طعم گس تلخی نوروز ۹۸ برای همیشه در ذهن ایرانی‌ها باقی خواهد ماند. اما آنها دوباره در خلال این وقایع تلخ و مصیبت‌بار گمشده‌شان را پیدا کردند.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ- حمیدرضا بوالی: سال سخت و طولانی ۹۷ با صف‌های طویل توزیع مرغ و گوشت به اتمام رسید. در حالی که هنوز زمان درازی از دوره شوک‌های پی‌درپی افزایش چند برابری قیمت دلار و به تبع آن قیمت همه اجناس ایرانی و خارجی نگذشته بود. در سال ۹۷ کارخانه‌های بسیاری تعطیل شده بودند؛ نرخ بیکاری افزایش یافته بود و بوی تند فقر و مشقت در معیشت بیشتر از همیشه شنیده می‌شد.

سال سخت ۹۷ سرانجام به پایان رسید؛ اما کورسوی امید به پایان سختی‌های زندگی در اولین روزهای سال با جاری شدن سیلی سهمگین در شمال و غرب کشور خیلی زود خاموش شد. از سه روز مانده به آغاز سال ۹۸ مردمان سختکوش گلستان به یکباره با هجوم ناگهانی آب‌های خشمگین و خروشان به خانه و کاشانه‌شان مواجه شدند و این مقدمه اتفاقات خاص سال جدید بود. اتفاقاتی که پیش زمینه‌های تلخ سال ۹۷ وقوع آن را سخت قابل‌پیش‌بینی می‌کرد؛ اما اینجا سرزمین اتفاقات غیرقابل‌پیش‌بینی است: «با وقوع سیل، ایرانی‌ها دوباره کنار هم ایستادند.»

از سه روز مانده به آغاز سال ۹۸ مردمان سختکوش گلستان به یکباره با هجوم ناگهانی آب‌های خشمگین و خروشان به خانه و کاشانه‌شان مواجه شدند و این مقدمه اتفاقات خاص سال جدید بود. اتفاقاتی که پیش زمینه‌های تلخ سال ۹۷ وقوع آن را سخت قابل‌پیش‌بینی می‌کرد؛ اما اینجا سرزمین اتفاقات غیرقابل‌پیش‌بینی است: «با وقوع سیل، ایرانی‌ها دوباره کنار هم ایستادند.» سیل در گلستان و بعدتر لرستان و خوزستان ملت ایران را به حرکت درآورد و حماسه‌ای شگفت و باورنکردنی در میان مردمانی به وجود آورد که مروری ساده بر سال سخت پیشین آن‌ها قابلیت پیش‌بینی این حرکت را بسیار سخت می‌کرد. مردمان بیش از حد رنج کشیده ایران، دوباره یکدیگر، گمشده اصلی‌شان را پیدا کردند. مردمان روستایی در نزدیکی «معمولان»؛ روستای کاملاً به زیرآب رفته لرستان که از آسیب سیل در امان مانده بودند؛ آذوغه بر دوش چندین و چند کیلومتر راه روستایی را پیموده بودند تا مردمان روستای همجوارشان در فراموشی گم نشوند. عکس‌های صف‌های طویل گوشت و مرغ که با بی‌طاقتی ایرانی‌ها مواجه شده بود یا عکس صف این مردمان با لباس محلی که آذوقه بر دوش داشتند و مسیری کوهستانی را برای رسیدن به روستای آسیب‌دیده از سیل همسایه طی می‌کردند؛ کدام تصویر ایرانیان این دهه است؟

درباره ملاحظات فرهنگی اتفاقات تلخ ابتدای سال بیشتر صحبت می‌کنیم.

