خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ - بهمنیار پورسینا
بعید می دانم برای کسی تا به حال پیش نیامده باشد که با خود فکر نکند چرا دیگر نابغهای ظهور نمیکند. اگر اهل ادبیات باشد، با هر بار خواندنِ تولستوی یا داستایفسکی با خود فکر میکند چه شد از این غولها و نظایر آنها به رمانهای آبکی این روزها رسیدیم، چیزهایی مانند ادبیات امریکایی که در برابر ادبیات خیره کننده تولستوی به بازی کودکانه ای شبیه اند. یا اگر مثل من اهل فلسفه باشد، با خود فکر میکند که چه شد از افلاطون و ارسطو و ابن سینا و لایبنیتس و کانت و فرگه و ویتگنشتاین به کوتولههای ترحم برانگیز امروزی رسیدیم که «پیپر» تولید میکنند و در دور باطلی از ایدههای نه چندان خیره کننده شأن گیر کرده اند؟
یک پاسخ البته این است که ما اکنون، بیست و پنج قرن بعد از تمدن درخشان یونان که اولین غولهای ادبیات و فلسفه جهان را عرضه کرد، تاریخ را به شدت تجمیع شده میبینیم. از همین لیست فیلسوفانی که من ارائه کردم مشخص است که مثلآً دکارت و لایبنیتس و کانت و فرگه و ویتگنشتاین را کنار هم میگذاریم، در حالی که فاصله زمانی این پنج نفر سه قرن است و این یعنی در هر چند نسل یک نابغه ظهور میکند. اصلاً برجستگی نوابغ به نایاب بودنشان است و به قول سعدی «اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی». اما این ظاهراً همه پاسخ نیست. چه، اگر در تاریخ نگاه کنیم، نویسنده های معمولی اگر تولستوی نیستند، لااقل از این جوانک های رمان-کافه نویس هم نیستند که خاطراتِ به اصطلاح «تیک و تاک هایشان» را بنویسند و به اسم رمان به خورد مردم بدبخت بدهند.
البته از این نباید نتیجه گرفت که فقط در ایران و بین نویسنده های وطنی است که این چیزها رواج دارد. این «نویسنده» ها الگویشان همان ادبیات امریکایی رقیق و البته رقت آور است و اکثریت مطلق نویسنده های امریکایی، همانها که در ایران ترجمه میشوند و به به و چه چه این رمان-کافه نویس ها هم به راه است.
در ادبیات امریکایی هم همه سلینجر نیستند و او هم تنها یکی از همین ستارههای نایاب است. در فلسفه هم همین است. زمانی کسی گفته بود هگل دایناسوری بود که وقتی راه میرفت، قاعدتاً یعنی وقتی مینوشت، زمین زیر پایش به لرزه در میآمد و حالا او، و البته دیگر دایناسورهای نظیر او، منقرض شده اند و جایشان را به پرندهها داده اند که از نسل همان دایناسورها هستند، اما از فضل پدر تو را چه حاصل؟ فیلسوفان امروزی، جز شاید یکی دو استثنا که اکثر آنها هم همین چند سال اخیر از دنیا رفتند و یکی دو تای باقی مانده هم وقت زیادی ندارند، مثل همان گنجشکها هستند. چیزکی میدانند، به اصطلاح در حوزهای «تخصص» دارند، و چند دهه عمرشان را صرف دور زدن در همین دایره محدود میکنند و بدون اینکه ایده درخشانی از خودشان به جا بگذارند میروند. ظاهراً دیگر باید به خواب ببینیم که کسی به بزرگی کانت یا هگل یا فرگه یا ویتگنشتاین یا هایدگر ظهور کند.
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. چرا؟ به گمانم مسئله این است که کتاب، و البته دیگر منثورات، اعم از فلسفه و ادبیات، به «تولید انبوه» رسیده اند. این مسئله خصوصاً بعد از اینترنت و بلای خانمان سوزی که بر سر زبان آورد فراگیرتر شده است. این روزها آنچه با نام نفرت انگیز «تولید محتوا» خوانده میشود آن قدر زیاد است که در این طوفان نوشتهها و خواندنیها اگر در و گوهری هم پیدا شود گم میشود. زمانی، پیش از اینترنت، این گونه بود که آدمها از طریق فضلا و عقلای قوم میفهمیدند که شاعر خوبی ظهور کرده یا کتاب خوبی نوشته شده است. مثلاً ظهور نوابغی مثل تولستوی و داستایفسکی همین طور بود که ادبای بزرگ روس، آنانی که گوهر شناس بودند، آثار اینان را دیدند و شناختند و به دیگران معرفی کردند. اما این روزها هر کس که خودش نام خود را نویسنده گذاشته به اصطلاح «پیجی» در اینستاگرام برای خودش درست کرده و از هر دری سخنی میگوید و عوام الناس را به خود جلب میکند.
در عرصه کتاب هم البته همین طور است. زمانی بود که تولید کتاب محدود بود و گران و البته به همین دلیل کتاب یا رسالهای که نوشته میشد باید ارزش بسیار میداشت تا کسی حاضر به انتشار آن باشد و از آن بدتر حاضر به خریدنِ آن. برای همین است که از فهرستهای باقی مانده از گذشتگان مشخص است که آنان کتابهای بسیار کمتری از ما خوانده بودند، اما کتابهای بسیار خوبی را بسیار خوب خوانده بودند. مثلاً فهرست کتابهای شخصی ملاصدرا در دسترس است و مجموع کتابهایی که او در عمر خود خوانده به چند صد هم نمیرسد، اما آن کتابها مثلاً شفای بوعلی است و متافیزیک و مقولات ارسطو و همین است که او ملاصدرا میشود و ما همینی که هستیم. این روزها ما با انفجار خواندنیها مواجه شده ایم و اگر همین طور پیش برویم، اگر روزی یک کتاب هم بخوانیم، اتفاقاً به این دلیل که روزی یک کتاب میخوانیم اما نه کتاب خوب میخوانیم و نه آن را خوب میخوانیم، همین همج رعاعی باقی خواهیم ماند که هستیم و ذهن ما هم چیزی شبیه به همین نمایشگاه کتابی خواهد بود که این روزها در جریان است و در آن میلیونها جلد کتاب مطلقاً بی ارزش وجود دارد.