مهدی مظفری ساوجی در شعرهای کتاب «باران، با انگشت‌های لاغر و غمگین‌اش» در شیوه جاندارانگاری در شعرش، در حال نزدیک‌شدن به نسبت‌دادن صفات انسانی به عناصر بی‌جان است.

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: کتاب «باران، با انگشت‌های لاغر و غمگین‌اش» اسفندماه سال گذشته به‌عنوان برگزیده سیزدهمین دوره جایزه کتاب‌سال شعر خبرنگاران معرفی شد. این کتاب که سروده مهدی مظفری ساوجی است، سال ۹۶ توسط انتشارات کوله‌پشتی به چاپ رسیده است.

این کتاب شعرهای سال‌های ۹۳ تا ۹۶ مظفری ساوجی را در بر می‌گیرد که عموماً به‌عنوان شاعر و پژوهشگر تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران شناخته می‌شود.

لیلا کردبچه شاعر و پژوهشگر در یادداشتی با عنوان «شاعر و تکمیل روند آفرینش» که آن را در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده، مجموعه «باران، با انگشت‌های لاغر و غمگین‌اش» را مورد بررسی قرار داده است.

در ادامه مشروح این یادداشت را می‌خوانیم:

در اینکه تشبیه، هسته مرکزی اغلب خیال‌های شاعرانه در بلاغت شعر فارسی است، شکی نیست، امّا نوع برخورد شاعر با همین صنعت که خود بستگی به نوعی نگاه ویژه دارد، دو گونه عمده تصویرساز را تشکیل می‌دهد؛ گروهی که به کشف وجه مانندگی بسنده می‌کنند و این مانندگی را گاهی با حدف ادات تشبیه، گاهی با حذف وجه‌شبه، و گاهی با حذف مشبه یا مشبه‌به به ایجاز نزدیک کرده و انواعی از تشبیه و استعاره را می‌آفرینند، و گروهی دیگر، که کشف وجه مانندگی را کافی نمی‌دانند، بلکه آن را تنها ابزار اولیه تصویرسازی قلمداد کرده، و به‌جای قناعت به تشبیهات مفرد و مجمل و مفصل و مرکب و مقید و… و نیز برخی استعاره‌ها، قدم به حوزه‌ای بسیار وسیع‌تر و گسترده‌تر می‌گذارند و به لفظ «مشبه» تشخص و امتیازی می‌دهند که مخاطب را مجاب می‌کند که در هر سطر از شعر ایشان، توقع رفتاری دیگرگون و بلکه شگفت‌آور از «آن» داشته باشد؛ «آن» ی که دیگر حیات یافته و تبدیل به «او» شده است.

اساساً از نمودهای وجه‌شبه تخیلی و ادعایی، همین تشبیهاتی است که مشبه آن‌ها موجودی بی‌جان و غیرذی‌روح است (اعم از محسوسات و مفاهیم انتزاعی) و مشبه‌به آن‌ها جاندار و دارای شخصیّت انسانی. در واقع «یکی از زیباترین گونه‌های صورخیال در شعر، تصرفی است که ذهن شاعر در اشیا و عناصر بی‌جان طبیعت می‌کند و از رهگذر نیروی تخیّل خویش به آن‌ها حرکت و جنبش می‌بخشد. در نتیجه هنگامی‌که از دریچه چشم او به طبیعت و اشیا می‌نگریم، همه‌چیز دربرابر ما سرشار از زندگی و حرکت و حیات می‌شود »(۱) و این همان شیوه‌ای است که مهدی مظفری‌ساوجی در سطرسطر مجموعه «باران با انگشت‌های لاغر و غمگینش» پی گرفته است.

