خبرگزاری مهر - گروه ورزشی: «اینجا آنفیلد است، اینها خیابانهای ما هستند، اینها روزمرگیهای ما هستند، اینجا خانه ماست… اینجا جایی است که دست در دست هم از پلههایش بالا میرویم… اینها نورند (اشاره به نورافکنهای ورزشگاه آنفیلد)، نوری بر فراز تاریکی.»
نسیمی شروع به وزیدن کرده، زمزمههای بسیاری به گوش میرسد، موجهای رودخانه مرسی با بی تابی میخروشد، لیوربرد با دلواپسی بیش از هر زمان دیگری یک چشمش را به آنجا و چشم دیگری را به «فالمر» (ورزشگاه خانگی تیم برایتون) دوخته و قدمهای روزگار با تلواسه و سراسیمگی به سوی عصر یکشنبه گام بر میدارند، به مرسی ساید، به لیورپول، به آنفیلد، به سرزمین معجزهها، به سرزمین خاطرهها، به سایه روشنهای دژی که ۱۴۱ سال با اشکها یا لبخندهایش آسمانش را نقاشی میکرد، به شکوه و عظمت سرود «شما هیچگاه تنها قدم نخواهید زد» که پژواک مرهم روزهای سرد جنگ جهانی اول، ترانهی بیتلزها و سالها بعد نفس مسیحایی پسران لیوربرد میشد، پسران قرمز پوش، پسران آنفیلد… آنفیلدی که بیل شنکلی افسانهای در ستایشش گفت: «اینجا جایی است که خاطره جوانانمان، کسانی که برایمان بازی کردند به یادگار میماند و همچنین خاطرهی رقیبانی که آنها در مقابلشان بازی میکنند.»
سه شنبه، آنفیلد: پیش به سوی ششمین جام
«هم روزهای خوب هست و هم روزهای بد… مهم این است وقتی که طوفان در اطرافت وجود دارد چطور سرت را بالا بگیری و چطور وقتی که دیگران به تو تردید دارند، برای باورت بجنگی. اینها دلایلی هستند که تو مشتاقی به دگرگونی، به هفته، به طوفان خاتمه بدهی. این تیمی است که ما همیشه ستایشش میکنیم.»
پیش از عصر یکشنبه، ۱۶ روز پرماجرا، دشوار و البته پرفروغ برای قرمزها سپری شد، روزهایی که تک تک دقایقش تا ابد و نهایت در حافظه قلب فوتبال دوستان و به ویژه دوستداران لیورپول، مانا و ماندگار خواهد ماند. حکایت آن ۱۶ روز از آنجایی آغاز شد که آنها پس از پیروزی برابر کاردیف سیتی و هادرزفیلد، باید در چهارشنبه شب به مصاف بارسلونا در لیگ قهرمانان میرفتند.
به نبردی که با تلخی شکست سه بر هیچ برابر آبی و اناریها به اتمام رسید. پس از این شکست تلخ کمتر از سه روز بعد آنها مهمان نیوکاسل رافا بنیتز در سنت جیمزپارک شدند، به تیمی که در خانه اش ترسناک است، به تیمی که آخرین شکست سیتیزنها در لیگ برتر را به آنها تحمیل کرده بود.
قرمزها آن بازی را هم به سختی و با گل دقایق پایانی با پیروزی پشت سر گذاشتند تا تمام نگاهها به بازی دوشنبه شب بین لسترسیتی و منچسترسیتی در اتحاد، معطوف شود. به بازی که آخرین بارقههای آنها برای امتیاز از دست دادن سیتزینها بود؛ اما سیتی بار دیگر نیز بر حریفش چیره شد. آن هم با شوت بسیار زیبای مدافع کهنه کارش که از آخرین شوتش از خارج از محوطه جریمه به سمت چارچوب ۶ و آخرین گلش از این منطقه ۱۲ سال میگذشت؛ ونسان کمپانی در حالی سیتی را به سه امتیاز حیات بخش رساند که فریادهای هم تیمیهایش در گوشهایش طنین میانداخت که میگفتند «شوت نکن!»؛ اما او شوت زد و شوت او امیدهای لیورپولیها برای پایان دادن به نفرین ۲۹ ساله را، کمرنگ و کمرنگتر کرد. بدین ترتیب، شرایط برای قرمزها به خوبی پیش نمیرفت و با این اوصاف نیز آنها باید به مصاف بارسلونا میرفتند، با سه گل خورده در خانه حریف و با غیاب ستارگان سرشناسشان، بدون صلاح، بدون فیرمینو و بدون نبی کیتایی که به تازگی اوج گرفته بود.