همگرایی یا واگرایی؟ واقعیات گیج‌کننده جامعه ایران

آیا جامعه ایرانی به واگرایی افراطی و از دست دادن همبستگی اجتماعی رسیده است؟ ظواهر امر این اتفاق را نشان می‌دهد؛ آنچه در تهران در اطرافمان در مشاهده هر روزه می‌بینیم تاییدکننده همین گزاره است. منفعت‌طلبی و خودخواهی در برخوردهای روزمره آدم‌ها در اتوبوس و مترو و تاکسی و خیابان مشخص است و نیازی به واکاوی عمیق‌تر ندارد. اما ظاهراً در غیر تهران یا در غیرطبقات اجتماعی خاص در تهران اتفاقات دیگری در جریان است که در سطح اجتماعی و آنچه رسانه‌های غیررسمی مثل شبکه‌های اجتماع پوشش می‌دهند پنهان مانده است. سطحی باورنکردنی و شگفت‌انگیز از همبستگی ملی و مردمی که نه ربطی به قومیت خاصی دارد و نه در جغرافیای خاصی محدود می‌ماند و منتظر اتفاقی مثل سیل نوروز ۹۸ هستند تا سربرآورند و خود را به رخ همه تحلیل‌گران اجتماعی بکشند.

مردم روستای حاجی آباد حالا دیگر به افسانه‌ها شبیه شده‌اند. افسانه‌ای از همبستگی یک روستا که از روز اول پای کار روستایشان می‌ایستند و با دست خالی و امکانات محدود غیردولتی و غیررسمی از روستایشان محافظت می‌کنند و حالا تصاویر هوایی، روستای آنها را چون گوهری محافظت‌شده در بین انبوه شهرها و روستاهای تخریب شده از سیل نشان می‌دهد. گوهری از همگرایی جمعی که این چنین حفاظت از منافع شخصی را کنار می‌گذارد و جمعی کوچک اما همبسته را تشکیل می‌دهد. این موارد که معمولاً از فضای رسانه‌ای ایرادبین و ایرادگیر ما پنهان می‌شود حتماً کم نیست؛ اما برای توجه به واقعیات جدید جامعه ایران حتماً نیاز به این موارد شگفت‌انگیز نیست.

با شروع اتفاقات دامنه‌دار تلخ ابتدای سال در شمال و غرب کشور فضای عمومی کشور به یکباره دگرگون می‌شود. فضای شبکه‌های اجتماعی در ایران که معروف به بدبینی و ناامیدی است؛ اگرچه در مواردی آلوده به تزریقاتی یأس‌آور و ناامیدکننده می‌شود؛ اما در کلیتی قابل‌قبول برای یاری ایرانیان آسیب‌دیده هموار می‌شود. بسیاری از سازماندهی‌ها در همین شبکه‌های اجتماعی که در طول سال گذشته زمینه ساز بروز بحران‌های اجتماعی بودند انجام می‌شود و در این میانه اتفاقات کوچک اما قابل‌توجهی رخ می‌دهد. نمادهای جدید شناسایی ایران در دهه ۹۰. زلزله‌زدگان سرپل ذهاب، همان‌ها که هنوز در کانکس و چادر زندگی می‌کنند؛ سیل‌زدگان را آسیب‌دیده تر از خود می‌یابند و مجموعه‌ای کوچک اما پرمهر از کمک‌های مردم سیل‌زده سرپل ذهاب روانه آق‌قلا می‌شود و این‌گونه ملت ایران دوباره در شمایل یک ملت قرار می‌گیرد.