شعرهای «باران با انگشت‌های لاغر غمگینش» نزدیکی بسیار دارند با نوعی نگاه که در تفکر بشر قدیم رواج داشته، و آن اینکه هرچیزی جاندار بوده: باد می‌آمده، شب می‌رفته و… و «بقایای این بینش کهن هنوز هم در زبان روزمره هست، امّا چنان عادی شده که جلب‌توجه نمی‌کند »(۲) چنان‌که مردم عادی بی‌آنکه شاعر باشند، می‌گویند «باران می‌آید» و حواسشان نیست که شگردی ادبی به‌کار برده‌اند و برای باران، «پا» یی برای «آمدن» متصور شده‌اند. با این‌حال در زبان ادب، این شاعر یا نویسنده است که با طرز بیانی خاص سعی می‌کند توجه مخاطب را به زندگی جاری در اشیا و طبیعت جلب کند.

جلال‌الدین همایی جاندارانگاری را از نوع تجاهل‌العارف می‌داند و معتقد است که وقتی شاعر، غیر ذی‌روحی از قبیل شب، روز، صبح، باد صبا، نسیم و… را مخاطب قرار می‌دهد، آن‌ها را با تخیّلی شاعرانه، جاندار فرض کرده است (۳) و در واقع از این زوایه نیز می‌توان مجموعه «باران با انگشت‌های لاغر و غمگینش» را نمونه‌ای از کاربرد هنری تجاهل‌العارف به‌منظور خلق دنیایی هنری دانست.

امّا از میان چند شیوه جاندارانگاری، یعنی «مخاطب قرار دادن عناصر بی‌جان»، «نسبت‌دادن اعمال و افعال و رفتار انسانی به غیرجاندار»، «نسبت‌دادن صفات انسانی به غیرجاندار» و «نسبت دادن لوازم و مناسبات انسانی به غیرجاندار»، می‌بینیم که مظفری با «نسبت‌دادن اعمال و رفتار انسانی» موافق‌تر است، با «مخاطب قرار دادن عناصر بی‌جان» که شیوه‌ای بس کهن است، میانه خوبی ندارد، و به «نسبت‌دادن صفات و لوازم و مناسبات انسانی به عناصر بی‌جان» که نوتر، بدیع‌تر و مدرن‌تر است، درحال نزدیک‌شدن است.

در این‌گونه جاندارانگاری‌ها در شعر مظفری، که اساساً بار انتقال معنا در آن بر دوش فعل قرار می‌گیرد، گاهی رفتار، صفات و لوازم انسانی به مفاهیم انتزاعی نسبت داده شده است، آن‌جا که «غم، بی‌ملاحظه ما را مصرف می‌کند» یا آن‌جا که:

تنها سکوت می‌تواند

این‌گونه

گوشه‌گوشه این خانه را

پر کند از خود...

و در مواردی دیگر که بسامد بسیار بالاتری هم دارد، محسوسات هدف قرار گرفته‌اند؛ چراکه اساساً شعر امروز گرایش بیشتری به محسوسات دارد و در تصویرسازی به عناصری که با یکی از حواس پنج‌گانه قابل حس و درک باشند توجه بیشتری نشان می‌دهد؛ مثل «مبل‌ها» که «نقش خود را / به‌خوبی بازی می‌کنند…» یا: «لیوانی [که] از صبح منتظر است بَرَش دارند / از روی میز».

در «باران با انگشت‌های لاغر غمگینش» با طیف وسیعی از حیات‌یافته‌های شاعرانه مواجهیم؛ با مفاهیم و اشیایی که پیشتر یک‌بار خلق، و چون موجوداتی بی‌جان گوشه‌ای رها شده‌اند. و اینک شاعر آمده تا در تکمیل روند آفرینش، با دمیدن روح هنر در پیکره بی‌جان مفاهیم و اشیاء، آن‌ها را چون موجوداتی زنده و جاندار، وارد چرخه حیات کند.

منابع:

۱. شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، صورخیال در شعر فارسی. تهران، آگاه، ۱۳۷۸، ص ۱۴۹.

۲. شمسیا، سیروس، بیان و معانی. تهران، میترا، ۱۳۸۶، ص ۶۰.

۳. همایی، جلال‌الدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران، مؤسسۀ نشر هما، ۱۳۶۸، ص ۲۷۸.