دلایل شکست آن نیز برای نسل امروز تفسیر شده است.

در این مجال مختصر به معرفی و بازخوانی یکی از این تحلیل‌ها پرداخته‌ایم که کمتر در میان علاقه‌مندان به تاریخ معاصر ایران مطرح شده است. این تحلیل به قلم مرحوم مصطفی شعاعیان است که آن را در قالب نامه‌ای برای مرحوم دکتر مصدق نوشت و به آدرس تبعیدگاهش ارسال کرد. این نامه در پاییز امسال در قالب کتاب «نامه یک سرباز: نامه مصطفی شعاعیان به دکتر محمد مصدق» به کوشش امیر (بهروز طیرانی) با شمارگان ۴۰۰ نسخه، ۱۹۸ صفحه و بهای ۲۰ هزار تومان از سوی انتشارات صمدیه در دسترس مخاطبان قرار گرفت.

«نامه یک سرباز» نخستین اثر قلمی مفصل مصطفی شعاعیان است. این مکتوب در سال ۱۳۴۱ منتشر شد و دکتر مصدق نیز در ۲۰ مهر ۱۳۴۱ به این نامه پاسخ داد. لازم به اشاره است که مرحوم مصطفی شعاعیان، شیوه مبارزاتی خاصی داشت. از او به عنوان تنها چپ مستقل مبارز بر علیه استبداد پهلوی یاد می‌شود. او اهل گفت‌وگو و آزاداندیشی بود و به هیچ عنوان جریان‌های چپ ایرانی را که اکثراً استالینیستی بوده و خود وجهی از استبداد را تئوریزه می‌کردند، قبول نداشت و به شدت نیز به نقد آنها می‌پرداخت.

مرحوم شعاعیان که خود مدت کوتاهی در جبهه ملی به فعالیت پرداخته اما ضمن نقادی این جریان سیاسی از آن فاصله گرفته بود، در نامه‌اش به مصدق ضمن احترامی که برای دکتر مصدق قائل است به نقد جریان ملی شدن صنعت نفت و تحلیل خیانت‌های حزب توده به این قیام مردمی ایرانیان می‌پردازد. اکثر همراهان مرحوم شعاعیان در جریان مبارزه از میان مذهبی‌ها و معتقدان به ایدئولوژی اسلامی برای مبارزه با ظلم و فساد، بودند. اندیشه نقادانه و برخورد غیرجزمی و پرسشگر شعاعیان به نحله‌های مختلف اندیشه چپ باعث شد تا او همیشه در حاشیه جریان چپ در ایران باشد و هیچگاه تفکراتش به روشنی مطرح نشود.

مرحوم شعاعیان که خود مدت کوتاهی در جبهه ملی به فعالیت پرداخته اما ضمن نقادی این جریان سیاسی از آن فاصله گرفته بود، در نامه‌اش ضمن احترامی که برای دکتر مصدق قائل است به نقد جریان ملی شدن صنعت نفت و تحلیل خیانت‌های حزب توده به این قیام مردمی ایرانیان می‌پردازد. نقد او ناظر به روش دکتر مصدق در رهبری قیام است.

به باور شعاعیان یکی از اشکالات مصدق در عدم توجه او به کادرسازی و یا انتخاب یک جریان کنشگر قوی سیاسی برای همراهی در قیام و انجام برخی وظایف رهبری است. شعاعیان اعتقاد دارد که همراهان دکتر مصدق صرفاً مجری بی چون و چرای دستوراتی بودند که به آنها دیکته می‌شد و از خود هیچگونه خلاقیتی نداشتند و اگر جنبش به پیش رفت صرفاً به خاطر نبوغ شخصی خود مصدق بود.

به همین دلیل است که شعاعیان اعتقاد دارد جنبش ملی شدن صنعت نفت هرچند که شریف بود، اما تبدیل به جریانی کامل برای مبارزه با استکبار نشد و خود مبارزه نیز صرفاً ناظر به آزادسازی بخشی از اموال ایرانیان از دست نظام‌های استعماری بود. بخشی از این نامه با سرفصل «بحثی درباره مبارزات نفت» را باهم بخوانیم:

«ملت ما نیز مانند همه ملل استعمار زده جهان پیوسته جویای مبارزه و پیکار اساسی است که بتواند زندگی خود را از زنگار تعیین کننده سیاست‌های استعماری پاک کند.

ملت ما نیز مانند همه ملل استعمارزده جهان در خلال سال‌ها فترت و اسارت خود تاکنون بارها برای نجات و آزادی خود به دور کانون‌های مختلفی حلقه زده و با انواع مبارزات ملی و ضد استعماری کوشیده است تا به آزادی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خویش برسد.

هرچند که شعار نفت یک شعار محدود و مربوط به یکی از ذخایر میهن ما می‌شد و ظاهراً به هیچ وجه دارای جنبه کلی نبود و تنها مردم را به مبارزه علیه گوشه‌ای از نفوذ خصم می‌خواند نه همه هستی دشمن. مع ذلک مردم ما به خوبی اهمیت این شعار را به عنوان نقطه عزیمت و زاویه حرکت ملی خویش درک کرد. ملت ما در جریان مشروطیت نهایت فداکاری خود را بروز داد، شیخ محمد خیابانی را حمایت کرد، کلنل محمدتقی خان را کمک نمود، کلنل لاهوتی را تنها نگذاشت، میرزا کوچک خان جنگلی را فراموش نکرد، حتی اسلحه فرقه را نیز به دوش کشید و بالاخره به دور نهضت نفت و مصدق حلقه زد و در هیچ مرحله‌ای ضعفی از خود بروز نداد، مگر اینکه رهبری به خیانت، مماشات و یا سازشکاری تن داد. ماهی همیشه از سر می‌گندد نه دم.