نمادهای جدید شناسایی ایران در دهه ۹۰. زلزله‌زدگان سرپل ذهاب، همان‌ها که هنوز در کانکس و چادر زندگی می‌کنند؛ سیل‌زدگان را آسیب‌دیده تر از خود می‌یابند و مجموعه‌ای کوچک اما پرمهر از کمک‌های مردم سیل‌زده سرپل ذهاب روانه آق‌قلا می‌شود و این‌گونه ملت ایران دوباره در شمایل یک ملت قرار می‌گیرد ملت ایران از هر نقطه جغرافیایی کشور با دست پر یا خالی به یاری سیل‌زدگان می‌شتابند و آنچه باقی می‌ماند برای همه آنهایی که دهه شصت را درک کرده‌اند یادآور همان روزهاست. در شیراز سیلی به شدت غیرمنتظره می‌آید و مسافران نوروزی این شهر با تلفات سنگینی مواجه می‌شود. سیل رعدآساست و پنج دقیقه باران به راه می‌اندازش و اتومبیل‌ها را به هم می‌کوبد و مردان و زنان و بچه‌ها را گرفتار می‌کند. یک ساعت از وقوع سیل نگذشته است که سیل مهربانی شیرازی‌ها یکی از کلان‌شهرهای اصلی ایرانی به راه می‌افتد. چیزی که تنها گوشه‌ای از آن در شبکه‌های اجتماعی دیده می‌شود. پلاکاردهایی که اعلام می‌کند آماده پذیرایی از سیل‌زدگان است. هتلی که در اطراف است مایحتاج اولیه سیل‌زدگان را تأمین می‌کنند وصاحبان حرف و مشاغل گوناگون به میدان می آیند و اعلام می‌کنند که اتومبیل‌های آسیب دیده، گوشی‌های موبایل آب دیده و … را رایگان تعمیر می‌کنند تا از کسی خاطره تلخ شیراز برای آسیب‌دیدگان کمی کاسته شود و این حماسه کماکان ادامه دارد. گلستانی‌ها و لرستانی‌ها و خوزستانی‌ها حالا با مهری انباشته از سراسر کشور مواجه شده‌اند.

نمونه‌های موفق بی‌توجهی افراطی به ساختارها به میدان می آیند / ‏طوفان گروه‌های جهادی

سازماندهنده اولین گروه‌های جهادی در ایران، حالا باید به خودش افتخار کند که مسیر جدیدی که در جامعه ایرانی گشود؛ این چنین به بلوغ و سازماندهی فعال و خودجوش رسیده است که در رسیدگی به هر مسئله اجتماعی ملتهب و مصیبت بار اول از همه ردپای آنها پیداست. به محض مواجه شدن هموطنان شمالی با پدیده مخرب سیل گروه‌های جهادی بدون آنکه همدیگر را بشناسند در سریع‌ترین صورت ممکن همدیگر را پیدا کردند و با سازماندهی مردمی مشغول کمک رسانی به مردمان آسیب‌دیده گلستان شدند. زودتر از هر نهاد و مرکز و سازمان دولتی یا غیردولتی دیگر؛ بدون آنکه منتظر اقدام نهادهای رسمی باشند چه همه آن چیزی که این حرکت اجتماعی پاگرفته در سال‌های اخیر را به نمونه‌ای متعالی برای تأمل در باب شرایط اجتماعی معاصر ایران بدل می‌کند، بی‌توجهی افراطی این حرکت به ساختارها در جامعه ایران است.

جرقه ماجرای گروه‌های جهادی جوانان ایرانی ظاهراً از یک انحراف ساختاری جالب شروع می‌شود. ۱۸ سال پیش در روز ۲۷ خرداد سال ۷۹ مجموعه‌ای به نام وزارت جهاد سازندگی با وزارت کشاورزی ادغام می‌شود. این طرح پیش از تصویب با مخالفت‌های بسیاری همراه بود، اما بزرگان قوم راه اصلاح را در این ادغام یا به قول مخالفان، حذف می‌دانند. جهاد سازندگی، از مجموعه تشکیلاتی است که یک ماه پس از همه‌پرسی جمهوری اسلامی ایران در سال ۵۸ به دستور شخص بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران با هدف محرومیت‌زدایی از بخش‌های مختلف کشور به وجود می‌آید. جو آرمانی سال‌های انتهای دهه ۵۰ جوانان انقلابی را به رها کردن موقعیت‌های شغلی و تحصیلی و خانوادگی و دل سپردن به کم کردن فاصله طبقاتی، این دستاورد بزرگ انقلاب، می‌کشاند. کمی بعدتر جنگی نابرابر در مرزهای جنوبی و غربی رخ می‌دهد و بخش مهمی از فعالیت‌های جهادیون به جبهه‌ها منتقل می‌شود.

