خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ- تهران هنوز در شوک است. بهت زده از اتفاقی که هنوز ۲۴ ساعت هم از آن نگذشته است. ماجرای قتل همسر دوم نجفی دیروز به یکباره دلار و مسکن و …و همه دغدغههای دیگر شهروندان تهرانی را به کناری زد و به سرعت تبدیل به خبر اول جامعه شد. خبری که این بار نه تنها رسانههای غیررسمی و شبکههای اجتماعی روی آن خیمه زده بودند که تلویزیون رسمی ایران نیز به سرعت وارد حادثه شد و اولین تصاویر از این واقعه کنجکاوی برانگیز و بهت آور را به شهروندان ایرانی مخابره کرد.
از صبح دیروز؛ از دقایق اولیه رخداد این فاجعه؛ تمام رسانههای رسمی و غیررسمی در یک رقابت غیررسمی به میدان آمدند تا اولین خبرها، اولین عکسها، اولین اظهارنظرها و تمام اولین محصولات رسانهای از این اتفاق را خودشان به دست بیاورند و منتشر کنند. یک اتفاق طبیعی در عرصه رسانهها. خبری که مجموعهای بزرگ از ارزشهای خبری را دربرمی گیرد به سرعت تبدیل به خبر تاپ و اول همه رسانهها میشود؛ قانون عرضه و تقاضا برقرار است و رسانههای ایرانی؛ به خصوص رسانههای رسمی ایرانی که این روزها از بحران مخاطب رنج میبرند چنین ماجرایی را به این سادگی از دست نخواهند داد. ماجرا یک تراژدی تمام عیار است. با رعایت همه اصول تراژدی نویس.
با سرعتی تقریباً قابل پیش بینی رسانههای خرد محلی و شخصی نیز تبدیل به جایگاه ابراز واکنشهای مردمی عموم جامعه به این ماجرا شد. عدهای ماجرا را به سابقه سیاسی اصلاح طلبی نجفی ربط دادند و بر مبنای اتفاق رخ داده، همه همفکران نجفی را قضاوت کردند و عدهای دیگر نیز به شماتت دسته اول برخاستند و فقدان اخلاق در جامعه را دلیل بهره برداریهای سیاسی از این ماجرا عنوان کردند.
همزمانی ماجرا با شب قدر به همین ترتیب کلیدواژه «عاقبت بخیری» را به سرعت بر زبانها انداخت و تعداد زیادی از واکنشهای مردمی به این اتفاق با محوریت همین کلیدواژه آن را نشانه و تنبیه برای جامعهای دانستند که از سرنوشت خود غفلت کرده است.
تلویزیون اما با دو گزارش خاص از همه رسانههای خرد و شبکههای اجتماعی پیشی گرفت. دو گزارش که جنجالهای زیادی هم به همراه داشت. در اولی خبرنگار صداوسیما پشت به نجفی و مسئولین انتظامی و قضائی اعلام میکرد که این اولین تصاویر از نجفی است. این تصاویر نجفی را درحال نوشیدن چای نشان میداد. و بعد او با شمردن فشنگهای تفنگ نجفی روبروی دوربین اعلام میکرد که نجفی با ۵ گلوله به همسرش حمله کرده است.
در گزارش دوم اما نجفی رو به دوربین ایستاده بود و موقر و شق و رق درباره اتفاق گفتگو میکرد.تصاویر بعدی که حاکی از برخورد محترمانه مسئولین مقر انتظامی بودکه نجفی در آنجا خودش را معرفی کرده بود نیز با واکنشها و انتقادات فراوانی روبرو شد.
