به گزارش خبرگزاری مهر، سهیل (ادگاردو) اسعد طلبه آرژانتینیِ لبنانیتبار، از مبلغین معروف در کشورهای حوزه امریکای لاتین است که به چهار زبان فارسی، عربی، انگلیسی و اسپانیولی تسلط دارد. وی علاقه عجیبی به انقلاب اسلامی ایران و بهویژه شخص امام خمینی(ره) دارد و بیپروا دغدغههای ایدئولوژیکش را نیز بیان میکند. متن پیش رو قسمتی از گفتگوی سایت مباحثات با این فعال تبلیغ عرصه بین المللی است.
اسعد در پاسخ به این سوال که موفقیت در عرصه تبلیغ بین الملل را چگونه ارزیابی می کنید و به این عرصه چه اشکالاتی وارد است، گفت: بنده موفقیت و عدم موفقیت را یک مسأله نسبی میدانم. در این زمینه قضاوت منصفانه این است که بگوییم در برخی ابعاد موفق بودهایم و در برخی دیگر خیر. اگر تاریخی به قضیه نگاه کنیم حوزهی علمیه آمادگی مدیریت فرهنگی این جهان بزرگ را نداشته است. اصلاً برای این خلق نشده است که در سطح جهانی اسلام را ترویج و جهان را مسلمان کنیم. منش علما و سبک تبلیغ در حوزه، همه منطقهای و داخلی بوده است؛ یعنی هیچگاه علمای ما در تاریخ حوزه علمیه برای تبلیغ بینالمللی تربیت نشده بودند.
وی ادامه داد: اگر بخواهیم علت و معلول را در نظر بگیریم، معلول فضای بینالمللی امروز با علت آن سنخیت دارد. علت اول حوزهای بود که مجتهد تربیت میکرد؛ البته نه برای تبلیغ. دوم این که حوزه علمیه مدیریت بینالمللی نداشت که بگوییم بخشهایی از حوزه مربوط به حوزه بین الملل بود و اینها کار نکردند؛ خیر؛ اصلاً چنین بخشی در حوزه علمیه نبود. شما نمیتوانید از عدم منتظر وجود باشید. بحث بینالملل در حوزه علمیه در دوره قبل از انقلاب صفر بود و اصلاً چنین چیزی نبود. اصلاً اصطلاح بینالمللی در حوزه مطرح نبود. نه بهعنوان مدیریت حوزه، نه بهعنوان رویکرد حوزه و نه بهعنوان مسئولیت تربیتی و دغدغه علما.
وی افزود: با پیروزی انقلاب اسلامی، وضعیت تغییر کرد. هم بحث صدور انقلاب در سطح بینالمللی مطرح شد، هم اسلام در دنیا شناخته شد و هم مسلمانان در دیگر کشورها بیدار شدند و خودشان درخواست کردند که برای ما عالم بفرستید و مسجد بسازید. درواقع هم درخواستها برای این بحث بیشتر شد و هم دغدغه حوزه در این زمینه زیاد شد. تجربه مهمی بود. تجربهای که حوزه علمیه تا قبل از انقلاب نداشت.
سهیل اسعد گفت: حوزه در بسیاری موارد، از روی اجبار کارهایی کرده است؛ آن هم با امکانات خیلی محدود. فرض کنید وقتی برای یک جامعه دو میلیونی مسلمانان یک مبلغ اعزام شود، چقدر میتواند کارایی داشته باشد؟ وقتی به کشوری مانند برزیل با یک موقعیت جغرافیایی گسترده، تنها یک طلبه اعزام میشود، چه انتظاری میتوان از آن داشت؟ ما در مدیریت، اهداف و نتایج را با امکانات و برنامهریزی و نیروی انسانی مقایسه میکنیم. منطق میگوید، نیاز بینالمللی بسیار وسیعتر و عمیقتر از امکانات و نیروی انسانی حوزه علمیه است. شما بحث مبلغان بومی را میفرمایید؛ حوزه علمیه اصلاً مبلغ بومی نداشته است. تاریخ تأسیس جامعة المصطفی را نسبت به تاریخ شیعه درنظر بگیرید؛ قبلاً ما اصلاً طلبه خارجی نداشتیم؛ اگر هم بوده در سطح بسیار محدودی بوده؛ آن هم از حوزههای علمیه نجف، هند و پاکستان. ما در دنیا نزدیک به دویست کشور داریم، و پوشش این تعداد کشور از لحاظ مبلغ بسیار سخت است.
