خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه_محمد بحرینی: مقام معظم رهبری در دیدار با مسئولان و محققان ستاد توسعه علوم شناختی در تاریخ ۳ بهمن ۱۳۹۷ پیرامون اهمیت علوم شناختی به مقایسه این علوم با انقلاب صنعتی پرداختند و این نکته را خاطرنشان کردند که اگر کشوری امروز در علوم شناختی و فناوری های مرتبط با آن عقب بماند، همان سرنوشت کسانی که در انقلاب صنعتی عقب ماندند یعنی استعمار شدن و زیر دست بودن را دچار خواهد شد.
پیرامون اهمیت علوم شناختی به سراغ دکتر حمیدرضا پوراعتماد، رئیس پژوهشکده علوم شناختی دانشگاه شهید بهشتی رفتیم تا گفتگویی تفصیلی در این باره با وی داشته باشیم؛
*مقام معظم رهبری در دیدار اخیرشان با مسئولان و محققان ستاد توسعه علوم شناختی فرمودند علوم شناختی تمام عرصه های زندگی را در بر می گیرد. علوم شناختی چگونه بر تمامی عرصه های زندگی تأثیرگذار است؟
از نقطهنظر فرهنگی می توانیم به این مسأله نگاه کنیم. شعری است که به گوش همه ما آشنا است و متعلق به مولانای کبیر است: ای برادر تو همه اندیشه ای/ مابقی تو استخوان و ریشه ای. اندیشه چیزی نیست جز درآمیختن اطلاعاتی که شما از دنیای اطراف دارید و به عبارت دیگر بازنمایی جهان خارج است که همان موضوع علوم شناختی است. یعنی شما هر بار مشغول تفکر می شوید، محتوای تفکر شما عبارت است از هر آنچه که شما از دنیای اطراف تان در قالب درون دادهای بصری یا دیداری یا شنوایی و ... گرفته اید و بعد از دل اینها مفهوم استخراج کردید. بعد این مفاهیم را کنار هم می گذارید و می گویید دارم فکر می کنم و اندیشه می کنم. بنابراین از نقطه نظر فرهنگی محتوای اندیشه همان شناخت است و کجای زندگی هست که شناخت در آن تأثیر نداشته باشد؟
بنابراین علوم شناختی از این منظر جزء لاینفک زندگی ماست، به این معنا که حتی وقتی که شما خواب هستید شناخت فعال است و رشته های مجزای علوم شناختی هستند که حیات ما را در دوره خواب بررسی می کنند و شناخت های ما را در طول خواب بررسی میکنند و حتی رویاهای ما را با نگاه شناختی تفسیر میکنند و یک بخش بسیار بزرگ علوم شناختی است که حیات ما را در زمان بیداری بررسی می کند و تک تک المانها و هر آنچه که از ما سر می زند بعد شناختی دارد.
بنابراین از منظر فرهنگی و از منظر زندگی روزمره تمام گفتار، کردار و تصمیم گیری و ... همه یک المان شناختی دارند. پس انسانیت ما در گروی تفکرمان است. گفته شده انسان موجود ناطق است و منظور از نطق، قوه کلام نیست، بلکه قوه تفکر است و این تفکر چیزی نیست جز شناخت. اگر بخواهم از منظر دیگری یعنی از منظر فلسفی بگویم از این منظر نیز ماهیت انسان به شناخت انسان بستگی دارد.
از بعد علمی، چهار حیطه بزرگ داریم که اصطلاحاً به آن ها علوم و فناوریهای همگرا (Converging Science and Technology) میگویند. اگر این عبارت را جستجو کنید در علوم و فناوری های همگرا، ۴ علم و فناوری را می بینید: نانوتکنولوژی، بایوتکنولوژی، آیتی و علوم شناختی که به اختصار به NBIC مشهورند. ۴ حیطه بزرگ است که گفته شده کشورها و تمدن هایی که سهم بیشتری از این علوم و فناوریهای همگرا دارند در قرن ۲۱ و پس از آن شانس بقای بیشتر دارند. از این منظر علوم شناختی عضو چهارم این خانواده است که به نحوی نقطه ارتباط نانوتکنولوژی و بایوتکنولوژی و آیتی هم محسوب میشود. بنابراین علوم و فناوریهای شناختی نقطه ارتباط و یا به عبارتی دیگر اتصال سه عضو دیگر علوم همگرا هستند. کشورها و تمدن هایی که سهم بیشتری دارند در طول قرن ۲۱ و بعد از آن کشورهای تعیین کننده در صحنه های بین المللی هستند.