ماجرای جنایی نجفی و همسر دومش احتمالاً تا روزهای آینده به شکلی وجدآور از سوی رسانهها دنبال خواهد شد. هولناکی ماجرا دلیل موجهی برای ادامه رسانهای ماجراست؛ احتمالاً دادگاهی خواهد بود و اعترافاتی و بعد سراغ خانواده میترا استاد خواهند رفت و پسر ۱۳ ساله اش به میدان خواهد آمد و از حق مادر خواهد گفت و بعد پادرمیانیها شروع خواهد شد و.... اما آیا آنچه در میان همه این هیاهوها صبح امروز در مدارس سراسر کشور رخ داد هولناکتر از آن چیزی نبود که در اصل رخ داده است؟ کودکان ایرانی امروز در حالی به کلاسهای مدارس برای انجام آخرین امتحانات خود رفتند که بحث و گفتگوی میان آنها چیزی جز قتل دلخراش یک زن جوان به دست همسر دومش نبود. یک مشاهده تجربی ساده نشان میدهد که انعکاس تب داغ این خشونت عریان و ظاهری هیچ ملاحظهای درباب دریافتکنندگان این پیامهای خشونتبار نداشته است و یک مشاهده میدانی ساده نشان میدهد که چگونه این مسئله با بیمبالاتی خانوادههای ایرانی در دسترسی کودکان به رسانهها و همین طور پایبند نبودن رسانهها به هیچ تعهد رسانهای در باب مخاطبان حتماً کم سن و سال خود؛ ماجرای قتل نجفی در جامعه را برای کودکان ایرانی نه تنها تبدیل به مسئله اول کرده است که از آن داستانی هیجان آور و شگفتانگیز و وسوسهکننده ساخته است که ظاهراً سرانجامش نیز نشستن با کت و شلوار و چای خوردن و گپ زدن با پلیس و بازپرس است.
کودکان ایرانی دیروز به یکباره با شوکی تحریککننده مواجه شدهاند که مثل فیلمهای سینمایی جذاب خارجی است. بدمنی جذاب و ظاهراً بیگناه دارد و نمایشی که از او در رسانهها به چشم میخورد نیز یک استاد دانشگاه موفق است که به یکباره به دامی وسوسه برانگیز افتاده است و حالا دنبال کردن ماجرای او به اندازه ماجرایش جذاب و هیجان برانگیز است.
سالها پیش فیلمی از روابط نامشروع یک بازیگر زن در فضای رسانهای ایران پخش شد و تماشای آن به سرعت تبدیل به تفریحی جمعی برای برخی از اقشار اجتماعی شد. این بار اما این جنایت که قبح آن تصاویر را هم ندارد به سرعت افکار عمومی ایرانیها را درنوردیده است و چیزی باقی نمانده است که در برنامه کودک نیز از آنها صحبت شود.
چند ماهی است که بحث درجه بندی سنی در سینماها داغ شده است. اینکه فیلمها برای راهنمایی خانوادهها درجه سنی داشته باشد و مشخص شود که کدام فیلم برای کدام رده سنی نامناسب یا مناسب است. اما امروز کودکان بیپناه ایرانی در معرض بمباران اخباری از خشونتی بیحد و حصر قرار گرفتهاند که ظاهراً قبح تماشایی ندارد و همه بحثهای خانوادگی و جمعی حول محور آن شکل گرفته است و تلویزیون پر است از تصاویر این ماجرا و اکسپلور اینستاگرام یکی در میان درباره میترا استاد و محمدعلی نجفی است
ماجرای قتل همسر دوم نجفی اگر با پیوستهای فرهنگی و رسانهای متناسب جامعه ایران مواجه میشد میتوانست سکوی پرشی برای نمایش قبح خشونت؛ بی مبالاتی در تشکیل خانواده و… باشد اما به ترتیبی که در حال جلو رفتن است چیزی بیش از نمایش یک خشونت عریان برای همه ردههای سنی؛ یک نمایش هیجان برانگیز از پیرمردی که معشوقه جوانش را سرانجام میکشد نیست.
تیرهایی که محمدعلی نجفی شلیک کرد تنها میترا استاد را نکشت بلکه به افکار عمومی کودکان جامعه ایران هم برخورد کرد. والدین ایرانی میدانند با مواجهه بی واسطه کودکانشان با این هفتتیرکشی جذاب چگونه آنها را در معرض خشونتی بیسابقه قرار داده اند که واقعی است و هیجان دارد و حالا کم کم وارد مراحل دیگری هم خواهد شد؟