اینکه ما بخواهیم ملت را تخطئه کنیم و اینکه بخواهیم گناه همه شکست‌ها و انحرافات همه جریانات یک قرن و نیمه داخلی خود را به گردن مردم بگذاریم در حقیقت به هر قطره خونی که ملت ما در راه نجات و اعتلای میهن خویش ریخته است خیانت کرده‌ایم. به اضافه اگر ما بخواهیم مانند بسیاری از اشخاص پرتوقع و زودرنج ملت خویش را متهم کنیم دیگر چه کسی می‌ماند که تکیه گاه مبارزات امروز و فردای ما را تشکیل دهد؟...

هرچند که شعار نفت یک شعار محدود و مربوط به یکی از ذخایر میهن ما می‌شد و ظاهراً به هیچ وجه دارای جنبه کلی نبود و تنها مردم را به مبارزه علیه گوشه‌ای از نفوذ خصم می‌خواند نه همه هستی دشمن. مع ذلک مردم ما به خوبی اهمیت این شعار را به عنوان نقطه عزیمت و زاویه حرکت ملی خویش درک کرد. ملت ما می‌دانست که این شعار سرآغاز مبارزات طولانی و ضداستعماری خود خواهد بود و لذا بی آنکه مصدق به وسیله تشکیلاتی سیاسی از ملت طلب رمق کند و بی آنکه مصدق ارتباط مستقیم بین خود و اعماق اجتماع برقرار کند مردم ما با نهایت صداقت و وفاداری همراه وی به راه افتادند.

شعار نفت و مساله مبارزه با شرکت‌های سابق نفت نقطه عزیمت نهضت بود نه نهایی‌ترین هدف آن. مردم ما یعنی همین مردم پابرهنه و مفلوک که در این راه قربانی دادند آن را به خوبی درک و خیلی هم بهتر از سوسیالیست‌های خیالی آن را لمس کردند و مصدق هم توانست با دقیق‌ترین شعار سیاسی روز حساس‌ترین نقاط را برای حرکت نهضت انتخاب کرده و ملت را به میدان‌ها بکشد.

هنگامی که شعار ملی شدن صنعت نفت در میان ملت ما منفجر شد تنها سازمان وسیع سیاسی و مقتدر روز را حزب توده تشکیل می‌داد که بلافاصله با جمال امامی‌ها و میراشرافی‌ها هم صدا شد و مصدق را به نام عامل امپریالیسم آمریکا در زیر آتشبار تبلیغاتی خود گرفت. ولی علی رغم همه جنجال‌های مزبور ملت ما به دنبال تبلور ملی نسل گذشته خود به راه افتاد. تا آنجا که در میدان عمل یعنی سی‌ام تیر ماه ۱۳۳۱ رهبر خود را با خون خویش به جلو برد و مصدق نیز با اصالت و فراست سرشاری کاروان نهضت نفت را از مطمئن‌ترین راه‌ها عبور داد.

شعار نفت و مساله مبارزه با شرکت‌های سابق نفت نقطه عزیمت نهضت بود نه نهایی‌ترین هدف آن. مردم ما یعنی همین مردم پابرهنه و مفلوک که در این راه قربانی دادند آن را به خوبی درک و خیلی هم بهتر از سوسیالیست‌های خیالی آن را لمس کردند. ولی مصدق از لحاظ رهبری نهضت تنها بود و همان طوری که بارها بیا داشته بود: «در ایران قحط الرجال است» همراهانی که هرکدام از آنها هم به تنهایی بتوانند از جهتی نهضت را تقویت کنند، نداشت. اجازه بدهید با صراحت تمام بگویم که همراهان مصدق ابزارهای ساده دست او بودند نه یارانی که بتوانند با روشن بینی و فراست اجتماعی و سیاسی خود پیوسته او را یاری دهند. به نظر ما همنشینان صادق مصدق حداکثر مجری دیکته‌های او بدند نه کادرهای ورزیده و ارزنده او… رجحان شخصیت مصدق نسبت به همکاران او به حدی بود که هنوز هم جبهه ملی ما نمی‌تواند کسی را به جانشینی مصدق معرفی کند...

تنها سازمان قدرتمند و متشکل آن زمان حزب توده بود که به جای آنکه به حمایت از مصدق برخیزد و واسطه الهام دو جانبه او با توده‌های مختلف ضد امپرالیست شود به بزرگترین مانع و دشمن سرسخت نهضت ملی و شخص دکتر مصدق تبدیل شد… مصدق زمامداری خود را بدون تکیه سازمانی و انقلابی به توده‌های مردم و تنها به صورت یک پل سیاسی به دست آورد و بالطبع هم نمی‌توانست با همه مفاسد اجتماعی یک مرتبه نبرد کند.»