بالهای لیوربرد شکسته و خسته به نظر میرسید، خستهتر از هر زمان دیگری، گویا تنها یک نیروی ماورایی میتوانست او را از این مهلکه نجات دهد، نیرویی که جیمز میلنر، پیش از بازی، به خوبی آن را میدانست: «اگر فقط یک جایی باشد که ما بتوانیم کاری کنیم، قطعاً آنجا آنفیلد است.» بلی، نیروی آنفیلد؛ آنفیلدی که در آن شب جادویی، با یک نام گره خورد، همانطور که خوزه مورینیو در ستایشش، پس از بازی گفت: «آنفیلد یکی از جاهایی است که غیرممکن را ممکن میکند. برای من این Remontada (کامبک) با یک نام گره خورده- یورگن. این موضوع درباره تاکتیک یا فلسفه نیست، بلکه در مورد قلب و روح است.» حق با آقای خاص بود، فقط قدرت شگفت انگیز قلب و روح است که میتواند هر ناممکنی را ممکن سازد، و آن را میتوان در صحبتی که کلوپ پیش از بازی برای پسرانش ایراد کرد، دریافت؛ کلامی که واژههای بالدارش می توانkn به مرزهای قلمرو هرقلبی پرواز و آن را تسخیر کنند «من به کلوپ تبریک می گویم» دژان لوورن اضافه میکند «قبل از بازی او یک سخنرانی فوق العاده ای کرد. یک چیز باشکوه و من فکر میکنم او توانست روحیه ما را بسیار بالا ببرد. صحبتهایش فقط این بود" باور داشته باشید! این را در ذهنتان نگه دارید که ما میتوانیم آن را انجام دهیم.
«این چیزی بود که قبلاً هرگز مانند آن را نشنیده بودیم.» سرانجام بازی شروع شد و در همان دقایق ابتدایی بازی لیورپول توسط دیووک اوریگی در دقیقه ۷ به گل رسید. گلی که نوید یک حماسه را میداد. نیمه اول با همین نتیجه تمام شد. اما اتفاق نگران کننده ای در آغاز نیمه دوم، دوباره اضطراب و دلشوره را مهمان قلبهای لیورپولیها میکرد، اندی رابرتسون مدافع چپ و درخشان تیم به دلیل مصدومیت با جینی واینالدوم تعویض شد. جیمز میلنر به پست او آمد و واینالدوم هم جای میلنر را در میانه زمین پر کرد. با آمدن واینالدوم، گویی دست تقدیر بار دیگر یکی از غافلگیرکننده ترین سکانسهای سناریواش را قلم زد.
مرد هلندی که بنا نبود به این زودی وارد میدان شود با دوگلی که در دقایق ۵۴ و ۵۶ به ثمر رساند، هم ناجی تیمش شد و هم خاطره شیرین یک معجزه دیگر را در اذهان هواداران لیورپول تداعی کرد؛ در ۲۵ می ۲۰۰۵ در فینال لیگ قهرمانان اروپا، در ورزشگاه المپیک آتاتورک استانبول، درحالیکه قرمزها نیمه اول را با نتیجه سه بر صفر به آث میلان واگذار کرده بودند، در دقایق ۵۴ و ۵۶ (جالب است ولادیمر اسمیچر که در این دقیقه گل دوم لیورپول را به ثمر رساند نیز به عنوان یک تعویض اجباری پس از مصدومیت هری کیول در نیمه اول، وارد زمین شده بود) دو گل خورده را جبران کردند تا در دقیقه ۶۰، با زدن گل سوم، یکی از شگفت انگیزترین کامبک های تاریخ فوتبال اروپا بیافرینند، کامبکی که پس از آن شب اسرارآمیز از آن به عنوان معجزهی استانبول یاد میشود.
