مهمترین مسائل و بحران‌های «نظام جمهوری اسلامی ایران» که باید حل شوند یا کاهش بیابند، آنهایی‌اند که از خود نام دولتِ جمهوریِ اسلامیِ ایران یا نظامِ جمهوریِ اسلامیِ ایران برخاسته‌اند.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه-سیدجواد طاهایی: اصلی‌ترین مشکل هر فرد یا جمع آن مشکلی است که مستقیماً ناشی از او باشد نه ناشی از پیرامون او یا درارتباط با او. مهمترین مسائل و بحران‌های «نظام جمهوری اسلامی ایران» که باید حل شوند یا کاهش بیابند، آنهایی‌اند که از خود نام دولتِ جمهوریِ اسلامیِ ایران یا نظامِ جمهوریِ اسلامیِ ایران برخاسته‌اند. مسائل جمهوری اسلامی در درون نام دولت جمهوری اسلامی نهفته‌اند نه بیرون از آن.

اصطلاح چهار بخشیِ دولتِ جمهوریِ اسلامیِ ایران تاکنون کانون توجه نبوده و بیشتر مفروض گرفته شده است. مسائل اصلی نظام جمهوری اسلامی در کسره‌های زیرِ هریک از چهار بخش این اصطلاح مندرج اند که می‌شوند سه کسره و یک سکون: دولتِ جمهوریِ اسلامیِ ایرانْ. کسره‌ها از ارتباط بین کلمه‌های قبل و بعد از خود سخن می‌گویند. هیچ‌یک از مسائل اساسی نظام، بیرون از حوزۀ کسره‌ها قرار ندارند. در واقع این کسره‌ها و علائم، کانونِ نظریِ بنیادی‌ترین و جدی‌ترین بحران‌های نظام سیاسی در عمل و اجرا هستند و همچون کوه‌هایِ آتشفشانِ مسئله و مشکل عمل می‌کنند. مجموعاً آنها حکایتگر بیماری‌ها و آسیب‌هایی‌اند که، خیلی کلی، از تأثیر ایدئولوژی مدرن (بمعنای فلسفه‌ای که کاربرد سیاسی یافته) بر عمل دولت جمهوری اسلامی ناشی شده‌اند.

قبل ازآنکه به کسره‌های ارتباط بین اجزای اصطلاح نظام جمهوری اسلامی ایران بپردازیم، هریک از این بخش‌ها را بطور مجزا بررسی می‌کنیم. اولین جز این اصطلاح، دولت است. وقتی می‌گوئیم دولت، نمی‌دانیم ابتدا حاکمیت sovereignty را از آن مستفاد کنیم یا حکومت government را؛ رهبری یا ریاست جمهوری را. میزان عظمت مقام رئیس‌جمهور را چقدر است؛ آیا او به عنوان مسئول قوۀ مجریه فقط مسئول آب و نان و امنیت مردم است یا نمایندۀ عظمت ارادۀ مردمی است و بنابراین خودش هم از آن عظمت بهره دارد؟ دومین، جمهوری است. وقتی می‌گوئیم جمهوری نمی‌دانیم دمکراسی مدرن و مردمسالاری را از آن برداشت کنیم یا آنکه جمهوری را معنایی مستقل از مردم‌سالاری بدانیم. آیا جمهوری republic همان مردمسالاری است؟ رهبران اشتباه وخیمی مرتکب شدند که این دو را یکی انگاشتند. این دو یکی نیستند که هیچ؛ ضد هم‌اند! …. سومین بخش «اسلامی» است. وقتی این اصطلاح را می‌شنویم نمی‌دانیم که آیا باید اسلام خُلّص و ناب را از آن برداشت کنیم یا اسلام حسب شرایط ایران را؛ منظور اسلام است یا مسلمانی؛ آیا منظور دین اسلام است یا اسلام فرهنگی- شده و درونی‌شده تحت شرایط تاریخی ایران. آیا این دو اسلام متفاوت از هم‌اند یا طبق نظر مرحوم مدرس یکی‌اند؟ گاه احساس می‌شود این معنای دوم درحال گسترده‌ترشدن است. چهارمین جز اصطلاح، «ایران» است. ایران نظام جمهوری را از بطن خود زایید و بدنیا آورد.