بعد از پایان تلخ جنگ، بخشی از آرمان‌گرایانِ از جبهه برگشته، که در محیط شهری جدید، مجالی برای نفس کشیدن پیدا نمی‌کنند، دوباره پوتین‌ها را به پا می‌کنند و روانه مناطق محروم کشور می‌شوند. کشف «بشاگرد» و مجموعه فعالیت‌های حاج عبدالله والی که بزرگ‌ترین نماد تلاش‌های جهادی است، در آن دوره مطرح می‌شود و این فعالیت‌های جهادی با حمایت مجموعه دولتی جهاد سازندگی و یا بدون تکیه بر حمایت‌های حکومتی، رونق نسبی می‌گیرد.

سال ۷۹، مجموعه جهاد کشاورزی که به یک وزارتخانه تبدیل شده است، منحل می‌شود و آب سردی بر آتش تند آرمان‌گرایان ریخته می‌شود. انگیزه‌ها کاهش پیدا می‌کند و برای مدتی کوتاه فعالیت‌های جهادی در سراسر کشور به محاق فرو می‌رود. کمی بعد اتفاق دیگری می‌افتد که سرنوشت مجموعه فعالیت‌های محرومیت‌زدایی در کشور را دگرگون می‌کند. سازمان بسیج سازندگی به فرمان رهبر انقلاب تأسیس می‌شود و دوران جدید و عجیب رونق گروه‌های جهادی آغاز می‌شود. مجموعه بزرگی از فعالیت‌های خیرخواهانه و اصلاحی که امروز به عنوان یک جنبش اجتماعی بی‌ادعا قابل طرح هستند، که علاوه بر انجام دادن مجموعه‌ای از حرکت‌های عمرانی و فرهنگی و دینی، که آبادانی بخش‌هایی از کشور را به بار آورده است، حالا دیگر می‌توانند ادعا کنند که نمادی برای امکان رهایی از مفهوم هیولاوار ساختاری است که هر حرکت اصلاحی را در دوران جدید به بند خود می‌کشد.

حالا چیزی در حدود بیست سال بعد؛ گروه‌های جهادی اولین پیش‌قراولان انقلاب هستند که به گلستان و لرستان و خوزستان می‌رسند. در شرایط سخت و پیچیده‌ای که نهادهای دولتی مسئولی در بهت به سر می‌برند و مسئولین کشوری مسئول در تعطیلات معمول اول سال ایران، گروه‌های جهادی که رونق فعالیت‌هایشان در نوروز و تابستان است؛ اولین کسانی هستند که به داد درماندگان در سیل می‌رسند. جاده سنگلاخی و طولانی روستاهای خرم آباد را با پای پیاده طی می‌کنند و به پشت‌کوه‌ماندگانی می‌رسند که اگر در انتظار دولت می‌ماندند معلوم نبود چه سرنوشتی در انتظارشان می‌بود.

گروه‌های جهادی بدون اینکه در ساختارهای تنگ و تاریک اداری در ایران گیر کنند؛ حالا دیگر بعد از دو تجربه زلزله سرپل ذهاب و سیل نوروز ۹۸ می‌توانند به عنوان یکی از مهمترین نیروهای محرک اجتماعی به حساب آیند که در مواقع حوادث پیش‌بینی نشده مثل سیل و زلزله، به سرعت خود را سازمان‌دهی می‌کنند و در سریع‌ترین فاصله ممکن خلاء میان حکومت و مردم را پر می‌کنند گروه‌های جهادی بدون اینکه در ساختارهای تنگ و تاریک اداری در ایران گیر کنند؛ حالا دیگر بعد از دو تجربه زلزله سرپل ذهاب و سیل نوروز ۹۸ می‌توانند به عنوان یکی از مهمترین نیروهای محرک اجتماعی به حساب آیند که در مواقع حوادث پیش‌بینی نشده مثل سیل و زلزله، به سرعت خود را سازمان‌دهی می‌کنند و در سریع‌ترین فاصله ممکن خلاء میان حکومت و مردم را پر می‌کنند.