در ادامه، پس از گل سوم، بازی آرام و متعادلتر از قبل پیش میرفت تا که در دقیقه ۷۹ و با غفلت مدافعان بارسلونا و هشیاری آرنولد در ضربه کرنر و ارسال او برای اوریگی لیورپول به گل چهارمش رسید تا سیر این معجزه تکامل یابد. بلی، ترنت الکساندر آرنولد، مدافع راست و جوان (۲۰ ساله) لیورپول که پانزدهمین پاس گلش را در ۳۸ بازی اخیرش میداد و دیووک اوریگی که گل پیروزی تیمش را میزد، جوان ۲۴ ساله بلژیکی که که در طول دو فصل اخیر به یک بازیکن طرد شده در لیورپول تبدیل شده بود، بازیکنی که در ژانویه شایعه خروجش از باشگاه به گوش میرسید و خروجش در انتهای این فصل محتملتر از پیش شده شده بود، توانست یکی دیگر از مهمترین گلهای خودش و لیورپول را در این فصل به ثمر برساند تا با دوگلش در این بازی و دو گل حیاتی اش در دقایق پایانی لیگ برتر برابر اورتون و نیوکاسل بدل به یکی از تابناک ترین نامهای این فصل لیورپول شود.
بازی به اتمام رسید و در نمایی غرور برانگیز و باشکوه، کل اعضا، کادر فنی، مربیان و بازیکنان تیم مقابل هواداران ایستادند تا تمامی لیورپولیها حاضر در آنفیلد، ایستاده و یک دل و یک صدا سرود «شما هیچگاه تنها قدم نخواهید زد» را بر پیکرهی آنفیلد طنین بیاندازند. در این بین، تصویر دیگری نیز چشم نوازی میکرد، تصویری که به هیبت صعود قرمزها به فینال لیگ قهرمانان اروپا، وقار بیشتری میداد. آن تصویر، بلوزی بود که محمد صلاح ستاره مصدوم تیم پیش از بازی بر تنش کرده بود، بلوزی که بر رویش نوشته شده بود «هرگز تسلیم نشو».
یکشنبه، آنفیلد: آخرین مبارزه برای شکستن طلسم ۲۹ ساله
«برای دیگران این ورزش است اما برای ما این یک راه زندگیست.» در بخشی از کتاب ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه، زمانیکه سرزمین گوندور توسط دشمنان محاصره شده و به ورطه نابودی رفته، در این حین، پپین یکی از شخصیتهای مهم کتاب، از گاندولف می پرسد که برای موفقیت و نجات فرودو امیدی هست؟ و گاندولف در پاسخ به پپین میگوید «هیچ وقت امید زیادی نبود. به قول آنها فقط یک جور امید احمقانه.»
یکشنبه، ماجراجویی سمپاتیک و شورانگیز قرمزها به سی و هشتمین سکانسش میرسد، به آخرین سکانس از با شکوه ترین نمایش آنها در تاریخ لیگ برتر، به نمایشی که قرمزها در سی و هفت سکانس با ۹۴ امتیاز، هنوز هم رؤیا و سودای قهرمانی را در سرشان میگذرانند! قهرمانی که سرنوشتش دیگر دستان خودشان نیست بلکه هفته هاست که در دستان قدرتمند رقیب منچستریشان افتاده، رقیبی که با یک پیروزی خفیف هم میتواند باردیگر به جام قهرمانی چنگ بزند و درازای حسرت لیورپولیها را به ۳۰ سال بکشاند. اگر چه این به معنای پایان جهان نیست، همانطور که اخیراً ویرجیل فن دایک، ستاره هلندی قرمزها گفته «ما تلاش میکنیم که سه امتیاز را بدست آوریم. اگر این کار را کنیم، درواقع کاری را انجام داده ایم که میتوانستیم انجام دهیم و خواهیم دید که چه اتفاقی در برایتون خواهد افتاد. اگر اتفاقی بیافتد که میافتد و ما تأثیری بر روی آن نداریم؛ هرچیزی هنوز ممکن است که پیش بیاید. اگر آن اتفاق نیافتد این به معنای پایان جهان نیست. این تازه یک شروع است.» در این روز، لیورپول میزبان ولورهمپتون خواهد بود.
