استاد فلسفه دانشگاه تهران گفت:فلسفه دین، وسیله‌ای برای آموزش دین نیست. فلسفه دین شاخه‌ای از الهیات نیست، بلکه شعبه‌ای از فلسفه است.

به گزارش خبرنگار مهر، مطلب زیر، متن کامل سخنرانی محمد محمدرضایی، استاد فلسفه دین دانشگاه تهران و رئیس بنیاد نخبگان استان قم در جلسه نکوداشت پروفسور محمد لگنهاوزن است.

به نظر استاد محترم، فلسفه دین شیعی، شاخه‌ای از فلسفه دین قلمداد می‌شود که به نوبه خود بخشی از فلسفه علوم انسانی محسوب می‌شود. برخی گمان می‌کنند که فلسفه دین همین بحث‌های ترجمه‌ای ووارداتی است که اگر خارج از بحث‌های متعارف آن باشد یا به جنبه دفاعی و اثباتی تفکر رایج (باورهای دینی) اشاره شود، فلسفه دین نیست. فلسفه دین شیعی ایده جدیدی است که جناب استاد لگنهاوزن مطرح نموده‌اند که با عرض پوزش کمی در این باب البته به روایت خود سخن می‌گویم.

فلسفه دین در غرب به عنوان رشته‌ای دانشگاهی در عصر روشنگری مطرح شد و علمی است که به تفکر عقلانی و فلسفی در باب دین و مسائل اساسی آن می‌پردازد. هگل فیلسوف آلمانی (۱۷۷۰-۱۸۳۱) تلاش کرد که با مبانی فلسفی خود از الهیات طبیعی و مسیحیت دفاع کند. فلسفه دین از دو واژه فلسفه و دین تشکیل شده است.

فلسفه، تاریخی به بلندای انسان دارد اما آنچه مکتوب شده تاریخ آن به ۲۵۰۰ سال قبل بر می‌گردد تمام این جریانات و تفکرات که پاسخ‌هایی در باب مسائل اساسی انسان و رابطه آن با جهان و خدا می‌باشند به لحاظ تقسیم کلی به دو دسته الهی و غیر الهی تقسیم می‌شوند. هر کدام این بحث‌های خاص فلسفی می‌توانند در باب دین و مسائل اساسی آن به تأمل فلسفی و عقلی بپردازند.

اما آنچه در واقع بعد از رنسانس در جهان غرب، رخ نمود جریان غالب تفکر فلسفی نظیر تجربه گرایی، پوزیتیویسم و پوزیتیویسم منطقی و فلسفه‌های تحلیلی و فلسفه کانت در حوزه عقل نظری و آگزیستانسیالیست‌ها بر آن بودند که آموزه‌ای دین مورد ارزیابی و سنجش عقلانی قرار نمی‌گیرد.

اما تعریف دین در فلسفه دین: برخی گفته‌اند که منظور ما در فلسفه دین مسیحیت است. البته این دین می‌توانند متفاوت باشد مثلاً اسلام. از این رو، ما می‌توانیم از فلسفه دین اسلامی نیز صحبت کنیم. و به تعبیری فلسفه دین‌های متفاوتی می‌توانیم داشته باشیم، یعنی با هر نگرش فلسفی می‌توان دین مورد نظر را اعم از اسلام و مسیحیت و… مورد تحلیل قرار داد. از طرف دیگر فرهنگ غالب در حوزه مسیحیت، ایمان گرایی و رازوارگی اصول اساسی مسیحیت نظیر تثلیث، الوهیت و تجسد عیسی مسیح. گناه ذاتی انسان و عشاء ربانی می‌باشد. تعابیر بزرگان مسیحیت حکایت از آن دارد که بین دین و تفکر عقلانی و فلسفی ناسازگاری وجود دارد. برای مثال پولس حواری عیسی مسیح در کتاب مقدس رساله پولس به کولیسیان می‌گوید که با خبر باشید که" کسی شما را به فلسفه و مکر باطل نرباید." در این تعبیر فلسفه که نماد عقل گرایی است در کنار مکر باطل قرار گرفته است. و یا تعبیر ترتولیان (۱۶۰-۲۲۰) از پدران کلیسای اولیه می‌گوید: " آتن را با اورشلیم چه کار: آکادمی را با کلیسا چه کار." روشن است که آتن و آکادمی نماد تعقل و فلسفه و علم و اورشلیم، نماد دین و کلیسا است. از این رو، این دیدگاه، به جدایی تفکر عقلی از دین مسیحیت دامن زد.