حکایت‌هایی که از حضور نیروهای جهادی در منطقه در شبکه‌های مجازی ذکر می‌شود چیزی کم از حماسه‌های شیرین دهه طلایی شصت ندارد. جوانان سخت‌کوشی که در عین انتقاد به ساختارهای کند و منفعل، به موجوداتی غرغرو و منفعل تبدیل نمی‌شوند؛ بلکه توان خود را چند برابر می‌کنند و افسانه‌های شیرین جوانان جنگ در از خودگذشتگی و مردم‌داری را زنده می‌کنند. چیزی جز مردم، این صاحبان کمی قدیمی انقلاب و کشور برایشان مهم نیست و نماد جوان ایرانی سختکوشی هستند که قرار است آینده را بسازد.

دهه سلبریتی‌ها تمام شده است؟

امسال، سال سلبریتی‌ها نیست؟ آیا تجربه تلخ و خسارت‌بار اعتماد به سلبریتی‌ها در جریان اتفاقات زلزله سرپل‌ذهاب، این بار باعث شده است تا محوریت سازماندهی کمک‌های مردمی از سلبریتی‌ها جدا شود؟ این بار واقعه البته مختصات دیگری نیز داشت که سبب شد سلبریتی‌های معمولاً ناراضی و بهره‌ور از امکانات دولتی نتوانند به میدان بیایند. زمان اتفاق در نوروز و تعطیلات بود و با شناختی که از جامعه سلبریتی‌ها در ایران در این سال‌ها به وجود آمده است بعید است آنها برنامه تعطیلات خود را که معمولاً در خارج از کشور هم صورت می‌گیرد به خاطر وقوع این جور حوادث تغییر دهند. از طرف دیگر شرایط سخت و پرریسک کمک کردن به سیل‌زده‌هایی که هر دقیقه ممکن است سیلی دیگر بخروشد و کمک‌کننده‌ها را هم به دردسر بیندازد و همین طور شرایط سخت فیزیکی حضور در آب و عدم امکان خودنمایی بدون خطر با سلفی‌های پرلبخند؛ حضور سلبریتی‌های پردردسر را در این مناطق تقریباً به صفر رسانده بود.

اما مهمتر از همه این‌ها به نظر می‌رسد که تجربه اجتماعی تلخ و بدون نتیجه قبلی جامعه ایران در اعتماد به سلبریتی‌ها به جای نهادهای یاری‌رسان هم نقش پررنگی در حذف سلبریتی‌ها از قرار گرفتن در متن این وقایع داشته باشد. حساب‌های کماکان پر سلبریتی‌ها برای یاری رساندن به زلزله زدگانی که بعد از یک سال ظاهراً هنوز نوبت‌شان نشده است بزرگترین سند این بی‌اعتمادی عمومی به سلبریتی‌هاست.

به هر صورت آنچه واضح و مشخص است این است که به دلایل شرایط سخت حضور در مناطق آسیب‌دیده سلبریتی‌ها علاقه‌ای به نمایشی دیگر از خود نداشتند و علاوه بر آن، عموم مردم ایران نیز با تجربه سخت و پرریسک زلزله سرپل ذهاب احساس خلائی بابت نبود سلبریتی‌ها در متن کمک‌رسانی به سیل‌زده‌ها نمی‌کردند. این اتفاق اگر ادامه دار باشد و نشانه‌ای بر عقلانیت اجتماعی جامعه جدید ایران است که سلبریتی ها را در جای خودشان محترم می‌شمارد و نفوذ آنها در موقعیت‌های بی‌ربط به آنها و تخصصی را بر نمی‌تابد و این کاملاً امیدوارکننده است. یکی دو سلبریتی در حاشیه اتفاقات مصیبت‌بار سیل به تکرار گزاره‌های قدیمی و ساده‌لوحانه‌ای مثل «آنقدر مرگ بر آمریکا گفتیم که به خودمان برگشت» پرداختند که البته مشتری چندانی نداشت. حذف نیروی کمک‌رسان بسیجی از یک عکس توسط تهمینه میلانی کارگردان پرحاشیه سینمای ایران هم در این لابه‌لاها رخ داد که البته رویه‌ای معمول است و قبلاً بارها تکرار شده است و با بخت مگر جدل توان کرد؟