مقام معظم رهبری اهمیت علوم شناختی را با انقلاب صنعتی مقایسه نمودند مبنی بر اینکه اگر کشوری امروز در علوم شناختی و فناوری های مرتبط با آن عقب بماند همان سرنوشت کسانی که در انقلاب صنعتی عقب ماندند را دچار خواهد شد
*مقام معظم رهبری اهمیت علوم شناختی را با انقلاب صنعتی مقایسه نمودند؛ مبنی بر اینکه اگر کشوری امروز در علوم شناختی و فناوری های مرتبط با آن عقب بماند همان سرنوشت کسانی که در انقلاب صنعتی عقب ماندند را دچار خواهد شد؛ یعنی استعمار شدن و زیر دست بودن. اهمیت علوم شناختی مگر چقدر است که ایشان آن را به انقلاب صنعتی تشبیه می نمایند و می فرمایند دانشمندان این حوزه برای پژوهش در این علوم باید شب و روز نشناسند؟
این نکته را در بحث NBIC تلویحاً اشاره کردم. دقیقاً ایشان این مطلب را می دانند که این ۴ حیطه مخصوصاً علوم شناختی که پل ارتباطی بین سه تای دیگر است را هر کشوری نداشته باشد عقب می ماند. یکی از اهداف بزرگ علوم شناختی افزایش کیفیت منابع انسانی است که منظور فقط سلامتی جسمی نیست، بلکه سلامت روحی و روانی و عملکرد شناختی مورد نظر است. برای همین است که تعدادی از کشورها از جمله آمریکا و اتحادیه اروپا گفتند مغزهای برتر، ثروت و قدرت ملی هستند. یکی از اهدافی که این کشورها دنبال میکنند این است که سرانه مغزهای برترشان را زیادتر کنند. زمانی که استعمار بود و مسأله فرار مغزها - که اصطلاح غلطی است بلکه بهتر است بگوییم جذب مغزها - اتفاق افتاد یک بعد ماجرا این بود، اما الان ابعاد جدیدی پیدا کرده و مسأله این است که اولاً چه کار کنیم که مغز های ناتوان به دنیا نیایند؟ یعنی اگر بچه ای نارسایی دارد و پدر و مادری ممکن است بچه بیمار داشته باشند، زود هنگام شناسایی شود و اگر قابل درمان نیست از تولدش پیشگیری شود.
سوال دوم این است که چه کار کنیم تا احتمال به وجود آمدن و تولد مغزهای برتر را بیشتر کنیم؟ سوال سوم این است که چگونه با مهندسی ژنتیک می توانیم سرانه مغزهای برتر را بیشتر کنیم و بعد اینکه چطور با آموزش و پرورش سرانه مغزهای برتر را بیشتر کنیم؟ نکته بعدی اینکه چطور با تکنیک های توانبخشی و آموزش و ارتقای مهارت های شناختی، افراد را به حداکثر بهرهوری برسانیم؟ در این صورت جامعه ای داریم که نه تنها توانسته اند مغزهای برتر را جذب کنند، بلکه سرانه مغزهای برترشان را مرتباً با تکنولوژی های مختلف و من جمله با آموزش و پرورش بیشتر می کنند. ظرف چند دهه میانگین توانمندی هوشی و میانگین افراد با بهره هوشی و توانمندی خیلی بالا در این جوامع به هیچ وجه قابل قیاس با کشورهای دیگر نیست.
تصور کنید جامعه ای داشته باشید که به جای اینکه ۵ تا بوعلی سینا داشته باشد ۵۰۰ تا داشته باشد و میانگین هوش افراد جامعه از میانگین هوش افراد جامعه دیگر بیشتر و برتر باشد. فکر می کنید با آن جامعه می شود از نظر علمی رقابت کرد؟ امروزه تقریباً این حالت اتفاق افتاده منتها عمدتاً با جذب مغزها از کشورهای آسیایی. کشور سنگاپور اندازه اش چقدر است؟ ولی از لحاظ تولید علم و اختراع ببینید چقدر برای این کشور ثروت آورده است؛ حتی ثروت به معنای رایج کلمه. بنابراین اگر فرض کنیم که یکی از اهداف علوم شناختی افزایش سرانه ملی مغزها است یعنی داشتن مغز های برتر، آن وقت می توانید متوجه شوید که چقدر رقابت سخت است و می توانید خوب متوجه شوید که اثرش از انقلاب صنعتی اگر بیشتر نباشد کمتر نیست.