وی ادامه داد: اگر بخواهم آسیبشناسی کنم، اشتباه کارهای فرهنگی در سطح بینالمللی این است که شما نمیتوانید یک شبه از نقطه صفر به دویست کشور خدمت برسانید. توسعه فرهنگی پیامبر(ص) اینگونه بود که تبلیغ را ابتدا از بستگان و نزدیکان شروع کرد؛ در گام بعد کمی گسترش یافت و در گام سوم همه افراد و موقعیتها را شامل شد. این نوع تبلیغ، مدیریت توسعهای است؛ یعنی شما از یک نقطه شروع کنید و هنگامی که قوی شدید و چند نفر را مسلمان کردید و در چند منطقه پایگاه درست کردید، آنگاه دایره تبلیغ وسیعتر میشود؛ تا این که به کل جهان برسیم. متأسفانه چون ما تنها به نیاز مردم نگاه کردیم، در هر نقطه دنیا نیاز بود، ما بدون برنامه به آنجا طلبه اعزام کردیم و چون طلبهی مناسبِ آن منطقه نداشتیم، هر طلبهای که بود را به آنجا ارسال کردیم صرفا برای رفع تکلیف. متأسفانه در این موضوع، همواره واقعیت خود را بر ما تحمیل و ما را مجبور به انجام کاری میکند؛ مثلاً داعش آمده و باید به عراق برویم؛ میرویم (و باید هم برویم؛ چون بحث امنیت خاور میانه است)؛ اما بدون برنامهریزی. تبلیغ بدون توجه به مدیریت و مهندسی تبلیغ، نتیجهاش میشود وضعیت فعلی. ما از روی اجبار و اضطرار پیش رفتیم.
وی در پاسخ به این سوال که در مقایسه با ادیان دیگر، مثلاً مبلغین مسیحیت یا اهل سنت، آنها را موفقتر از ما هستند؟ و اگر موفقتر هستند چه ویژگیهایی باعث این موفقیت شده است؟ گفت: موفقیت آنها ذاتی نیست. در تحقق موفقیت هزاران عنصر دخیل است که ما از تعدادی از این عناصر محروم هستیم؛ مثلاً یک کشیش کاتولیک هرجای دنیا که بخواهد برود، به او ویزا میدهند، اقامت میدهند، پاسپورت میدهند، اجازه سکونت میدهند، پشتیبانی هم میکنند؛ اما هیچیک از موارد گفتهشده به یک شیخ شیعه ایرانی داده نمیشود. بله؛ آنها موفقتر هستند؛ اما نه ذاتاً. دنیا واقعا علیه ما است. بافت جامعه بینالمللی ضد ما است. بافت سیاست خارجی دنیا ضد ما است؛ در جهات دیپلماتیک، سیاسی، مذهبی، و فرهنگی. دنیا ما را نمیخواهد. از این جهت مقایسه ما با این ادیان مقایسه صحیحی نیست. دنیا مانع رشد ما است. فعلاً تلاش دنیا این است که ما را حذف کند. اصل برنامه دنیا این است که اسلام و شیعه در دنیا نباشد.
وی ادامه داد: نکته دیگر در این رابطه مقایسه تاریخی است؛ ما تقریباً چهل سال است که در عرصه تبلیغ بینالمللی کار میکنیم؛ در حالی که آنها بیش از پانصد سال است که کار میکنند. پس بهلحاظ کمی هم این مقایسه ناصحیح است. بیش از پنجاه کشور از اهل سنت پشتیبانی میکنند، اما ما غیر از ایران در دنیا کشور دیگری نداریم. شما ببینید در مناطقی که به ما اجازه دادهاند کار کنیم، چه کارهایی کردهایم. شهید موسی صدر در لبنان دستش باز بود و توانست این کارها را کند و در نتیجهی آن حزبالله و مقاومت یک نیروی بینالمللی شده است. دست ما را هم باز کنند و آنوقت بینند که چه کارهایی میتوانیم انجام بدهیم.