سرمایه اجتماعی و گره خوردن سرنوشت با دولتی کند و خسته

دولت کماکان از حرکت‌های اجتماعی ایرانی عقب است و حالا از بخت بد، ایرانی‌ها در مواجهه با یکی از سخت‌ترین و پرزحمت‌ترین مصائب طبیعی با دولتی مواجه شده‌اند که کند است و معمولاً دیر اقدام می‌کند و اساساً اهمیتی به سرمایه اجتماعی نمی‌دهد و مردمان بیچاره گلستان تا خوزستان مگر چه قدر صبر دارند که در لحظاتی که هر ثانیه‌اش برای ادامه حیات آنها ضروری است؛ کندی ببینند و ناکارآمدی و این حس دیده نشدن تحملی صعب‌تر از طاقت سیل‌زدگان بی‌پناه می‌خواهد و هر آن‌چه سرمایه اجتماعی برای همبستگی مردم ایران از سمت خود مردم به جامعه تزریق می‌شود؛ دولت با یک غیبت پنج روزه ابتدایی و یک خبر رسمی گذراندن تعطیلات رئیس‌اش در قشم که توسط رسانه رسمی دولت منتشر می‌شود به باد می‌دهد. این دولتی است که ظاهراً به جنگ با هر آنچه از سرمایه اجتماعی باقی مانده است و هر آنچه از اعتماد مردم به حکومت باقی است آمده است و در این شرایط است که نهادهای دیگر باید جور خسارت روانی تفریحات آبی رؤسای دولت در نوروز را نیز بکشند.

پایان راه جدامانده‌گان / همه علیه ایران

در میانه کمک‌رسانی به سیل استان گلستان ویدئویی منتشر می‌شود از سینه زنی چند جوان هیئتی و یک روحانی که برای کمک‌رسانی در آق‌قلا ظاهر شده‌اند و در شب شهادت یکی از معصومین یک هیئت کوچک و دورهمی خودمانی راه انداخته‌اند. ویدئو با بازتاب فراوانی منتشر می‌شود. در این میان انتشار یک کاریکاتور از مانا نیستانی روزنامه‌نگار سابق ایرانی که هم اکنون با نهادهای خارجی و رسانه‌های فارسی‌زبان خارجی همکاری دارد به شدت بحث برانگیز می‌شود. این کاریکاتور آن چند بچه هیئتی و روحانی را ایستاده بر مستضعفین سیل‌زده معرفی می‌کند. کمی غیرقابل باور است. ٱنها همان کسانی هستند که خانه و زندگی و خانواده‌شان در تنها تعطیلات بلند سال را رها کرده‌اند و دل به دریایی زده‌اند که چند روز پیش سه نفرشان را غرق در آب کرد و حالا با چند دقیقه سینه‌زنی ایستادگان بر سیل زدگان و ظالمانی که سیل‌زدگان را به این روز انداخته‌اند معرفی شده‌اند. رسانه‌های فارسی زبان خارجی نیز سعی می‌کنند جانمانند. پمپاژ ناامیدی و بی‌اعتمادی به نهادهایی مثل هلال احمر که به صورت رسمی مسئول رسیدگی به مردم در این موارد بحرانی هستند کارنامه روزنامه نگاران ایرانی خارج از کشور را به صورت رسمی وارد دایره ایران‌ستیزی کرد؛ هر چند در این هیاهو آنها برای دیده شدن به هر دری زدند و هر آنچه آموخته بودند به کار بردند تا بهانه‌جویی را باب کنند و انفعال و غر زدن را جایگزین حضور در میدان و صحنه کنند؛ اما آیا آنها به فکر اندک آبروی باقی‌مانده حرفه‌ایشان هم بودند؟ گمان نمی‌کنم. حالا آنها مقابل یک حکومت نایستاده‌اند، مقابل «ایران» اند.