*تأثیر پیشرفت های علوم شناختی بر علوم انسانی چگونه بوده است؟ اساساً پیشرفت در علوم شناختی چگونه موجب تأثیر و تحول در سایر علوم انسانی می شود؟
رشته های اصلی و فرعی علوم شناختی حدود ۴۰ گرایش میشود، اما اگر بخواهم رشته های اصلی علوم شناختی را بگویم عبارت اند از: زبان شناسی شناختی، فلسفه ذهن، روان شناسی شناختی، مدل سازی محاسباتی شناختی، مردم شناسی شناختی و علوم اعصاب شناختی. علوم اعصاب جنبه بیولوژیکی و مدل سازی جنبه ریاضی دارد. ۴ مورد از این ها علوم انسانی هستند؛ یعنی مردم شناسی، روانشناسی، فلسفه ذهن و زبان شناسی. پس جنبه علوم انسانی علوم شناختی فوق العاده زیاد است. اگرچه در کشور ما بیشتر رنگ و لعاب فناورانه یافته که می توانیم دلیل آن را در فرصتی دیگر به تفصیل بررسی کنیم.
یکی از رشته های مهم علوم شناختی، تعلیم و تربیت شناختی است، یعنی افرادی را تربیت کنیم که به بهترین وجه ممکن از قوای شناختی استفاده کنند و خود این تأثیر بسزایی روی کیفیت منابع انسانی دارد. کشورهای زیادی هستند که از دهه ۵۰ میلادی با استفاده از این تئوری ها به افزایش کیفیت منابع انسانی شان و بهره وری آموزش و پرورش کمک کردند.
توسعه پایدار متکی بر توسعه منابع انسانی است. توسعه فقط فناورانه و سطحی و محصول محور نیست. توسعه پایدار در گروی توسعه منابع انسانی و علوم انسانی است. از این منظر علوم شناختی در توسعه منابع انسانی نقش بسیار زیادی دارد
یکی دیگر از رشته های علوم شناختی، توانبخشی شناختی است. افراد زیادی را داریم که دچار نارسایی های شناختی کوچک و بزرگ هستند. مثل مشکلات توجه و تمرکز و مشکلات حافظه، مثلاًً در بچه هایی که بیش فعالی دارند و یا مشکلات پیچیده تر مثل مشکلاتی که در اختلال اوتیسم است. یکی از رشته های بزرگ علوم شناختی، توانبخشی شناختی است که هدفش شناسایی این افراد و افزایش بهره وری آنهاست. پس علوم شناختی در افزایش کیفیت منابع انسانی کشور نقش بلافاصله مهمی دارند. کودکانی که زود هنگام به دنیا آمده اند تا چند دهه پیش از بین می رفتند، اما الان می مانند ولی درصد قابل توجهی از این مشکلات شناختی کوچک و بزرگ دارند که باید رسیدگی شود. ارزیابی این مشکلات به علوم شناختی برمیگردد.
توسعه پایدار متکی بر توسعه منابع انسانی است. توسعه فقط فناورانه و سطحی و محصول محور نیست. توسعه پایدار در گروی توسعه منابع انسانی و علوم انسانی است. از این منظر علوم شناختی در توسعه منابع انسانی نقش بسیار زیادی دارد؛ حداقل با ۴ رشته اصلی که عرض کردم یعنی زبان شناسی، فلسفه ذهن، روان شناسی شناختی و مردم شناسی شناختی. متأسفانه در کشور ما از آنجایی که توسعه بیشتر توسعه سطحی بوده و توسعه پایدار نبوده چون به سراغ منابع انسانی مان نرفته ایم، مشکلات زیادی داریم. بنابراین با توجه به اینکه بخش مهمی از علوم شناختی مربوط به علوم انسانی است و علوم انسانی در واقع مبنا و پایه توسعه پایدار است، بنابراین توسعه علوم شناختی به معنای درست کلمه - یعنی اینکه ما همه جنبه های علوم شناختی را ببینیم و فقط جنبه فناورانه را نبینیم - میتواند به توسعه منابع انسانی و توسعه پایدار کشور کمک کند.
*برخی معتقدند با جدی شدن حضور هوش مصنوعی در زندگی امروز بشر دیگر نمی توانیم از مفهوم جامعه و انسان سخن بگوییم و باید مفهوم شبکه را جایگزین نماییم و به نوعی می توانیم از یک چرخش پارادایمی و ورود به عصر پسا اومانیسم سخن بگوییم. نظر شما چیست؟
اگر صحبت از جامعه انسانی بخواهیم بکنیم یعنی جامعه ای که انسان ها حضور دارند فکر می کنم به همان میزانی که هوش مصنوعی دارد رشد می کند به همان میزان کماکان بشر این فکر را هم دارد که چطور آن هوش مصنوعی را به انقیاد خودش درآورد، بلاشک این مسأله تأثیر خیلی جدی روی زندگی بشری دارد، اما در حدی نیست که حیات بشری را بخواهد دچار نیستی کند بلکه می تواند دستخوش تغییر کند.