وی با مقایسه ای میان امریکای جنوبی با اروپا، برای پذیرش کارهای تبلیغاتی گفت: اینها دو تجربه کاملا متفاوت هستند. اروپاییها بهلحاظ فرهنگی با اسلام آشنایی دارند؛ یک بخش بافت اجتماعی اروپا اسلامی است؛ لندن پنج میلیون مسلمان دارد! یعنی اسلام جزء برنامه اجتماعی آنها است. در بولیوی وکوبا تعداد مسلمانان بسیار محدود است. بهلحاظ مخاطبشناسی پذیرش اسلام در امریکای لاتین راحتتر است؛ چون پیچیدگی فکری و فرهنگی اروپاییها را ندارند؛ آدمهای سادهای هستند. در اروپا روابط اجتماعی بسیار پیچیده است. من سالی یک بار به شیلی میروم و رئیس جمهور شیلی در مراسم سخنرانی من شرکت میکند. در اروپا اینگونه نیست. در شیلی رسانهها، مجلات، تلویزیونها و دانشگاهها بسیار راحت استقبال میکنند. البته تجربهی زیست مشترک اروپاییها با مسلمانان، تجربهی قشنگی نبوده است؛ زیرا مسلمانان مهاجر در اروپا از اقشار پایین اجتماع و از کشورهایی مثل لیبی، الجزایر و مراکش بودهاند؛ که اینها نیز متأسفانه به دلیل قربت و تنهایی وارد مسائل فساد میشوند. از این جهت مدلی که از اسلام دیدهاند، مدل زیبا و جذابی نیست. فرق اروپاییها با امریکای لاتینیها این است که اروپاییها اهل مطالعهاند و بالاخره درباره اسلام مطالعه داشتهاند؛ اما در امریکای لاتین مردم نسبت به اسلام خالیالذهن هستند. هرچند از یازده سپتامبر به بعد، خالیالذهن نداریم! چون یک انقلاب رسانهای شده است؛ هر روز علیه اسلام حرفی میزنند. قبل از یازده سپتامبر وقتی اسم مسلمان میآمد، در امریکای لاتین نمیدانستند که مسلمان یعنی چه؛ قرآن یعنی چه؛ پیامبر یعنی چه. اما در اروپا مسلمانها برای خود تاریخ دارند. برخی کشورهای اروپایی بنای تمدنیشان حذف اسلام بود؛ مثل اسپانیا. یعنی تاریخ تمدن اروپایی در برخی مناطق بر حذف اسلام بنا شده است.
اسعد در پاسخ به این سوال که آیا مبلغ باید با قصد مسلمانکردن همه به خارج از کشور برود؟ گفت: تفکیک جغرافیایی، فرهنگی، تمدنی و تاریخی بسیار مهم است. ما نمیتوانیم با یک نگاه به کل دنیا بنگریم. به عنوان هدف کلی، اصل تمدنسازی است. باید اهداف کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت را از یکدیگر تفکیک کنیم. یکی از نقاط مشترک اهداف فرعی و اصلی، رساندن صدای اسلام است. یکی از برنامههای دشمن این است که اصل صدای اسلام نرسد و بسیار هم در این مسیر موانع ایجاد میکنند. اگر ما بتوانیم حداقل این هدف را محقق سازیم، کار بزرگی کردهایم. ما هنوز به این هدف نرسیدهایم که به دنیا بگوییم ما هم فکری داریم. در واقع اصل، تبدیل اسلام به یک گفتمان بینالمللی است. ما به دلیل امکانات و نیروی انسانی محدود متأسفانه هنوز نتوانستهایم اسلام را به یک گفتمان تبدیل کنیم. البته همه این اشکالات مربوط به ما نیست و بخشی نیز بهدلیل برنامههای دشمنان ما است.