بنابراین در این بستر تاریخی و فرهنگی که از یک طرف، آموزه‌ای دینی، خود را غیر عقلانی می‌دانند و از طرف دیگر تفکرات فلسفی خود را مخالف تفکر دینی جلوه می‌دادند، فلسفه دین در جهان غرب شکل گرفت. بر اساس همین ویژگی است که جان هیک، فیلسوف دین معاصر در توضیح فلسفه دین می‌گوید: فلسفه دین تفکر فلسفی در باب دین است. اما برای توضیح بیشتر سه ویژگی مطرح می‌کند: فلسفه دین، وسیله‌ای برای آموزش دین نیست. فلسفه دین شاخه‌ای از الهیات نیست، بلکه شعبه‌ای از فلسفه است. فلسفه دین دانش ثانویه و مع الواسطه است و از موضوع تحقیق خود مستقل است. یعنی فلسفه دین که تفکر عقلانی است از موضوع تحقیق خود که دین باشد مستقل است مثل فلسفه هنر و فلسفه فیزیک است.

این دیدگاه در باب فلسفه دین وارد کشور ما شده است و تأثیر خود را بر جای گذاشته و دانشگاه‌های ما چنین رویکردی را در باب فلسفه دین پذیرفته‌اند. از این رو، اگر کسی فلسفه دین را با گرایش اثباتی بنگارد یا مطرح نماید، یعنی اگر فیلسوفی آموزه‌های اساسی دین را بر اساس تفکر عقلانی اثبا ت کند، می‌گویند از حوزه فلسفه دین خارج شده است و این کلام است نه فلسفه دین. ما باید بگوییم که دین اسلام یک دین عقلانی است و تفکر عقلانی و فلسفی در ذات آن نهفته است؛ به گونه‌ای که عقل بعنوان یک منبع شناخت از منابع دین است و رسول باطنی خطاب شده و اگر تعارضی بین عقل و نقل پیش آید عقل مقدم است و به تعبیر علامه بزرگوار طباطبایی در حوزه اسلام تفکر عقلانی و فلسفی و تفکر دینی دو تعبیر از یک واقعیت هستند.

اگر تفکر اسلامی، همان تفکر عقلانی و فلسفی است، در آن صورت ویژگی‌های جان هیک برای فلسفه دین درست نیست. زیرا ذات دین تفکر عقلانی است که اگر آن را تبیین کنیم همان تفکر عقلانی در باب آموزه‌های دین می‌شود. در آن صورت وسیله‌ای برای آموزش دین است و هم شاخه‌ای از الهیات می‌شود. زیرا که الهیات و فلسفه ما یکی است که همان تفکر عقلانی و فلسفی در باب آموزه‌های دین است و هم فلسفه دین که تفکر عقلانی است از موضوع تحقیق خود مستقل نیست. زیرا هم فلسفه، تفکر عقلانی است و هم دین. فلسفه دین در بخش اثباتی آن همان حکمت متعالیه، خودمان است. بنابراین، فلسفه دین ریشه در فرهنگ خودمان داشته است.

اما اسلام با تفکر شیعی این قابلیت را دارد که در قالب تفکر عقلانی و فلسفی خود را به جهان معرفی کند و با توجه به جهانی بودن این دین راه و فرصت مناسبی است برای معرفی اسلام که یک دین عقلانی و جهانی است مگر قرآن نمی‌گوید:

نَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ﴿ یوسف/۲﴾

ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم باشد که بیندیشید

إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ ﴿انفعال / ۲۲﴾

قطعاً بدترین جنبندگان نزد خدا کران و لالانی اند که نمی‌اندیشند

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿سبا/۲۸﴾

و ما تو را جز [به سمت] بشارتگر و هشداردهنده برای تمام مردم نفرستادیم لیکن بیشتر مردم نمی‌دانند

امید آن روز که اساتید و فرهیختگان ما علوم وارداتی را مورد نقد و بررسی قرار داده و سپس ایده پردازی نمایند.