پارادایم ها الان هم یک مقداری عوض شده و این چشم انداز وجود دارد که این تغییرات بتواند زندگی بشری را دستخوش تغییرات خیلی بزرگ کند. بخش اعظم آنچه که ما داریم دستاورد هایی است که کامپیوترها توانسته اند انجام دهند. طی ۱۰۰ سال و ۵۰ سال گذشته رشد علم و تکنولوژی سرسامآور است. نه الزاماً به خاطر اینکه در دنیای امروز آدم ها عوض شده اند، بلکه به این دلیل که تکنولوژی هایی مثل هوش مصنوعی آمده. اما در این بین همان هایی که بر روی هوش مصنوعی کار می کنند هم نگرانیهایی دارند و کماکان این اندیشه و این نگرانی وجود دارد که چطور هوش مصنوعی را در انقیاد خودمان داشته باشیم.
به میزانی که علم و تکنولوژی بدون توجه به مختصات انسان رشد کند ممکن است دچار پدیده ها و مشکلاتی بشویم. باید ببینیم که چطور میتوانیم این دورهها را مدیریت کنیم و کمتر گرفتارش شویم
اگر تلاش ها فقط یک جانبه نگر باشد بدون بررسی اثرات جانبی هوش مصنوعی، اثری که بمب اتم داشت این هم می تواند برای زندگی بشری داشته باشد. درست است که بمب اتم منفجر شد، اما بعد از آن بشر دارد سعی می کند آن را به انقیاد خود درآورد. من فکر میکنم این مثال تا حدودی منظور را میرساند. به میزانی که علم و تکنولوژی بدون توجه به مختصات انسان رشد کند ممکن است دچار پدیده ها و مشکلاتی بشویم. باید ببینیم که چطور میتوانیم این دورهها را مدیریت کنیم و کمتر گرفتارش شویم. این ها خیلی مباحث جدی ای است و به وقت و فرصت بیشتری برای پرداختن نیاز دارد.
*کشورهای استعمارگر غربی با هدف کنترل ذهن و مهندسی و تسلط بر ذهن مردم در این علوم در حال پژوهش هستند. به عنوان مثال می توان به پروژه MK-Ultra در سازمان سیا اشاره نمود. نظر شما در این باره چیست؟
دغدغه ای از کنترل ذهن نداشته باشید. این بحث کنترل ذهن به معنای عام و سیاسی آن درآمیخته با کل تاریخ سیاست است. چه سیاست به معنای بزرگ یعنی حکمرانی و چه به معنای سیاست منزل و اینکه شما یک پدر در منزل هستید. ممکن است کنترل ذهن با اهداف دفاعی یا سیاسی یا تربیتی انجام شود. آنچه که اتفاق افتاده و دارد به عنوان یک دانش و مجموعه فنون پیرامون آن شکل می گیرد این است که چه کنیم افراد به سبک خاصی رأی دهند یا به سبک خاصی فکر کنند و تصمیم بگیرند. این دائماً در هر برهه زندگی اتفاق می افتد.
اینکه مجموعه دانش و فنونی دنبال می شود که به صورت نظام مند روی تصمیم گیری و تفکر افراد تأثیر بگذارند درست است. بحث مهم استفاده از ریاضیات در پیش بینی و جهت دادن رأی مردم فکر می کنید از کجا می آید؟ پروژه های کنترل ذهن خیلی پدیده قدیمی و آشنایی است، اما در قالب پروژه های علمی و در قالب مجموعه دانش و فنون نظام مند امروز برخی کشورها دارند بر روی کار میکنند. اتفاقاً دانشمندان ما به خصوص کسانی که نگاه محاسباتی به رفتارهای اجتماعی دارند در این زمینه بسیار توانمند هستند. ولی از آن ها استفاده بهینه نمی شود و حتی گاهی این نگرانی وجود دارد که وارد این حیطه ها شود. یعنی ترجیح میدهند که بیشتر وارد حیطه های خالص علمی شوند تا مسایل کاربردی اجتماعی چون نگران پیامدهای آن هستند.