تیمی که یکی از بهترین فصول سالهای حضورش در لیگ برتر را در این چند دهه اخیر سپری کرده، تیمی که توانسته تا اینجای فصل ۱۶ امتیاز از تاپ سیکس کسب کند و هر چهارفینالیست حاضر در دو تورنمنت اروپایی را حداقل یک بار شکست دهد (البته آنها لیورپول را در اف ای کاپ شکست دادند). قطعاً شکست ولورهمپتون نونو اسپریتو، کارساده ای نیست و قرمزها به خوبی آن را میدانند.در سوی دیگر، منچسترسیتی در فالمر (ورزشگاه خانگی برایتون) به خانه برایتون خواهد رفت.
تیمی که هفته گذشته پس از شکست کاردیف سیتی برابر کریستال پالاس از خطر سقوط گریخت تا با خیالی آسوده، در خانه میزبان سیتیزنها شود و شاید با تعیین سرنوشت قهرمان این فصل از لیگ برتر نامش را بیش از پیش بر سرزبانها بیاندازد. با این تفاسیر، احتمالاً آنچه که لیورپول را میتواند به لغزش سیتی امیدوار کند، در چند قاب قرار میگیرد:
۱- بازی خارج از خانه تیم سیتی برابر برایتون و قرار گرفتن مقابل هواداران تیم رقیب ۲- شکست برایتون در نیمه نهایی اف ای کاپ برابر سیتی و حس انتقام و تلافی آن شکست در این بازی ۳- کریس هاتن، سرمربی برایتون، آخرین سرمربی است که توانسته منچسترسیتی را در بازی پایانی لیگ شکست دهد؛ آن هم در فصل ۲۰۱۳-۲۰۱۲ و بر روی نیمکت نورویچ سیتی ۴- صحبتهای پاسکال گراس هافبک برایتون «من حرفه ای هستم و میخواهم هر بازی را ببرم. کلوپ سزاوار بردن این جام هست چونکه لیورپول در بالاترین سطح فوتبال، بازی کرده است. ما تمام تلاشمان را خواهیم کرد که مقابل سیتی امتیازی بگیریم.»شما هرگز تنها قدم نخواهید زدحتی اگر امید قرمزها از جنس همان امیدی که گاندولف میگفت باشد، بازهم نامش امید است، ولو یک امید احمقانه.
امیدی که پیش درآمد هر معجزه ایست و بزرگترین بهانه برای جنگیدن تا آخرین ثانیه، تا آخرین قدم، تا آخرین نفس. امیدی که در میان بازیگوشیهای موجهای رودخانه مرسی تاب می خورَد و بر فرازش روح شنکلی و پیزلی را می بیند که بر پشت لیوربرد نشسته اند و با لبخندی بر لب، در سینه آسمان آنفیلد پرواز میکنند تا از آنجا ناظر حماسه دیگری از فرزندان محبوبشان باشند، حماسهای که جنگیدنش معنای بیشتری از بردها و باختها دارد، حماسهای که در انتهای آخرین سکانسش با سرود پرهیبت «شما هرگز تنها قدم نخواهید زد» به پایان خواهید رسید تا افق تازه ای را به سوی فردا، بر بام بلندترین بلندا، در پرنورترین کرانهها، بگشاید.
«آنها یک ورزشگاه دارند، ما یک خانه داریم. آنها ترانههایشان را دارند، ما یک سرود داریم. آنها یک سرمربی دارند، ما یک نگهبان داریم. آنها حامیانشان را دارند، ما یک خانواده داریم. ما لیورپول هستیم و این معنای بیشتری میدهد.» *جملاتی که در داخل گیومه گذاشته شده است، بخشی از صحبتهای یورگن کلوپ در ویدئو کوتاهی که سال گذشته شبکه تلویزیونی لیورپول برای باشگاه ساخت، میباشد.* لیوربرد پرنده ای افسانهای و اسطورهای میباشد که جایگاه ویژه ای را در ادبیات، تاریخ و فرهنگ لیورپول دارد.
---------------------------------------
نویسنده: رامتین ایمانی نوبر