اما پرسشی که مطرح می‌شود آن است که این موجود زایشگر نظام جمهوری اسلامی را کنیز محسوب کنیم یا مادر؟ اگر کنیز است پس گفتمان رسمی نظام در خصوص ایران – همین گفتمانی که وجود دارد- گفتمان درست و قابل دفاعی است. این گفتمان می‌گوید ما مؤکداً اسلامی هستیم اما البته خوب، بعدش ایرانی هم هستیم! اما اگر مادر است پس پای آزادی، کرامت و حقوقی در بین است. اگر زایشگر، مادر باشد دراین‌صورت نمی‌شود بچه مهم باشد اما مادر جایگاه درخوری نداشته باشد. نمی‌شود مسیح (ع) پیامبر باشد اما مادرش (س) «حضرت عذرا» نباشد. اگر ایران مادرِ نظام مقدس است، چه جایگاهی در اصول عقیدتی نظام، در آرمان‌های جمهوری اسلامی و در رسالت‌های مقدس نظام دارد؟ آیا «ایران» درون ایدئولوژی جمهوری اسلامی قرار دارد یا بیرون از آن؟ آیا جز ذات آن است یا واقعیتی عَرَض بر آن است؟

اینها مسائل جداگانۀ هر یک از بخش‌های چهارگانۀ دولت جمهوری اسلامی ایران است. اما مسائلی که از ارتباط میان بخش‌ها برمی‌خیزد، از نظر عملی و اجرایی بسیار جدی‌تر و اساسی‌تر است. تک‌تک اجزای این اصطلاح چار بخشی آنقدر اهمیت ندارد که رابطۀ میان اجزای آن اهمیت دارد. دوباره به اصطلاح مورد بحث نگاه کنیم: نظامِ- جمهوریِ- اسلامیِ- ایرانْ. کسرۀ اول گویای رابطه بین نظام‌وارگی دولت و جمهوری‌بودن آن است. ظاهراً این دو متناقض با هم‌اند: نظام وحدت و هماهنگی را می‌رساند [*] اما جمهوری احترام به تکثر و گوناگونی را. کدام باید مبنا و مبتدای سیاست در ایران واقع شود؟ پس کسرۀ اول این پرسش را در خود دارد که مبنای اصلی سیاست در ایران آیا باید کوشش برای وحدت رویه‌ها باشد که از ذات نهاد دولت برمی‌خیزد یا احترام به تکثر افکار و زندگی‌ها باشد که از ذات زندگی اجتماعی برمی‌خیزد؟ کسرۀ دوم، بحران رابطه بین اسلامیت و جمهوریت را آفریده است. این رابطه همان رابطۀ مشهور دین و مدرنیته است که روشنفکران دینی و سکولار بسیار به آن پرداخته‌اند. ضرورت توجیه مقبول و مناسب این رابطه تاکنون معتقدان به نظام را بسیار به زحمت و تکاپو واداشته است. کسرۀ سوم به رابطۀ بین اسلامیت و ایرانیت اشاره دارد که آن نیز بحث رایجی است و نیروی فراوانی را از دست‌اندرکاران نظام تاکنون به خود مصروف داشته است.

درهرحال، این کسره‌ها، راهنمای درک مسائل و بحران‌های آشکار و پنهان نظام‌اند و بنابراین نباید به بوتۀ اجمال گذاشته شوند، بلکه باید پاسخ‌های صریح و مدللی بیابند. پرسش‌های ملتهب و مسئله‌زای فوق‌الذکر بااین حال بی‌پاسخ نیستند. آنها حاوی بحران‌اند نه بن‌بست. در جهان انسانی تقریباً بن‌بست نداریم؛ آن فقط مفهوم است و تقریباً فاقد مصداق عینی.

اگر دقت کنیم بستر و زمینۀ همه بحران‌های موجود، طبقات متوسط جدید کشورند. آن بحران‌های نهفته در نام جمهوری اسلامی، بوسیلۀ این طبقات نیرو می‌یابند و متبلور می‌شوند وجاری می‌گردند. پس راه حل در همین طبقات و ازطریق این طبقات است. آنها می‌توانند به ثبات و وحدت سیاسی موجود ژرفنا و شکوه بیشتری ببخشند. ۴۰ سال پیش این طبقات شهرنشینِ مشتاقِ آشنایی بیشتر با غرب، نیروی اصلی ارتقای سیاسی ولایت فقیه بودند و همان‌ها اینک چالش اصلی آن هستند. همیشه مشکلات و راه‌حل‌ها به هم نزدیکند. سخنگو و نمایندۀ این طبقات جدیدِ مخالف خوان و چالشگر و منادی ارزش‌های سیاسی مدرن کیانند؟ روشنفکران سکولار. در فرصت بعد به این می‌پردازیم که چگونه آنها راه و مسیر تکامل مدنی کشور، امت حزب‌الله و نظام مقدس توانند بود.

[*] نظام سیاسی political system معادلی برای دولت state یا رژیم سیاسی است که توسط رفتارشناسان سیاسی آمریکایی وضع شده است و البته نادرست نیز هست زیرا کارکردها، معانی و ابعاد متنوع دولت را به صرف نظام‌مندی آن فرو می‌کاهد. دولت فقط نظم و هماهنگی نیست. کارکرد اصلی دولت آنگونه که دورکیم و ماریتن و برخی دیگر می‌گویند پیشقراولی و اندیشیدن برای تصمیم‌گیری است. ریکور می‌گوید: دولت سرِ اندیشنده‌ای است که به یمن آن اجتماع می‌اندیشد.