*یکی دیگر از نکات مورد تأکید رهبری این بود که با چهارچوب هایی که کشورهای غربی در این علوم پروژه تعریف می کنند به فعالیت پژوهشی در این عرصه نپردازید و خودتان جدولی دیگر طراحی کنید. این رویکرد پژوهشی بومی از نظر شما چگونه و معطوف به چه اهدافی باید باشد؟
زمانی که ستاد علوم شناختی داشت پا میگرفت و قرار بود رشته های علوم شناختی در کشور ترویج شود، این مسأله مطرح شد که ما بالاخره نمی توانیم روی همه این زمینه ها برویم. آن زمان گفتیم همین ۶ رشته اصلی که خدمت تان گفتم را در کشور ترویج کنیم. منتها واقعیت این است که ما کمتر به توسعه پایدار فکر کرده ایم و بیشتر به سمت جنبه های مهندسی شناختی و فناوری علوم شناختی رفته ایم چون این زمینه در کشور ما بیشتر مورد اقبال است. بحث سر این بود که هر ۶ زمینه را با هم جلو ببریم، اما از آن جایی که در کشور اقبال بیشتری به سمت فناوری است این جنبه علوم شناختی رشد پیدا کرد و از آن طرف در سایر حیطه ها مثل مردم شناسی و زبان شناسی و فلسفه ذهن و روان شناسی به اندازه کافی متخصص نداشتیم و هنوز ورود به این حوزه نکرده ایم. من گمانم این است که با توجه به مسأله منابع انسانی و اهمیت توسعه پایدار جهتگیری ما بیشتر به جنبه های علوم انسانی علوم شناختی باید باشد. اما در کشورمان مسیر متفاوتی را داریم می رویم که آن مسیر بیشتر تحت تأثیر این است که ما به فناوری خیلی علاقهمندیم.
اگر توسعه پایدار می خواهیم چاره ای نداریم جز اینکه بیشتر به سمت جنبههای علوم انسانی علوم شناختی برویم و این جاست که می توانیم ارزش علوم انسانی را بیشتر متوجه شویم
اگر توسعه پایدار می خواهیم چاره ای نداریم جز اینکه بیشتر به سمت جنبههای علوم انسانی علوم شناختی برویم و این جاست که می توانیم ارزش علوم انسانی را بیشتر متوجه شویم. این در سطح کلان کشور بود، اما در دانشگاههای دولتی کشور تنها در دانشگاه شهید بهشتی یک واحد دانشگاهی علوم شناختی و پژوهشکده علوم شناختی به معنای اعم داریم. در جاهای دیگر پژوهشکده غیر انتفاعی یا آیتی هست که علوم شناختی دارد، اما در بین دانشگاه های وزارت علوم و وزارت بهداشت فقط دانشگاه شهید بهشتی است که پژوهشکده علوم شناختی دارد.
زمانی که میخواستیم رشتههای آن جا را اهم و مهم کنیم با توجه به اینکه در کشور ما ریاضیات سابقه قدیمی دارد و در این بین رشته ریاضیات دانشگاه شهید بهشتی و دانشکده ریاضیات آن از دانشگاه های خوب و پرافتخار کشور بوده، ما به سمت مدلسازی محاسباتی رفتیم و بعد به سراغ روانشناسی شناختی در مقطع دکتری رفتیم و یک رشته فوق لیسانس توانبخشی هم گذاشته ایم که به کمک این رشته آنچه که مدل سازها و روانشناسان در موردش نظریه پردازی می کنند وارد کلینیک می شود و تبدیل به خدمت می شود و آنچه که تبدیل به خدمت می شود دوباره سعی می کنیم کار علمی روی آن کنیم.
در دانشگاه شهید بهشتی این استراتژی بود و به نظر من در یک دانشگاه جامعی مثل دانشگاه شهید بهشتی که رشته های مختلف از فنی مهندسی تا علوم ریاضی و انسانی همه را در یک مجموعه داریم می تواند استراتژی موفقی باشد، اما در کشورمان جاهایی هم هستند که میتوانند آن مطالعاتی که بقیه دانشگاه ها نمیتوانند یا تمایلی ندارند را انجام دهند مثل مهندسی ذهن. یا مطالعاتی که الزاماً در دانشگاههای معمول نمی توان انجام داد، اما می شود در واحدهای دانشگاهی تصور کرد که تمرکزش روی این رشته ها باشد. همان طور که عرض کردم متأسفانه همه دوست دارند همین رشته هایی که همه انجام می دهند را انجام دهند. وقتی پتانسیلی در واحدهای مختلف داریم به همان سمت باید برویم و در کلان باید همه علوم شناختی را و به خصوص جنبه های انسانی آن را ببینیم؛ اگر دنبال توسعه پایدار هستیم.