آرمانگرایان؛ قهرمانان عصر جدید

سیل همچنان در ایران قربانی می‌گیرد. حالا نوبت به خوزستان سرزمین قهرمانان جنگ رسیده است و شبکه‌های اجتماعی پر است از پیام‌های جوانان ایرانی که یک به یک راهی آن دیار می‌شوند تا مرهمی بر زخم خوزستان بزرگ باشند. پر است از پیام‌های گروه‌های جهادی، پایگاه‌های بسیج، گروه‌های دانشجویی، موکب‌های اربعین و… که به یاری خوزستان جان ایران شتافته‌اند.

قهرمانان عصر جدید نه مستعدان برنامه تلویزیونی معروف شده این روزها هستند. مستعدانی که به دلایل خدادادی یا آموختنی در مهارتی بدنی یا ذهنی مهارت کسب کرده‌اند؛ قهرمانان عصر جدید ایران آرمانگرایانی هستند که به زودی کوچک‌ترین نام و نشانی از آنها باقی نمی‌ماند. عروس و دامادی که یک روز بعد از عقد، ماه عسلشان را بر روی تراکتورهایی گذراندند که در آق‌قلا می‌چرخید و توزیع مواد غذایی می‌کرد. آن مرد روستای مسئول مخابرات آق‌قلا که یک تنه ایستاد و نگذاشت ارتباطات تلفنی و موبایلی و اینترنتی در شهر خاموش شد و شهر به فراموشی رود؛ آن کودکان زلزله زده سرپل ذهابی که عیدی‌هایشان را جمع کردند و برای کودکان سیل‌زده لرستان فرستادند؛ آن سپاهی است که وقت تأمین امکانات یک گروه جهادی خواست که خبری از خانه او هم بگیرند که در میانه سیل از روز اول رهایش کرده بود و به خدمت‌رسانی به گروه‌های جهادی یاری‌رسان منطقه‌اش مشغول شده بود؛ آن سرهنگ ارتش است که زانو بود تا هم وطنانش پای بر او پشت گذراند و نجات پیدا کنند؛ آن جانبازی است که با پای قطع شده آمده بود و به جوانان روحیه می‌داد و آن کشتی‌گیری است که مستقیم از اردوی تیم ملی آمده بود و سه روز استراحت نوروزش را به کمک‌رساندن به سیل‌زده‌ها مشغول شده بود و جوانان روستای غزاویه هستند که با دست خالی مقابل سیلاب سینه سپر کردند تا روستا و زمین‌های کشاورزی‌شان زیر آب نرود و همه ایرانی‌هایی بودند که طعم گس نوروز ۹۸ برای همیشه در ذهنشان باقی خواهد ماند و نه فقط ایرانی‌ها که آن دختربچه عراقی که قلکش را شکست و برای ایرانی‌ها سیل‌زده فرستاد؛ آن گروه جهادی دانشجویان افغانستانی که عازم مناطق سیل‌زده شدند و آن کشمیری‌ها و پاکستانی‌ها و… که ایران را تنها نگذاشتند.

حماسه مردمی ایرانی‌ها در هنگامه سخت وقوع سیل ۹۸، حالا باید در کتاب‌ها نوشته شود. در شرایطی که همه تحلیل‌های کلان اجتماعی و تریبون‌های رسمی جز تحلیل یک نفر، امیدواری به ادامه مسیر ملت ایران در این راه سخت و طولانی و پرمشقت را بسیار کاهش داده بود؛ سرانجام نشانه‌ای مشخص بر صحت پیش‌بینی عجیب و امیدوارانه همان یک نفر به وقوع پیوست. او در مهمترین سخنرانی سالانه امسال ایران در مشهد مقدس دوباره گفته بود که با امیدواری به جوانان، مسیر روشنی پیش روی ایران است. روزگار تلخی است؛ اما روزگار تلخ با امیدواری بهتر به سر می‌آید و حالا مردم ایران امیدوارند. به اینکه خودشان را دوباره پیدا کرده‌اند و اگر دولت بر صدر هم نظاره گر آنها باشد آرمانگرایان بی نام و نشان؛ جوانانی که آینده به دست آنان است رهایشان نخواهند کرد.