شعرهای ویژه اربعین در سالهای اخیر بخصوص با برگزاری شکوهمند مراسم راهپیمایی اربعین، رشد کمی‌و کیفی زیادی یافته‌اند.

به گزارش خبرگزاری مهر، شعرهای ویژه اربعین در سالهای اخیر بخصوص با برگزاری شکوهمند مراسم راهپیمایی اربعین، رشد کمی‌و کیفی زیادی یافته‌اند.شعرهایی که در ادامه می‌خوانید، از بهترین سروده‌ها با موضوع اربعین امام حسین (ع) هستند:

فاطمه عارف‌نژاد

شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده می‌خواهد

حریفی پاک باز و امتحان پس داده می‌خواهد

مسافر را پیاده، داغ‌دیده، صاحب دردی
ورای دردهای پیش پا افتاده می‌خواهد

دلی آرام و پر غوغا، سری شوریده و شیدا
دلی سرمست جان دادن، سری دل‌داده می‌خواهد

مسلمان و مسیحی را به حریت فراخوانده
جدا از دین و ایمان، آدمی آزاده می‌خواهد

ندارد هیچ آدابی و ترتیبی اگر عشق است
نه محرابی و نه تسبیح، نه سجاده می‌خواهد

هلا جامانده از این راه! آخر تو چه کم داری؟
مگر این جاده غیر از شوق فوق العاده می‌خواهد؟

حسین بن علی تنهاست ای یاران به پا خیزید
که اینک وارث او لشکری آماده می‌خواهد

کشانده در بیابان اندک اندک جمع مستان را
بگو ساقی بیاید! میهمانش باده می‌خواهد

***

اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه آن شور دل‌بخواه بیفتد

پیاده‌ها همه پا در رکاب عشق تو باشند
و سایۀ عَلَمت بر سر سپاه بیفتد

بجوشد از دل سنگش هزار چشمۀ زمزم
نگاهتان که به هر خاک روسیاه بیفتد

کسی که روضه به روضه شکست پای غم تو
چطور باز در اندیشۀ گناه بیفتد؟

عجیب نیست که در گیر و دار حنجر و خنجر
گذار این همه عاشق به قتلگاه بیفتد

زمان زمان غریبی عشق نیست مبادا
دوباره لشکر دشمن به اشتباه بیفتد!

***

سید وحید سمنانی

باز شد پنجره‌ای سمت زمستان در باد

فصل سرما شد و پایان درختان در باد

گرد باد غزلی در نفسم می‌پیچد
باید از بال بگویم که چه آسان در باد...

آسمان بود و کبوتر، و قفس پشت قفس
پرچم تشنگی و خیمه هراسان در باد

دستی از شط عطش آینه برداشت، شکست!
تا بماند نفس روشن انسان در باد

آسمان هم نتوانست که جاری باشد
سرخ شد، شرم شد از کشته باران در باد

فصل پرواز ابابیل که تکرار نشد
نبض تاریخ رهاماند پشیمان در باد

دفتر قافله از داغ شکفتن پر شد
تا چهل بار ورق خورد، پریشان در باد

***
محمدحسین انصاری‌نژاد

کدام چله‌نشین است این‌چنین که منم
علم به دوش دراین ظهراربعین که منم

اویس، دست تکان می‌دهد براهل یمن
چهل عمود بیایید از یمین که منم

چهل عمود نرفتم که دست حرمله‌ای
کمان به دست فرود آمد ازکمین که منم

ببین درآینه‌ی شط شکوه ساقی را
خدا که دست برآرد ازآستین که منم

چهل عمود، شبی از فرات رد شده‌ام
به روی دست، ورق‌های یاسمین که منم!

سکوت تشنه‌لبانیم ساقیا مددی
أَدِر، و ناوِلُنی مثلَ ساتکین که منم

امام خوانده تو را «نافذالبصیره» و بس
برآر دست ازآن چشمه‌ی یقین که منم

علم به دوش، شهیدان کیستند به دشت؟
به لاله‌پوش‌ترین قسمت زمین که منم

کجاست سوره‌ی یاسین سربریده به طف
به نیزه می‌شنوم شرح یاء و سین که منم

میان معرکه «هل من معین» کیست به دشت؟
به نیزه، شعشعه‌ی ماه بی‌معین که منم

نشسته جلوه‌ی ثاراللهی به پیرهنش
نشسته نقش هوالله برنگین که منم

خموش ردشدی ازخیمه‌گاه سوخته‌ای
شکسته بشنو ازاین تار بی‌طنین که منم

کنار علقمه ساعت به وقت مرثیه است
در این قصیده ببین داغ بر جبین که منم